Skip to main content

حالا دیگه وقت خوابه!

معرفی کتاب
«کرتیر» همه‌کاره است! او می‌‏تواند مانند یک کابوی، با طناب گاوها را بگیرد؛ اما پدرش می‏‌گوید وقت خواب است! کرتیر مانند یک فرمانده می‏‌تواند با تانک، ‎ جلوی ارتش دشمن را بگیرد؛ اما پدر می‏‌گوید وقت حمام کردن فرمانده است! کرتیر می‏‌تواند مانند یک فضانورد به کره ماه برود و با تفنگ لیزری‎اش، آدم‌آهنی را دستگیر کند؛ اما پدرش می‏‌گوید، آدم‌آهنی بزرگ، فضانورد را دستگیر کرده و می‏‌خواهد او را به وان حمام بیندازد!... . کرتیر نمی‎خواهد بخوابد و... .

بوسه‌هایی برای بابا

معرفی کتاب
وقت خواب است؛ اما بچه‌خرس نه می‎خواهد بخوابد، نه حمام کند و نه به مامان و بابا بوسِ شب‌ به خیر بدهد! بچه‌خرس حاضر نیست پدرش را ببوسد و شب به خیر بگوید؛ اما مادرش را می‎بوسد. باباخرسی فرزندش را بلند می‎کند و او را بوس زرافه‌ای می‎کند، درحالی‌که بچه‌خرس نمی‎خواهد به پدرش بوس زرافه‌ای بدهد. باباخرسی او را از پله‌ها بالا می‎برد و او را بوس کوآلایی می‌‏کند، درحالی‌که بچه‌خرس نمی‌خواهد. باباخرسی فرزندش را حمام می‏‌کند و او را بوس تمساحی می‎کند، درحالی‌که... . سرانجام هنگامی‌که باباخرسی بچه‎خرس را در تختش می‎گذارد و می‎خواهد برود، بچه خرس پدرش را صدا می‎کند و... .

مهمان‌های وقت خواب

معرفی کتاب
به محض اینکه مادرِ دختر کوچولو چراغ اتاق را خاموش می‏‌کند، آن‌ها می‎آیند! گرگ بنفش با کلاه بوقی، مار سفید با خال‌های ستاره‌ای و توپ سبز با دو چشم بزرگ و سیاه! دخترک چشم‌هایش را می‎بندد و باز می‎کند شاید آن‌ها بروند؛ اما آن‌ها از جایشان تکان نخورده‌اند! با جیغ دخترک، مادر به اتاق می‌‏آید و برای دخترش لالایی می‎خواند و می‎گوید این‌ها مهمان‌های وقت خواب هستند! و...؛ ولی وقتی مادر می‏‌رود، دوباره آن‌ها می‎آیند. این‌بار دختر کوچولو فکری دارد. نویسنده کتاب با داستان خود می‌کوشدبه بچه‌هایی که وقت خواب مهمان دارند، کمک کند.

مامان می‌خوام بخوابم

معرفی کتاب
وقت خواب است؛ اما پسرکوچولو نمی‎خواهد بخوابد. مادر برای او کتابی می‎خواند درباره خوابیدن حیوانات مختلف به زبان شعر. سوسمارها روی شکم می‎خوابند و کرگدن‌ها به پشت، آن‌ها دست و پایشان را بالا می‎گیرند. فیل ایستاده می‎خوابد و خفاش وارونه. حلزون در لانه‌اش که روی پشتش است و مار روی شاخه درخت. بره‌ها روی سبزه‎ها و... .

برگرد به تختخوابت، اد!

معرفی کتاب
«اِد» موش کوچولویی است که خیلی دوست دارد برای خواب آماده شود و به رختخواب برود؛ اما دوست ندارد در رختخواب بماند. او به اتاق پدر و مادرش می‎رود و به پدرش می‎گوید که نمی‎تواند بخوابد. پدر نمی‌تواند بخوابد؛ اما برای او توضیح می‎دهدکه بزرگ شده و باید در تخت خودش بخوابد. شب بعد هم اِد دوباره به اتاق پدر و مادر می‎رود. این‌بار پدر و مادر، هر دو نمی‎توانند بخوابند و صبح روز بعد، دیر سر کار می‎روند. هر شب همین برنامه است! تا اینکه فکری به ذهنشان می‎رسد و نقشه‌ای می‎کشند!

