هانسل و گرتل
معرفی کتاب
مرد هیزمشکن، خیلی فقیر است و بیشتر وقتها نمیتواند برای بچههایش، «هانسل» و «گرتل»، غذایی بیاورد. روزی به اصرار زن هیزمشکن و نامادری بچهها، مرد بچهها را به جنگل میبرد و در آنجا رها میکند؛ اما هانسل و گرتل که از نقشه آنها باخبر هستند، با زیرکی میتوانند راه خانه را پیدا کنند و بازگردند. چند روز بعد، مرد و زنش دوباره بچهها را به جنگل میبرند. اینبار هم بچهها نقشهای میکشند تا بتوانند راه خانه را پیدا کنند؛ اما... .
گربه چکمهپوش
معرفی کتاب
بعد از مرگ آسیابان پیر، آسیاب به پسر بزرگ، الاغ به پسر دوم و گربه به پسر سوم میرسد. پسر سوم غمگین است؛ چراکه هیچ کاری نمیتواند بکند. گربه میخواهد به صاحبش کمک کند تا زندگی خوبی داشته باشد. او از صاحبش یک کیسه و یک جفت چکمه میخواهد. مرد جوان چیزهایی که گربه خواسته است، فراهم میکند. گربه با کیسه خرگوشی میگیرد و برای پادشاه میبرد و میگوید که اربابش فرستاده است. روز دیگر دو کبک میگیرد و نزد پادشاه میبرد و باز میگوید اربابش فرستاده است. قصد گربه از این کارها چیست و چگونه میخواهد زندگی خوبی برای مرد جوان فراهم کند؟
شاهزاده قورباغه
معرفی کتاب
شاهزادهخانم هر روز به جنگل میرود و با توپ طلاییاش بازی میکند. روزی توپش داخل چاه میافتد و شاهزادهخانم از ناراحتی گریه میکند. ناگهان از درون چاه صدایی میآید. قورباغهای داخل چاه است و... . قورباغه میگوید توپ را برای شاهزاده میآورد به شرطی که قول بدهد او را دوست داشته باشد، کنار خودش بنشاند، از ظرف خودش به او غذا بدهد و در رختخواب خودش بخواباند. شاهزادهخانم قول میدهد؛ ولی به محض گرفتن توپ پا به فرار میگذارد. روز بعد درحالیکه شاهزادهخانم با پدرش پشت میز غذاخوری نشسته است... .
سیندرلا
معرفی کتاب
«سیندرلا» بعد از مرگ مادرش مجبور میشود با نامادری بدجنس و دختران حسودش زندگی کند. آنها لباسها و کفشهای سیندرلا را میپوشند و لباسها و کفشهای کهنه را به او میدهند. سیندرلا همه کارهای خانه را انجام میدهد؛ اما حتی نمیتواند با بقیه غذا بخورد؛ ولی او همیشه مهربان و نیکوکار است تا اینکه پادشاه جشنی ترتیب میدهد و همه دختران را دعوت میکند. او میخواهد برای پسرش همسری انتخاب کند. نامادری و خواهران بدجنس سیندرلا تمام سعیشان را میکنند تا او به این مهمانی نرود؛ اما پری مهربان به کمک سیندرلا میآید و... .
سه بز و یک غول
معرفی کتاب
سه بُز شجاع و باهوش تصمیم میگیرند چمنزار جدید و پُرعلفی پیدا کنند. آنها در این راه به رودخانه بزرگی میرسند؛ اما زیر پل رودخانه، غول بزرگی زندگی میکند. بُز اول درحالیکه از روی پل رد میشود، به غول میگوید منتظر بز دوم باشد؛ چون او بزرگتر و چاقتر است. بُز دوم هم با همین حرفها از روی پل عبور میکند و غول حرفهای آنها را باور میکند. بُز سوم که بزرگتر و قویتر است از راه میرسد و... .
دیو و دلبر
معرفی کتاب
بازرگان ثروتمندی که داراییاش را از دست داده است، با سه دخترش در کلبه کوچکی زندگی میکند. دو دختر بزرگتر از این وضعیت ناراحت هستند و مرتب غُر میزنند؛ اما دختر کوچک که «دلبر» نام دارد، شیر میدوشد، نان میپزد، خانه را تمیز میکند و خوشحال است. روزی بازرگان برای کاری به شهر میرود و هنگام بازگشت به خانه، در توفان و برف راهش را گم میکند. او به خانه بزرگی میرسد و وارد آن میشود، کنار آتش خودش را گرم میکند و غذای آماده روی میز را میخورد؛ اما... .
دختری از چشمه
معرفی کتاب
«آناهیتا» در آستانه شانزده سالگی است. آناهیتای «مادربزرگ» با انتخاب همسر برای آناهیتای جوان، او را مجبور به ازدواج میکند. آناهیتای جوان که از این خفقان خسته است، تصمیم میگیرد به کمک پدرش از قلعه فرار کند. همسران آناهیتاها نمیتوانند برای همیشه با آنان زندگی کنند و پس از تولد نوزاد دختر، به عنوان خدمتکار در قلعه مشغول به کار میشوند. شبی که نوبت نگهبانی پدر آناهیتا است، او فرار میکند و به نزد شاهزاده میرود و با او ازدواج میکند؛ اما... .
افسانه کاکلزری و دندان مروارید
معرفی کتاب
سه خواهر ی که پدر و مادرشان را از دست دادهاند، به قصر پادشاه راه پیدا میکنند. خواهر اول آشپزی میداند، خواهر دوم میتواند با پنبه، تشک درست کند و خواهر سوم که «نازبانو» نام دارد، میگوید که مادرش نوید داده است که در آینده، صاحب فرزندان دوقلو میشود؛ پسری به نام «کاکلزری» و دختری به نام «دندان مروارید». پادشاه با نازبانو ازداوج میکند. با اتفاقاتی که در ادامه داستان رخ میدهد، پادشاه دو خواهر نازبانو را به مزرعه میفرستد. بعد از مدتی فرزندان دوقلوی پادشاه به دنیا میآیند. خواهران نازبانو که کینه او و پادشاه را به دل گرفتهاند، وارد عمل میشوند و دو نوزاد را با دو تولهسگ عوض میکنند؛ سپس... .
میهمانی دیوها
معرفی کتاب
مرد جوان دنبال پیرمرد میگردد و سرانجام او را در زمینش پیدا میکند. از پیرمرد میخواهد برایش قصه بگوید. او برای پیرمرد توضیح میدهد که در حال جمعآوری افسانههای قدیمی منطقه است و میخواهد چند افسانه از زبان پیرمرد بشنود. پیرمرد یکی از آنها را شروع میکند. او تعریف میکند هنگامی که بچه بوده، پدرش او را به مزرعه هندوانه میفرستد و او در آنجا «محمد گازره» را میبیند، کسی که همیشه قصهاش را از مادر شنیده است. محمد گازره در حال گریه کردن است و... .
دیو و دلبر و ۳۰ داستان دیگر
معرفی کتاب
این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه است که حاوی مشهورترین افسانهها و داستانهای بومی سرزمینهای دوردست است. «پیتر و گرگ»، «جک و لوبیای سحرآمیز»، «دختر کبریتفروش»، «راپونزل» و «چوپان دروغگو» نام برخی از این داستانهاست. کودکان همراه قهرمانان این داستانها میشوند و پابهپای آنان ماجراجویی میکنند.