Skip to main content

سه پیشی و یک هیولا

معرفی کتاب
این کتاب داستان درباره «ترس» است. ترسیدن سه گربه کوچولو از هیولایی که خیال می‌کنند وجود دارند اما این فقط تصور نادرست آن‌هاست. یک روز که گربه‌ها مشغول بازی در برف‌ها بودند، سگ کوچولویی را پیدا می‌کنند و او را از یخ‌زدن نجات می‌دهند. شب که فرا می‌رسد، گربه‌ها سایه ترسناکی را می‌بینند و فکر می‌کنند او هیولاست، اما آن سایه مادر سگ کوچولو بود که به دنبال فرزندش آمده بود.
این کتاب سعی دارد کودکان را نسبت به ترس و شجاعت‌هایشان آگاه کند تا با تصورات خودشان، از هرچیزی هیولا نسازند.

شکارچی و سگش

معرفی کتاب
سگ شکارچی به جای اینکه مرغابی های زخمی را برای شکارچی بیاورد؛ آنها را بر می‌دارد و به جزیره ای می‌‌برد و آنها را تیمار می‌کند تا آنها به چرخه‌ی زندگی بازگردند. از خانۀ شکارچی شبها نان برمی‌دارد و برای مرغابی ها می‌برد تا اینکه یک‌بار شکارچی متوجه می‌شود...

گربه خرابکار و هاپوی بیچاره

معرفی کتاب
پیشی و هاپو خیلی دوست هستند. پیشی همان گربه خرابکار معروف است که تابه‌حال چند جلد از کتابش چاپ‌شده و حتماً خیلی‌ها او را می‌شناسند. هاپو هم دوست پیشی است. یعنی این دو باهم دوست هستند. البته پیشی کمی بدجنس است و با هاپو فرق دارد اما هر چه هست آن دو را باید دو دوست دانست. این بار هاپو دوست دارد که پیشی با او بازی کند اما انگار پیشی این کار را دوست ندارد. حالا هاپو باید چه کند؟

قصه‌ کوچولو موچولوی نخودی

معرفی کتاب
نخودی آنقدر بچه‌ی ریزه میزه ای بود که توی قوطی کبریت می خوابید و کفش های عروسک هایش را می پوشید؛ اما وقتی رفت مدرسه، انگار همه چیز فرق کرد. آن جا بود که دید برای بازی کردن با بچه ها و حتی غذا خوردن در سالن غذاخوری خیلی کوچولوست. حالا چه کار می توانست بکند؟ قصه کوچولو موچولوی نخودی به ما یادآوری می کند که کوچک ترین ها هم می توانند در کنار ما نقش های بزرگی را بازی کنند.

گنجشکی در باران

معرفی کتاب
این کتاب، داستانی کوتاه و پرمعنا برای کودکان و دارای ابعاد مختلف؛ هنری، علمی، محیط‌زیستی و عاطفی با تصویرسازی زیبا و دلنشین است. گنجشک‌کوچولو که با مادرش زندگی می‌کرد یک روز که باران سیل‌آسایی می‌بارید خیسِ خیس شده بود و لانه‌شان را آب برده بود، او‌ یک‌دفعه دختر کوچولویی را دید که گریه می‌کرد و... .

می‌آیی عوض کنیم؟

معرفی کتاب
فَنگ عاشق جوراب زردش است. جوراب زردی که بوی موز می‌دهد و همه جا همراهش است. اما فنگ از اسباب‌بازی‌های دوستانش هم خوشش می‌آید. او قطار فیلیپ، توپ سایمون و... را هم دوست دارد. آن‌ها با عوض کردن اسباب‌بازی‌هایشان شریک شدن را یاد می‌گیرند.

آدم‌برفی و بهار

معرفی کتاب
داستان کتاب در باره آمدن فصل بهار و تابیدن خورشید و گرم شدن هوا و آب شدن یخ ها و برف هاست که آدم برفی چون در حال آب شدن است خیلی ناراحت می شود. تصمیم می گیرد به جایی برود که هوایش سرد است. از کنار رودخانه به راه می افتد و بعد از کمی راه رفتن به منطقه ای می رسد که زمستان است و در حال باریدن برف. خوشحال می شود از برف ها می خورد و چاق می شود به بالای کوه که محل زندگی اش است می رود.

آدم‌برفی و سبزک

معرفی کتاب
آدم برفی در حال بازی و شادی با دیگران است که چشمش به جوانه کوچک گیاهی در میان برف‌ها می‌افتد. دلش به حال گیاه می‌سوزد و برای او دیواری از برف درست می‌کند تا آسیب نبیند و از قطراب آب دستش به آن آب می‌دهد و مراقبتش می‌کند. تا اینکه بعد از مدتی جوانه بزرگ و بزرگتر می‌شود و تبدیل به نهال می‌گردد...

چرا دم خرس کوتاهه؟

معرفی کتاب
داستان خرس ساده و زودباوری که گول روباه را می‌خورد.خرس که گرسنه است، از روباه می‌پرسد ماهی را از کجا آورده است؟ روباه که ماهی را دزدیده است می‌گوید با دمش از رودخانه گرفته...و به دروغ به خرس می‌گوید، یخ رودخانه را سوراخ کند و دمش را داخل آب کند تا ماهی بگیرد...

در جستجوی اژدها

معرفی کتاب
شاه شجاع می‌ترسید بخوابد؛ چون کابوس اژدها دیده بود. او چند نفر از شوالیه‌هایش را مأمور کرد تا اژدها را از بین ببرند. اما شوالیه‌هایش هیچ وقت اژدها ندیده بودند و آن‌ها با توصیفی که شاه از اژدها گفته بود همه جا را به دنبال اژدها گشتند. اما...