بخواب مثل ببر

معرفی کتاب
دختر کوچولو خوابش نمی‌آید و نمی‎خواهد بخوابد. پدر و مادرش می‎گویند اشکالی ندارد؛ ولی باید لباس خوابش را بپوشد و دندان‌هایش را مسواک بزند و حتماً در رختخوابش دراز بکشد. پدر و مادر برای او توضیح می‎دهند که همه موجوات دنیا می‌خوابند؛ حتی خفاش‌ها، آن‌ها روزها بال‌هایشان را جمع می‎کنند و می‎خوابند. حلزون‌ها هم در لاکشان جمع می‌شوند و می‌خوابند. ببر هم وقتی شکاری پیدا نکند، تمام مدت در سایه می‎خوابد تا قوی بماند و... . دختر کوچولو در رختخواب گرم و نرمش فرو می‎رود، دست‎هایش را مثل خفاش جمع می‎کند و مثل یک ببر قوی، راحت می‎خوابد.

شب بخیر امیلی

معرفی کتاب
شب است و «امیلی» باید بخوابد؛ اما خرس عروسکی‎اش، «آقای تدی»، را پیدا نمی‎کند. مادرش به جای آقای تدی، اردکِ عروسکی‌اش را به او می‎دهد. امیلی به اردک شب‌به‌خیر می‎گوید؛ ولی نمی‎تواند بخوابد. او گربه عروسکی‎اش را هم به تخت می‎برد؛ ولی باز هم نمی‎تواند بخوابد. امیلی جغد را هم به تخت می‎برد؛ اما... . امیلی سرانجام آقای تدی را زیر بالشش پیدا می‎کند. او عروسک‌های دیگرش را سر جایشان می‎گذارد و به خواب می‌رود. حالا آقای تدی نمی‎تواند بخوابد!

خوابت نمی‌برد هاپو کوچولو؟

معرفی کتاب
هاپوکوچولو اولین شبی است که می‎خواهد در خانه جدیدش بخوابد؛ اما هر کاری می‌کند، خوابش نمی‎برد! صدای زوزه هاپو، موشی را بیدار می‌کند. موشی پیشنهاد می‎کند که هاپو ستاره‌ها را بشمارد؛ ولی هاپو فقط تا یک می‎تواند بشمارد. صدای زوزه هاپو جیک‌جیکی را هم بیدار می‎کند. او می‎گوید هاپو کمی آب بخورد؛ اما هاپو با خوردن آب، جایش را خیس می‎کند. خرگوشی و لاک‎پشت هم بیدار می‎شوند و هرکدام راهکاری دارند؛ ولی هیچ‎کدام فایده‎ای ندارد. سرانجام... .

قبل از اینکه بخوابم چیزی بگو خوشحالم کند

معرفی کتاب
«ویلا» خیلی خسته است؛ ولی هر کاری می‎کند، خوابش نمی‎برد. او می‎ترسد و از برادرش، «ویلوبی»، می‎خواهد که چیزی بگوید تا او خوشحال شود و بتواند بخوابد. ویلوبی به ویلا می‎گوید به چیزهای شاد فکر کند. مثلاً زیر تختش را نگاه کند که دمپایی‌های جوجه‎نشانش قرار دارد. دمپایی‌ها منتظرند تا فردا صبح ویلا آن‌ها را پایش کند. لباس سرهمی ویلا هم روی صندلی منتظر فردا صبح است تا ویلا آن را بپوشد. اسباب‌بازی‌ها هم منتظر بازی با او هستند و... . همه این‌ها ویلا را خوش‌حال می‎کند. فقط یک چیز ناراحت‌کننده وجود دارد! آن چیز چیست؟

وقت خوابه، بابا!

معرفی کتاب
وقت خواب است و دخترک سعی می‎کند پدرش را بخواباند؛ اما پدر نمی‎خواهد بخوابد، او هنوز در حال بازی است. دخترک او را به حمام می‎برد؛ اما پدر نمی‎خواهد حمام کند و... . حالا وقت پوشیدن لباس خواب است. بعد پدر باید دندان‌هایش را مسواک بزند و به رختخواب برود؛ اما پدر اسب‌سواری می‎خواهد! و بعد... . پدر می‎ترسد که مبادا زیر تخت هیولایی پنهان شده باشد. دخترک همه‌جا را می‎گردد و به پدرش اطمینان می‎دهدکه خبری از «لولو» نیست! حالا وقت کتاب قصه است و بعد هم لالایی. شب به خیر!