Skip to main content

در خواب‌هایم

معرفی کتاب
زن قالی‌باف برای نجات خانه‌اش از خراب شدن، نذر می‌کند قالیچه کوچکی ببافد و تقدیم حرم «امام‌رضا» (ع) کند. از طرفی «هانی»، پسر «سیدهاشم معبر»، عاشق «نبات»، نوه «حاج‌یحیی»، می‌شود. یحیی دنبال جفت قالیچه‌اش می‎گردد و شرط می‌کند اگر جفت قالیچه پیدا شود، با ازدواج نبات و هانی موافقت کند؛ اما حاج‌یحیی در اثر سکته ناگهانی در بیمارستان بستری می‌شود و بعد از چند ساعت، در حالی که خانواده خوشحال‌اند که خدا عمر دوباره‌ای به او داده است، از دنیا می‌رود و... .

مثل شیشه مثل سفال

معرفی کتاب
پدر و برادر «پونه»، در عرض چند ثانیه، با ورود فردی مسلح به طلافروشی، کشته ‌شده بودند و پونه نمی‎دانست بدون آن‌ها چگونه زندگی کند؛ اما چندوقتی بود که آرامشش را به دست آورده بود. از آن طرف، مادر حنیف به او سفارش کرده بود که سرِ وقت خانه باشد تا بدقول نشوند. آن روز قرار بود به خواستگاری بروند؛ اما سرِ دو راهی، وقتی حنیف از شیرینی‎فروشی بیرون آمد، با پونه چشم در چشم شد و باور نمی‏‌کرد که حوری‌ای که دو سال است در خواب می‎بیند، انسان باشد. انسانی که هم‌اکنون روبه‌رویش ایستاده است! و... .

آیلین

معرفی کتاب
کتاب حاضر شامل دَه داستان کوتاه است. «نیم‌کیلو نگار»، «حذف»، «سایه»، «نارنج‌های گذرگاه» و «آیلین» نام برخی از این داستان‌هاست. در داستان «آیلین»، دختری داستان را روایت می‎کند که چند سال پیش، بر اثر حادثه‌ای که برای پدر و مادرش رخ می‎دهد، از دوستش آیلین که مسیحی است، جدا می‎شود. دختر از بچگی به نقاشی علاقه دارد، حالا او تصویری از آیلین، از آنچه که از چهره او به یاد دارد، می‌کشد و برای دیدن او به کلیسا می‌رود. همه آنجا هستند؛ پدر و مادر آیلین، برادرهایش، مادربزرگ و خاله‌اش، حتی همسایه‌ها، اما خبری از آیلین نیست! او کجاست؟

ماه را نشانه بگیر

معرفی کتاب
روستای «آبگرمک»، به روستاهای دیگر دختر نمی‌دادند؛ اما به «قاسم چگینی» که از روستای «سری‌کوه» بود، نه نگفتند. قاسم جوانی کاری و آبرودار بود و کار برایش عار نبود. بعد از یک سال، وقتی قاسم و عروسش بچه‌دار نشدند، حرف و حدیث‌ها شروع شد. قاسم خانواده‌اش را برداشت و به شهر رفت. در هر شهری چند ماهی کار می‎کرد و به دنبال کاری بهتر به شهر دیگری می‌رفتند. به سفارش شخصی، به شهرهای جنوب رفت. به علت گرمای هوا، پول خوبی می‌دادند. قاسم رفت و دیگر خبری از او نشد و... .

