مرغ قوقولیقو
معرفی کتاب
«پیربابا» برای اینکه بتواند صبح زود بیدار شود، از حیوانات مختلفی مانند کلاغ، گاو، سگ و... میخواهد صبح، قوقولی قو کنند؛ ولی هیچ کدام از این حیوانات نمیتواننداین کار را انجام دهند. سرانجام پیربابا روباهی میآورد و به دُمش زنگولهای میبندد. روباه نصفشب مرغ را میدزدد که ناگهان اتفاق عجیبی میافتد.
تونل دوستی
معرفی کتاب
خرگوش چاق تنها زندگی میکند. روزی موش کور به دیدن خرگوش میرود تا با او دوست شود؛ اما خرگوش با بدرفتاری، نمیپذیرد! مدتها بعد، روزی خرگوش به دنبال غذا میگردد که با گرگ روبهرو میشود. خرگوش فرار میکند و به لانه موش کور پناه میبرد و با صحنه عجیبی مواجه میشود که او را به خاطر رفتار بدش با موش کور شرمنده میکند.
خالی که مال خرگوش نبود
معرفی کتاب
خرگوشِ خیاط از پارچه خالخالی پلنگ خیلی خوشش آمده است. خرگوش خانم لباس پلنگ را میدوزد؛ اما یکی از خالها را برای خودش برمیدارد و آن را روی صورتش میگذارد. پلنگ اصلاً متوجه نمیشود که یکی از خالها کم شده است؛ ولی خال روی صورت خرگوش هر روز بزرگتر میشود تا اینکه تمام صورت او را میپوشاند.
ابر مهربان
معرفی کتاب
باد با ابرهای کوچولو بازی میکند؛ اما ابر کوچولو همچنان دلش بازی میخواهد. باد ابر کوچولو را پیش ابر سیاه میبرد. آن دو با هم گریه میکنند و تبدیل به قطرات باران میشوند. ابر کوچولو نگران است؛ ولی وقتی میبیند زمین با خوشحالی دستانش را به سمت بالا باز کرده است و به ابر کوچولو لبخند میزند، خودش را در آغوش زمین میاندازد.
کلاهِ خرسون!
معرفی کتاب
«خرسون» بچهخرسی است که باد کلاهش را میبرد. همه حیوانات جنگل جمع میشوند و کلاهشان را به خرسون میدهند. باد دوباره میوزد و همه کلاهها را میبرد. حیوانات به دنبال کلاه خود میروند و میتوانند آنها را پس بگیرند. دوستان بچهخرس از او میخواهند به دنبال کلاهش برود. باد وقتی میبیند همه با خرسون هستند، کلاه او را هم پس میدهد.