Skip to main content

دهن‌بین

معرفی کتاب
بره کوچولو سیر است؛ اما وقتی علف‌های روی تپه را می‌بیند، هوس می‌کند باز هم علف بخورد. بره از گله جدا می‌شود؛ اما گرگ او را غافلگیر می‌کند. بره متوجه اشتباهش می‌شود و با نقشه‌ای زیرکانه خود را نجات می‌دهد.

گنجشکی که نان خواست

معرفی کتاب
پیرزن در حال نان پختن است که گنجشک از راه می‌رسد و از او نان می‌خواهد؛ ولی پیرزن با بداخلاقی، سنگ داغی به گنجشک می‌دهد. گنجشکِ گرسنه، دل‌شکسته و گریان پر می‌کشد و می‌رود و اشکش تنور پیرزن را خاموش می‌کند. از آن به بعد تنور روشن نمی‌شود تا اینکه... .

اَلنگ و مَلنگ

معرفی کتاب
«النگ» و «ملنگ» دو دوست هستند که با هم زندگی می‌کنند. آن‌ها نه غذا دارند، نه پول. به همین دلیل تصمیم می‌گیرند به جنگ بروند و غنیمت به دست آورند. در ادامه داستان، آن‌ها یاد می‌گیرند که بدون جنگ هم می‌توانند صاحب همه چیز بشوند؛ اما باید کار کنند و زحمت بکشند.

ننه زغالی سیاه خالی

معرفی کتاب
«ننه‌زغالی» با عجله می‌رود تا چشم آدم‌برفی بشود. او نگران آدم‌برفی است که بدون چشم است؛ ولی وقتی به آدم‌برفی می‌رسد، می‌بیند به جای چشم‌هایش، دو تا دکمه دارد. ننه‌‌زغالی ناراحت و دل‌شکسته، گوشه‌ای می‌نشیند و غصه می‌خورد؛ ولی ناگهان «عمورفتگر» او را پیدا می‌کند و با خودش می‌برد.

هشت‌پا و بچه‌هایش

معرفی کتاب
این داستان، کودکان را با موضوع تقسیم کار و همکاری آشنا می‌کند. خانم هشت‌پا، هشت بچه دارد که هیچ کدام به مادرشان کمک نمی‌کنند. با دعوت خانم خرچنگ از خانواده هشت‌پا و اتفاقی که برای مادر بچه‌ها رخ می‌دهد، آن‌ها متوجه می‌شوند که باید در کارهای خانه به مادرشان کمک کنند.

قصّه‌ دختر کوچک

معرفی کتاب
«صبا» برای پدربزرگش قصه دختری را تعریف می‌کند که یک ساعت را از خانه به مدرسه برده تا به دوستانش نشان دهد؛ ولی در مدرسه مجبور به دروغ‌گویی می‌شود و این دروغ‌ها ادامه پیدا می‌کند. پدربزرگ متوجه منظور صبا می‌شود و صبا با این قصه از پدربزرگش عذرخواهی می‌کند.

مومولی مومو

معرفی کتاب
نویسنده در این داستان، خانه‌ای را ترسیم می‌کند که صاحب آن پیرزنی مهربان است. در این خانه تعدادی حیوان اهلی زندگی می‌کنند. روزی خروس بیمار می‌شود و دیگر نمی‌تواند صبح‌ها اهالی خانه را بیدار کند. به همین دلیل از دوستانش کمک می‌خواهد؛ اما در این میان فقط گربه است که به خروس کمک می‌کند. موضوع این کتاب کمک به دیگران و مهربانی کردن است.

آرزوی زازا

معرفی کتاب
«زازا» زرافه کوچولویی است که آرزو دارد آنقدر گردنش دراز شود که بتواند تمام ابرها را بخورد. برای همین یک شب تا صبح، زیر درخت آرزو می‌ماند تا آرزویش برآورده شود؛ اما وقتی برمی‌گردد، دوستانش را نمی‌بیند. لاک‌پشت پیر توضیح می‌دهد که همه حیوانات از ترس بی‌آبی از آنجا رفته‌اند؛ چون وقتی زرافه همه ابرها را بخورد، دیگر باران نمی‌بارد. زازا که به دوستانش علاقه دارد، آرزویش را عوض می‌کند

بادکنک‌ها در برف

معرفی کتاب
زمستان نزدیک بود و مادربزرگ گلک با کاموایی قرمز می‌خواست برای او لباس گرم ببافد. گلک دوست داشت با کاموا بازی کند. موقع بازی کلاف قِل خورد و وارد دشت زیبایی، پر از کلاف‌های رنگی شد. کلاف قرمز فکر می‎کرد گلک خودخواه است. او از این موضوع ناراحت شد و تصمیم گرفت به خانه بازگردد و... .

مثل حضرت مسیح

معرفی کتاب
پیرمردی مسیحی که در جوانی‌اش به مسلمانان بسیار کمک کرده بود، نزد حضرت علی (ع) رفت و از ایشان کمک خواست. علی (ع) به پیرمرد کمک کرد؛ ولی اطرافیان امام ناراحت شدند و... . دستگیری از مستمندان در همه حال از آموزه‌های این داستان است.