لولوی نخورنخوره
معرفی کتاب
این کتاب جلد چهارم از مجموعه پنججلدی «داستانهای خبیث»، برای کودکان نوشته و تصویرگری شده است. نویسنده هرکدام از این مجموعه کتابها یکی از نویسندگان ایرانی کتاب کودکان است. در داستان این کتاب، «لولوچه» از زندگیاش میگوید؛ از زمانی که متولد میشود تا بیرون رفتن و آدمچهها را ترساندن، دزدی کردن و... .
تنور دوستی
معرفی کتاب
کتاب حاضر داستانی دربارۀ حجاب و تأثیر آن بر زندگی است. نویسنده میکوشد مخاطب نوجوان را با مزایای حجاب آشنا کند و از این امر را یکی از نعمتهایی میداند که باید شکر آن را به جا آورد. او در ابتدا برای جا انداختن این مسئله، مقایسهای بین زندگی زنان مسلمان در ایران با فرانسه انجام میدهد و به سیاستهای دولتهای اروپایی برای جلوگیری از گسترش فرهنگ حجاب اشاره میکند.
غولی بالای ابرها
معرفی کتاب
«گوشقهوهای» بچهزرافهای بود که مادرش هرشب برایش قصه تعریف میکرد. شبی بچهزرافه بیدار مانده بود. مادرش میخواست برایش قصه لوبیای سحرآمیز را تعریف کند؛ اما گوشقهوهای فکر میکرد این قصه خیلی بچهگانه است. او باور نمیکرد که کسی بالای ابرها زندگی کند. وقتی مادر به خواب رفت، گوشقهوهای به راه افتاد و بالای بلندترین تپه دشت ایستاد و گردنش را تاجاییکه میتوانست بالا کشید و... .
پیروزی در سایه شکست: مستندی داستانی از مبارزات سیدحسین وزیری یزدی
معرفی کتاب
کتاب حاضر بخشی از خاطرات دوران مبارزه و حبس «سیدحسین وزیری یزدی» است که در قالب داستان نوشته شده است. او در 1328 در شهر قم به دنیا آمد؛ اما اصالتاً یزدی بود و از سال 1358 فعالیتهای آموزشی خود را به عنوان مربی پرورشی آموزش و پرورش آغاز کرد و پس از آن مسئولیتهایی، مانند معاون اداره کل آموزش ضمن خدمت آموزش و پرورش، قائممقامی وزیر در سازمان پیشاهنگی با حکم شهید باهنر و... را بر عهده داشت.
سازمان بینام: مستندی داستانی از مبارزات علیمحمد ختنیفر
معرفی کتاب
«علیمحمد ختنیفر» قبل از انقلاب توسط کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک و شهربانی دستگیر و زندانی شد. این کتاب براساس بخشی از خاطرات او نوشته شده است. در قسمتی از کتاب آمده است: «حسینی اینبار هم بدون توقف میزد؛ ولی دیگر فحش نمیداد. ضرباتی که روی پاهای زخمیام میخورد، دردناک و غیرقابل تحمل بود. خیلی تشنه بودم و بهسختی نفس میکشیدم».
فردا کی خواهد آمد؟
معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره پسرکی است که ساواک پدرش را دستگیر میکند و به زندان میبرد. او از دلتنگی خودش و مادرش میگوید، از جای خالی پدر در خانه و سرِ سفره و از انتظار دیدن او تا اینکه روزی مردی او و مادرش را به زندان و دیدن پدر میبرد. پسرک پدرش را نمیشناسد؛ چراکه صورتش زرد و لاغر شده است... . او بعد از دیدن پدر به خانه برمیگردد به امید این که هرچه زودتر پدرش را در خانه ببیند.
قصه قو
معرفی کتاب
این کتاب اولین جلد از مجموعه «قصه قو»، حاوی دَه داستان کوتاه برای نوجوانان است که در ژانرها و موضوعات مختلف نوشته شده است. داستان «پسری با چشمهای آبی براق» به نوعی، مقایسه آرزوهای انسان در زمان کودکی، نوجوانی و بزرگسالی است و اشاره به پاکی و بیآلایشی رویاها و تصورات انسان دارد که هر چه بهسمت بزرگسالی میرود، ممکن است بیشتر در معرض آلودگیها قرار بگیرد و از صداقت دور شود.
واو
معرفی کتاب
وقتی که «موشموشی» میخواست از انبار دکان «مشباقر» چند دانه گندم برای زن و بچهاش ببرد، ناگهان مشباقر سر رسید، دمپاییاش را درآورد و سعی کرد به موشموشی بزند؛ اما موشموشی مرتب جاخالی داد تا اینکه بالاخره دمپایی به وسط کمر موشموشی خورد و یکدفعه، واوِ موشموشی از زیر شکمش دررفت و خورد به وسط پای مشباقر. به همین سادگی، مشباقر تبدیل شد به «موشباقر» و موشموشی تبدیل شد به مشموشی.