Skip to main content

تازه‌واردها

معرفی کتاب
جلد دوم از مجموعه‌ی «تازه‌واردها»، شامل داستان‌هایی کوتاه با عنوان‌های «یک خبر فوق‌العاده جنجالی»، «چیکن پارمزان»، «پسر سیمرغ»، و... است. داستان «رنگ‌های عصبانی» درباره پسری به‌نام «نیما» است که پس از گذراندن تعطیلات تابستان برای رفتن به کلاس پنجم دبستان آماده می‌شود. این‌بار او مجبور است برای خرید لباس فُرم و کفش به همراه خواهرش «مینا» به بازار برود، همین موضوع او را ناراحت کرده است؛ چون... .

تازه‌واردها

معرفی کتاب
خانواده «نیما» تصمیم دارند به خانه جدید نقل مکان کنند، پدر نیما از او می‌خواهد تا با هم برای تهیه کارتن برای جمع‌آوری وسایل به بیرون از منزل بروند، آن‌ها وارد یک فروشگاه می‌شوند که صاحب آن دوستِ پدر نیماست، پس از گرفتن کارتن‌ها نیما متوجه می‌شود که پسرِ صاحب مغازه برای کمک به پدرش در آنجا کار می‌کند و... .

سولماز و سوگل

معرفی کتاب
سوگل دختری است که همۀ کارهای سولماز را به نحو احسن انجام می دهد. برایش پخت و پز، دوخت و دوز، پرورش غاز، مهمان داری و... را انجام می دهد، به طوری که مهمانها و همسایه ها از کیفیت آشپزی و خیاطی او انگشت به دهان می مانند؛ اما سولماز نزد همه ادعا می کند که همۀ کارها را خودش به تنهایی انجام می دهد و مردم هم حرف سولماز را باور کرده اند. سوگل به خاطر فقر مجبور است که در قبال این ادعای نادرست سکوت کند، اما آیا وضعیت همچنان می ماند و دست سولماز رو نمی شود؟

آماده باش

معرفی کتاب
داستان این کتاب دربارۀ دختربچه‌ای به نام «وِرا» است. دوستان وِرا در خانه‌هایی شیک زندگی می‌کنند و والدینشان می‌توانند آنان را به بهترین اردوگاه‌های تابستانی بفرستند؛ اما مادر وِرا قادر به صرف چنین خرج و مخارج لوکسی نیست. با‌این‌حال، یک کمپ تابستانی در محدودۀ بودجۀ آنان وجود دارد و وِرا راهی آن اردو می‌‌شود. نویسنده تلاش‌های وِرا برای یافتن دوستان جدید و همچنین جست‌وجوی مکانی برای یافتن تعلق خاطر را توضیح می‌دهد.

ورود سیاهان ممنوع

معرفی کتاب
فان نوجوان سیاه پوستی است که با پدرش در جنگل کار می کند، وقتی برای فروش چوب، به شهر می رود؛ از ورود سیاهان جلوگیری می کنند ولی از ورود خر سفیدی که با آن بار را آورده اند ممانعت نمی کنند. نویسنده در این کتاب اوج تبعیض نژادی و تحقیر را به شیوه ای طنزآمیز به نمایش می گذارد.

کتاب کارزار کره و یک قصه دیگر

معرفی کتاب
در داستان اول این کتاب، در آخرین روز تابستان، پدربزرگ دست نوه‌اش را گرفت و کنار دیواری برد که دو ملت «یوک» و «زوک» را از هم جدا کرده بود و داستان اختلاف قدیمی را برای او تعریف کرد. اختلاف آن‌ها بر سر این است که زوک‌ها کره را زیر نان و یوک‌ها کره را روی نان می‌مالند و آنان سال‌هاست که با هم بر سر این موضوع اختلاف دارند! روزی یکی از زوک‌ها سیخ‌منگولی پدربزرگ را با تیرکمانش پرت می‌کند و همین کار، جنگ را شروع می‌کند. داستان دوم درباره خرگوش و خرسی است که هر‌کدام خودش را بهتر از بقیه می‌داند تا اینکه... .

خانم‌جان این‌جوری

معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره پیرزنی است به نام «خانم‌جان». او در ویلای بزرگش تنها زندگی می‌کند. بچه‌هایش به او سر نمی‌زنند و حالی از پیرزن نمی‌گیرند. کتاب حاوی چندین داستان مرتبط است؛ داستان خانم‌جان در تنهایی و ماجراهای او با تنهایی! در داستان اول خانم‌جان تصمیم می‌گیرد ماشین پسرش، «بیژی» را آتش بزند. در داستان دوم... .

چشم‌بادمجانی‌ها

معرفی کتاب
نویسنده در چشم بادمجانی ها، از اهالی شهر چشم‌بادمجانی‌ها می‌گوید. از بس که بی‌خواب بودند، چشم همه رنگ بادمجان شده بود. شب‌ها یک نفر زنگ در خانه‌ها را می‌زد و فرار می‌کرد. اهالی شهر بالاخره با تصمیم رئیس پیرشان به سراغ «زاغ‌نخواب» رفتند تا شاید او راهی پیدا کند... .

بهارستان جامی

معرفی کتاب
کتاب پیش رو درباره عبدالرحمن جامی، شعر و آثار اوست. او در نگارش بهارستان به گلستان سعدی نظر داشته است و البته انشایی ساده‌تر از شاعر شیراز دارد. بهارستان جامی در هشت روضه با موضوعات و حکایات گوناگون نگاشته شده است. در اثر حاضر 63حکایت دیده می‌شود. سخت‌ترین روز، اشتباه اسکندر، آفتابه دزد، وزارت یا تجارت، توبه، کودک زرنگ و... از جمله عنوان‌ حکایت‌های موجود است. آن‌چه در اینجا دیده می‌شود استفاده از نثر ساده امروزی در بازنویسی و بازآفرینی مطالب برای فهم همگانی و سریع خواننده، به ویژه مخاطب نوجوان است. شخصیت‌های حاضر در این حکایت‌ها معمولا از پادشاهان، غلامان، درویشان، تاجران، خلفا گرفته تا حیواناتی مانند موش، سگ گله، شتر و کبوتر است. آن چنان که در گلستان نیز هست، در بهارستان هم در کنار هر متن منثور، ابیاتی در تایید یا تکمیل اثر نوشته شده است.

خان بیز‌پشه

معرفی کتاب
این کتاب، جلد سوم از مجموعه «بیزبیزپشه» است. گروه «بیزبیزپشه»، دنبال چاله‌ای آب می‌گشتند تا توی آن بازی کنند، اما همه چاله‌ها خشک شده بودند. آن‌ها همگی روی یک سیم برق نشستند که یک‌دفعه متوجه شدند آسمان تاریک شده است، پشه‌ها فکر کردند شب شده، اما ناگهان یک قطره آب روی سر پشه‌ای که نامش «ریزه‌میزه» بود، افتاد. پشه‌ها که تا آن لحظه باران ندیده بودند، فکر کردند که کسی به آن‌ها حمله کرده است و... .