من پلیس هستم
معرفی کتاب
پلیسبازی از جمله بازیهایی است که بیشتر کودکان به آن علاقه دارند. کتاب حاضر از مجموعۀ «کودک ماجراجو» داستان یک پلیس است که باید دزدهایی را که به بانک دستبرد زدهاند دستگیر کند.کودک با خواندن این کتاب، با ماجرایی هیجانی درگیر میشود که در پایان آن، با تلاش پلیسها، سارقان دستگیر میشوند. کودک میتواند نقاشی صفحۀ پایانی این کتاب را که طرح یک پلیس و ماشین پلیس است، رنگآمیزی کند.
بیماری در خانه
معرفی کتاب
دکتر پرسی ترولیون، پزشکی موفق است، ولی برای تحقیقات خود پولی ندارد. فردی بهنام بلسینگتون حاضر است سرمایه لازم را به او بدهد و فقط سه چهارم از درآمد را میخواهد. آقای بلسینگتون به علت بیماری قلبی در خانه دکتر ترولیون ساکن میشود؛ اما بعد از مدتی دچار ناراحتی و اضطراب شدیدی میشود. ترس از دزد تمام وجود او را فرا میگیرد و هر روز حالش بدتر میشود. دکتر پرسی برای حل این ماجرا از شرلوک هلمز کمک میخواهد.
معاهدهی نظامی
معرفی کتاب
پرسی در وزارت امورخارجه کار میکند. معاهده نظامی مهمی به دست او رسیده که باید از آن کپی بردارد، ولی در حین کار معاهده را می دزدند. پرسی بیمار شده و در خانهاش که با نامزد و برادر نامزدش زندگی میکند بستری میشود. او به شرلوک هلمز متوسل میشود و شرلوک هلمز برای تحقیقات بیشتر پرسی را از خانه خارج میکند و خود نیمهشب در گوشهای به انتظار میایستد.
مترجم یونانی
معرفی کتاب
این داستان درباره آدم ربایی و اخاذی است. مترجم زبان یونانی گزارش این ماجرا را میدهد. آدمرباها مترجم را برای ترجمه صحبتهایشان میخواستند و او را تهدید کرده بودند که اگر به پلیس حرفی بزند، جانش به خطر میافتد. او به سراغ شرلوک هلمز میرود. شرلوک هلمز با تدبیری که میاندیشد، خانهای که افراد گمشده را در آن مخفی کردهاند، پیدا میکند.
کشتی گلوریا
معرفی کتاب
در این داستان هلمز، داستان یکی از پروندههایش را برای دوستش دکتر واتسون تعریف میکند. هلمز میگوید روزی به دیدن پدر یکی از دوستانش، بهنام ویکتور میرود. پدر ویکتور از هلمز میخواهد که درباره او حدسهایی بزند. هلمز شروع به صحبت میکند و آن قدر پیش میرود که حال پدر ویکتور بد میشود. بعد از مدتی پدر ویکتور با دریافت نامهای سکته کرده و میمیرد. ویکتور از شرلوک هلمز کمک میخواهد، ولی پدرش در نامهای همه چیز را توضیح داده است.
مرد زشت
معرفی کتاب
سرهنگ برکلی به دنبال جر و بحثی که با همسرش نانسی دارد، کشته میشود. پشت سر جسد زخمی دیده میشود و چماقی روی زمین افتاده است. شرلوک هلمز ردپای حیوانی را پیدا میکند که تا به حال ندیده و نمیداند چه حیوانی است. قبل از جر و بحث، نانسی با مرد زشتی در خیابان روبهرو شده که باعث عصبانیتش میشود. با جستوجو و پیگیری شرلوک هلمز ، هویت مرد زشت آشکار میشود.