Skip to main content

آن دو تا، ما سه‌ تا

معرفی کتاب
تا به حال غُرغُر و خُرخُر یک گربه را شنیده‌ای؟ غُرغُر و خُرخُر چند گربه را چطور؟ شاید آن‌ها با این کار می‌خواهند چیزی بگویند؛ مثلا بگویند گرسنه هستند یا ناراحتیشان را برای اینکه موقع غذا خوردنشان به آن‌ها نگاه می‌کنی نشان دهند. واقعا چطور می‌شود فهمید که یک گربه چه می‌خواهد بگوید؟

آن چهار تا، من یکی

معرفی کتاب
در این داستان یکی از پنج گربه، همیشه کمتر از همیشه شیر گیرش میاید. چون آن چهارتای دیگر به او مهلت نمی‌دهند. یک روز که پنج‌تایی در پارک راه می‌رفتند شکم این یکی شروع به قار و قور کرد. بقیه رفتند برایش خوراکی‌های خوشمزه بیاورند چون آن دور و بر خبری از مادرشان نبود. آن چهارتا با یک عالمه غذا برگشتند و این‌بار کسی که از همه بیشتر خورده بود گربۀ یکی‌یکدانۀ قصه بود.

لاک‌پشت

معرفی کتاب
لا‌ک پشت خیلی آرام راه می‌رود و خانه‌اش پشت خودش قرار دارد. اگر کتاب را باز کنید می‌توانید به این موضوع پی ببرید. یک خرگوش هم در صفحات به چشم می‌خورد. داستان مسابقه دادن لاک‌پشت و خرگوش را به یاد دارید؟ یادتان هست چه کسی برندۀ مسابقه شد؟

ماه و مرد کشاورز

معرفی کتاب
این داستان درباره مرد کشاورزی است که سخت کار می‌کند و به اطرافش توجهی ندارد. یک شب که ماه در آسمان می‌درخشد، حیوانات مزرعه جشن می‌گیرند. کشاورز از سر و صدا بیدار می‌شود و سعی می‌کند حیوانات را ساکت کند؛ اما ناگهان چشمش به ماه می‌افتد و چیزی در وجودش تغییر می‌کند.

نوک طلا رفته کجا؟ و دو داستان دیگر

معرفی کتاب
در این کتاب، سه داستان دربارۀ حیوانات وجود دارد. داستان اول به غذای هر حیوان پرداخته است؛ گاو علف می‌خورد، به نظر قورباغه حشرات خوشمزه‌ترین غذا هستند و مرغ و خروس‌ها دانه‌های ریز گیاهان را دوست دارند. در داستان دوم، کودکان با صدای حیواناتی مثل مرغ، خروس، گاو، گوسفند، سگ و گربه آشنا می‌شوند و در داستان سوم ویژگی‌های حرکتی هر حیوان را می‌شناسند. در متن کتاب به جای نام هر حیوان یا غذا، از تصویر آن استفاده شده است.

هیس! ما یک نقشه داریم

معرفی کتاب
سه شکارچی می‌خواهند پرنده‌ای را به دام بیندازند. آن‌ها بارها نقشه می‌کشند و به پرنده حمله می‌کنند؛ ولی موفق نمی‌شوند و پرنده هر بار فرار می‌کند تا اینکه یکی از شکارچیان تصمیم می‌گیرد به پرنده غذا بدهد. با این کار، پرنده‌های زیادی اطراف آن‌ها جمع می‌شوند. حالا شکارچیان می‌خواهند همه پرنده‌ها را شکار کنند؛ اما این بار پرنده‌ها هستند که به آن‌ها حمله می‌کنند.

یکی بود

معرفی کتاب
روزی روزگاری تعداد زیادی مورچۀ سیاه در یک جنگل با مادرشان زندگی می‌کردند. اما گروه دیگری هم بودند که تعدادشان از آن‌ها خیلی بیشتر بود؛ مورچه‌های قرمز. مورچه‌های قرمز هر روز به لانۀ مورچه‌های سیاه حمله می‌کردند و آن‌ها را می‌ترساندند. مورچه‌های سیاه کوچک‌ترین و بی‌صداترین موجودات بودند. آن‌ها هیچوقت فکرش را هم نمی‌کردند که کسی صدای آن‌ها را بشنود یا به کمکشان بیاید. اما یک نفر بود که صدای آن‌ها را می‌شنید. صدای تمام موجودات را می‌شنید. کسی می‌داند او کیست؟

ماهی قرمز، ماهی طلایی

معرفی کتاب
ماهی قرمز و ماهی طلایی با هم زندگی می‌کنند. روزی صیادان ماهی طلایی را صید می‌کنند و ماهی قرمز تنها و غمگین می‌شود؛ اما خبر ندارد که پرنده‌ها تور صیادها را پاره کرده و ماهی طلایی را به دریایی برده‌اند که آبش طلایی است و ماهی طلایی در آنجا با آرامش زندگی می‌کند. بعد از مدتی، پرنده‌ها ماهی قرمز را هم به دریای طلایی می‌برند. ماهی قرمز از بودن با ماهی طلایی خوشحال است؛ اما نمی‌تواند آنجا زندگی کند و می‌خواهد به دریای خودش بازگردد.

کوچولوی گمشده

معرفی کتاب
جغد کوچولو از لانه پایین می‌افتد و مادرش را گم می‌کند. سنجاب سعی می‌کند با نشانه‌هایی که جغد کوچولو می‌دهد، مادر او را پیدا کند؛ اما سنجاب مادر جغد را نمی‌شناسد و هر بار جغد را پیش حیوانی می‌برد که مادر او نیست. سرانجام بچه‌جغد با کمک قورباغه مادرش را پیدا می‌کند؛ ولی دوباره...

فیل کوچولو کجا خوابیدی؟

معرفی کتاب
در این داستان "فیل‌کوچولو" منتظر مادرش است تا به شکم گرم و نرم او تکیه بدهد و بخوابد. اما یک سنجاقک می‌آید و فیل‌کوچولو را به دنبال خود می‌کشاند. فیل‌کوچولو شب را کنار یک تخته‌سنگ که هنوز گرمای خورشید را در خود دارد به خواب می‌رود. او در تاریکی فکر می‌کند که تخته‌سنگ مادرش است. حالا صبح شده و او باید مادرش را پیدا کند. ردپاهای خودش را می‌بیند و در جهت عکس آن‌ها می‌رود تا به مادرش برسد. مادر با دیدن او خیلی خوشحال می‌شود اما چون تمام شب را به دنبالش گشته بود از خستگی روی شکم فیل‌کوچولو خوابش می‌برد.انگار حالا فیل کوچولو مادر شده است و مادر را در آغوش خود خوابانده است.