این یک جعبه نیست
معرفی کتاب
خرگوش این داستان یک «جعبه» دارد، ولی آیا در خیال او هم این یک جعبه است؟ البته که نه! هر بار که از او پرسیده میشود: آیا این یک جعبه است؟ او در خیال خود آن را چیز دیگری میبیند. یکبار ماشینی است سوار بر آن، بار دیگر جعبه را یک قله کوهی میبیند که به بالای آن رسیده است یا خانهای که در حال آتش گرفتن است و او مشغول خاموش کردن آن و بار دیگر ربات و... . کتاب، تصویرهای سادهای دارد. جعبه به رنگ سیاه و خیالهای کودک به رنگ قرمز، کشیده شده است.
خاطرات یک کلاه
معرفی کتاب
در این کتاب کلاه خاطرات خودش را از شنبه تاپنج شنبه تعریف می کند. روز شنبه کلاه توی کمدخواب است که پسربچه در کمد را باز کرده و کلاه را برمی دارد و روی سرش می گذارد چرا که دارد برف می آید و هوا است. روز یکشنه، کلاه گوشه اتاق اقتاده که سوسک یواش یواش به سمت او می رود تا در آنجا بخوابد و ....
خیال زیبای من
معرفی کتاب
دخترکوچولو قصههای زیادی میداند. او میتواند نقاشی این قصهها را روی کاغذ بکشد؛ اما اگر مداد نباشد؛ او میتواند با کاغذ عروسک بسازد و اگر کاغذ تمام شود، او میتواند قصههایش را روی چوبِ میز و صندلی حک کند. اگر چوب نباشد، دخترکوچولو روی دیوار نقاشی میکشد و اگر دیواری وجود نداشته باشد، او روی کفپوشِ زمین قصهها را میکشد؛ اما اگر روزی هیچکدام از اینها در دسترس نباشد، آیا باز هم دخترک میتواند قصه بگوید؟
دایناسور بازی
معرفی کتاب
در این کتاب مخاطب تشویق میشود نقاشیهایی دربار ۀ دایناسورها بکشد. نویسنده با طرح یک جمله مثل «خانهای بکش که در آن از شر دایناسور در امان باشی، یا چند دایناسور را بکش که دارند اسکیتبازی میکنند»، مخاطب را به کشیدن نقاشی تخیلی در صفحۀ مربوط به آن تشویق میکند. کودک میتواند خودش را هم شبیه دایناسور بکشد.
عروسک نخی
معرفی کتاب
سارا کوچولو با دیدن یک نمایش عروسکی بامزه در خیابان به نمایش عروسکی علاقهمند میشود. او با کمک مادرش یک عروسک میدوزد. وقتی سارا میخواهد نمایش را شروع کند، نخهای عروسک به هم گره میخورد. سارا نخها را کشید، نخها پیچیدند، تابیدند، باز شدند، بسته شدند و کلی حیوانک جورواجور از بین نخها بیرون زدند و حالا سارا نمایش خودش را داشت....
اتاق دوستداشتنی من
معرفی کتاب
کودک اتاقش را دوست دارد. او در اتاقش میتواند سوار کشتی بادبانیاش شود و به اقیانوس برود! یا شتر سوار شود و در صحرا به دنبال آب بگردد. او میتواند با سفینه فضاییاش به ماه برود و با آدم فضاهایی دوست شود یا لباس چیندارش را بپوشد و ملکه قصرش باشد یا حتی با میمونهای جنگلی از درختی به درخت دیگر بپرد... .
روزی که در میلان از آسمان کلاه می بارید و چند داستان دیگر
معرفی کتاب
آدمهایی بودند که هر کدام با سه یا چهار کلاه به طرف خانههایشان می دویدند. برای هریک از اعضای خانواده کلاهی به دست آورده بودند. یک خواهر روحانی هم از راه رسید و کلاه های کوچکی برای بچه های یتیم جمع کرد. هر چه مردم بیشتر کلاه ها را جمع می کردند، از آسمان بیشتر کلاه می بارید. کلاه خیابانها و بالکن ها را پر کرده بود؛ کلاه های بچه ها؛ بره ها؛ شاپوها و ....
کتاب شامل بیست داستان و هر داستان سه پایان متفاوت دارد که خواننده میتواند هر کدام را دوست داشت، انتخاب کند.
کتاب شامل بیست داستان و هر داستان سه پایان متفاوت دارد که خواننده میتواند هر کدام را دوست داشت، انتخاب کند.
فروشگاه ساحره
معرفی کتاب
صبح روز جشنی باشکوه، ساحره فروشگاه اسباب بازی های جذابش را باز می کند و قطاری برقی و فوق العاده زیبا، به نام زوربین لاجوردی را بیرون می کشد و آن را در ویترین فروشگاهش می گذارد. با آمدن این قطار، همه اسباب بازی ها جان می گیرند. اسباب بازی ها وقتی پسری کوچک و فقیر را می بینند که نمیتواند اسباب بازی دلخواهش را بخرد، تصمیم می گیرند فرار کنند تا پیش پسرک بروند و سفری پرماجرا را شروع کنند. آیا اسباب بازی ها به پسرک فقیر می رسند؟ چه سرنوشتی در انتطارشان خواهد بود؟
یکی بود که خودش نبود
معرفی کتاب
بارون لامبرتو پیرمردی نود و سه ساله، ایتالیایی و ثروتمند است که با بیست و چهار بیماری دست و پنجه نرم می کند. او همراه پیشخدمت باوفایش در جزیره سن جولیو روزگار می گذراند. بارون که در آستانه مرگ قرار دارد و به دنبال جاودانگی است، یکباره جوان، سر حال و شاداب می شود. راهزنان برای دریافت پولل او را گروگان می گیرند، اما هر کاری می کنند بارون جوان تر و سرحالتر از دیروز می شود. چه رازی در میان است؟ او را جادو کرده اند؟