Skip to main content

فسقلی

معرفی کتاب
هیچ‌کس «انار» کوچولو را نمی‌چید. او خیلی صبر کرد تا شاید بزرگ شود؛ ولی فایده‌ای نداشت. آقای باغبان همه خواهرها و برادرهایش را چید و برد؛ اما فسقلی همچنان روی شاخه ماند. سرانجام روزی آقای باغبان او را از شاخه جدا کرد؛ ولی فسقلی را کنار بقیه انارها، داخل سبد نگذاشت!

مرغ قوقولی‌قو

معرفی کتاب
«پیربابا» برای اینکه بتواند صبح زود بیدار شود، از حیوانات مختلفی مانند کلاغ، گاو، سگ و... می‌خواهد صبح، قوقولی قو کنند؛ ولی هیچ کدام از این حیوانات نمی‌تواننداین کار را انجام دهند. سرانجام پیربابا روباهی می‌آورد و به دُمش زنگوله‌ای می‌بندد. روباه نصف‎شب مرغ را می‌دزدد که ناگهان اتفاق عجیبی می‌افتد.

بهاره و سرزمین نقاشی

معرفی کتاب
«بهاره» دخترک مهربانی است که یک نقاشی می‌کشد و در رؤیایی شگفت‌انگیز، وارد نقاشی‌اش شده و با خرگوشی دوست می‌شود. او با حوادثی که رخ می‌دهد، متوجه می‌شود که قبل از انجام هر کاری باید جوانب آن را سنجید و بعد اقدامات لازم را انجام داد.

خوراکی شریکی

معرفی کتاب
داستان این کتاب بر اساس حدیثی از پیامبر اکرم (ص) در موضوع «جبران محبت» نوشته شده است. «رضا» و «پویا» دوست هستند. پویا در مدرسه خوراکی خود را با رضا تقسیم می‌کند. رضا هم تصمیم می‌گیرد محبت پویا را جبران کند.

تونل دوستی

معرفی کتاب
خرگوش چاق تنها زندگی می‌کند. روزی موش کور به دیدن خرگوش می‌رود تا با او دوست شود؛ اما خرگوش با بدرفتاری، نمی‌پذیرد! مدت‌ها بعد، روزی خرگوش به دنبال غذا می‌گردد که با گرگ روبه‌رو می‌شود. خرگوش فرار می‌کند و به لانه موش کور پناه می‌‌برد و با صحنه عجیبی مواجه می‌شود که او را به خاطر رفتار بدش با موش کور شرمنده می‌کند.

خالی که مال خرگوش نبود

معرفی کتاب
خرگوشِ خیاط از پارچه خال‌خالی پلنگ خیلی خوشش آمده است. خرگوش خانم لباس پلنگ را می‎دوزد؛ اما یکی از خال‌ها را برای خودش برمی‌دارد و آن را روی صورتش می‌گذارد. پلنگ اصلاً متوجه نمی‌شود که یکی از خال‌ها کم شده است؛ ولی خال روی صورت خرگوش هر روز بزرگ‌تر می‌شود تا اینکه تمام صورت او را می‌پوشاند.

عابر بانک صورتی

معرفی کتاب
مردم جلوی عابر بانک صورتی صف می‌بندند و پول می‌گیرند و به فروشگاه می‌روند. عابر بانک داخل فروشگاه می‌شود تا ببیند چه خبر است. آنجا پر از کتاب است و عابر بانک تمام پول‌هایش را می‌دهد و کتاب می‌خرد؛ ولی مردم می‌آیند و از او پول می‌خواهند. حالا او چه کار باید بکند؟

ابر مهربان

معرفی کتاب
باد با ابرهای کوچولو بازی می‌کند؛ اما ابر کوچولو همچنان دلش بازی می‌خواهد. باد ابر کوچولو را پیش ابر سیاه می‌برد. آن دو با هم گریه می‌کنند و تبدیل به قطرات باران می‌شوند. ابر کوچولو نگران است؛ ولی وقتی می‌بیند زمین با خوش‌حالی دستانش را به سمت بالا باز کرده است و به ابر کوچولو لبخند می‌زند، خودش را در آغوش زمین می‌اندازد.

قصه‌ شب‌تاب و ماه

معرفی کتاب
کرم شب‌تاب در جنگل قدم می‌زند و هوا را روشن می‌کند؛ اما او مغرور شده و فکر می‎کند زیباترین حیوان جنگل است. یک شب، کرم شب‌تاب، زیر برگی پنهان می‌شود تا جنگل تاریک بماند؛ اما ماه پرنورتر از همیشه، جنگل را روشن می‌کند و به کرم شب‌تاب می‌گوید کمک کردن به دوستان وظیفه ماست.

کلاهِ خرسون!

معرفی کتاب
«خرسون» بچه‌خرسی است که باد کلاهش را می‌برد. همه حیوانات جنگل جمع می‌شوند و کلاهشان را به خرسون می‌دهند. باد دوباره می‌وزد و همه کلاه‌ها را می‌برد. حیوانات به دنبال کلاه خود می‌روند و می‌توانند آن‌ها را پس بگیرند. دوستان بچه‌خرس از او می‌خواهند به دنبال کلاهش برود. باد وقتی می‌بیند همه با خرسون هستند، کلاه او را هم پس می‌دهد.