بلیت بخت‌آزمایی

معرفی کتاب
مادر منتظر پسرش، «ژوئل»، است؛ اما دخترش، «هولدا»، خبر می‌دهد که برادرش زودتر از فردا نمی‌آید. در همین موقع، نامه‌ای از نامزد هولدا، «ال»، می‌رسد. او در این نامه تاکید کرده است که خیلی زود کشتی ماهیگیریشان باز می‌گردد، با پول قابل‌توجهی که می‌توانند به‌زودی ازدواج کنند؛ اما کشتی هیچ‌وقت بازنمی‌گردد و فقط بطری‌ای از راه می‌رسد که حاوی یادداشتی برای هولدا و یک بلیت بخت‌آزمایی است. روز قرعه‌کشی نزدیک است و هولدا مضطرب‌ و پریشان. در روز قرعه کشی چه اتفاقی رخ می‌دهد؟

دیو و دلبر

معرفی کتاب
بازرگان ثروتمندی که دارایی‌اش را از دست داده است، با سه دخترش در کلبه کوچکی زندگی می‌کند. دو دختر بزرگ‌تر از این وضعیت ناراحت هستند و مرتب غُر می‎زنند؛ اما دختر کوچک که «دلبر» نام دارد، شیر می‌دوشد، نان می‌پزد، خانه را تمیز می‌کند و خوشحال است. روزی بازرگان برای کاری به شهر می‌رود و هنگام بازگشت به خانه، در توفان و برف راهش را گم می‌کند. او به خانه بزرگی می‌رسد و وارد آن می‌شود، کنار آتش خودش را گرم می‌کند و غذای آماده‌ روی میز را می‌خورد؛ اما... .

بینوایان

معرفی کتاب
قهرمان داستان، «ژان والژان» محکوم سابقه‌داری است که پس از ۱۹ سال محکومیت با اعمال شاقه، از زندان آزاد می‌شود. او به خاطر دزدیدن قرصی نان، برای سیر کردن فرزندان خواهرش به زندان می‌افتد و به دلیل تلاش‌های پی‌در‌پی برای فرار، به محکومیتش اضافه می‌شود. ژان با کمک اسقف پیرِ شهر آینده‌ جدیدی را برای خودش رقم می‌زند و ماجراهای گوناگونی را پشت سر می‎گذارد.

تام سایر

معرفی کتاب
«تام» پسری یتیم است که با عمه و بچه‌هایش زندگی می‌کند. او ماجراجو و خیال‌پرداز است و بازیگوشی‌هایش دیگران را به دردسر می‌اندازد. شبی که تام با دوستش، «هاکلبری فین»، بیرون می‌روند، شاهد قتلی می‌شوند و درحالی‌که ترسیده‌اند، تصمیم می‌گیرند این موضوع را به هیچ‌کس نگویند. شخص بی‌گناهی به قتل متهم شده و دستگیر می‌شود. تام تمام شجاعتش را جمع می‌کند و در دادگاه حاضر می‌شود و شهادت می‌دهد. شخص بی‌گناه آزاد می‌شود؛ اما ماجرا همچنان ادامه دارد.

بابا لنگ‌دراز

معرفی کتاب
«جروشاآبوت» از همه بچه‌های نوانخانه بزرگ‌تر است و بچه‌های ۴ تا ۷ سالِ اتاق «ف» زیر نظر او هستند. جروشا نیروی تخیل بسیار قوی دارد، آن‌قدر که مسئول نوانخانه فکر می‌کند در آینده دچار مشکل می‌شود. فردی نامعلوم و با اسم مستعار «جان‌اسمیت» جروشا را به دانشگاه می‌فرستد. جان‌اسمیت عقیده دارد که نیروی تخیل و فکر جروشا بسیار عالی است و فکر می‌کند که او می‌تواند نویسنده شود. در مقابل این لطف، جودی موظف است هر ماه نامه‌ای برای جان‌اسمیت بنویسد.

شاهزاده و گدا

معرفی کتاب
در شهر «لندن»، در یک روز، دو پسر به دنیا می‌آیند. یکی در خانواده‎ای فقیر و دیگری در خانواده سلطنتی. سال‌ها بعد، این دو یکدیگر را می‌بینند و متوجه شباهت بی‌نظیرشان می‌شوند. آن‌ها لباس‌هایشان را عوض کرده و جایشان را با هم عوض می‌کنند. پسرک فقیر به جای شاهزاده و شاهزاده در خانه پسر فقیر. این جابه‌جایی سرآغاز ماجراهای بسیاری است و تجارب جدیدی را برای آن‌ها به همراه دارد.