Skip to main content

مامان‌بزرگ در شهر

معرفی کتاب
کودکی برای دیدن مادربزرگش به شهر می‌رود؛ اما به نظر او شهر شلوغ و پر سر و صدا و ترسناک است. مادربزرگ با ترفندی زیرکانه راه‌حلی پیدا می‌کند و کودک در گشت و گذار بعدی به این نتیجه می‌رسد که زندگی در شهر چندان هم بد نیست و می‌تواند جای خوبی برای مادربزرگش باشد.

چوبی و سنگی

معرفی کتاب
چوبی غمگین و تنهاست. سنگ کوچولو هم تنهاست؛ اما وقتی با هم دوست می‌شوند، خوشحال‌اند و به یکدیگر کمک می‌کنند. نویسنده با این داستان کوتاه، دوستی و کمک به دیگران را به کودکان می‎آموزد.

من یک گوزن بودم

معرفی کتاب
در این داستان مخاطبان نه‌تنها به اختصار با زندگی گوزن‌ها آشنا می‌شوند، بلکه می‎آموزند که در تنگنا و سختی نیز به فکر کمک کردن به دیگران باشند. گوزنی زخمی درصدد است تا به پادشاه که او هم صدمه دیده، کمک کند؛ اما در این راه گوزن با اتفاق ناگواری مواجه می‌شود.

سطل تو چقدر پُر است؟

معرفی کتاب
«فیلکس» یک سطل نامرئی داشت که با اتفاقات ناخوشایندی که برایش رخ می‌داد، قطره‌قطره از محتویاتش کم می‌شد. او دوست داشت سطلش را پر کند، به همین دلیل به دنبال راه‌حل می‌گشت. فیلکس متوجه شد هر کار خوبی که انجام می‌دهد، یک قطره به سطلش اضافه می‌شود. آیا فیلکس می‌تواند دوباره آن سطل را پر کند؟

تو بی‌نظیری

معرفی کتاب
هر انسانی همواره از نظر خداوند ارزشمند است. در این مجموعه داستان‌ها، موجوداتی به نام «ومی‌کی‌ها» که در واقع نماد انسان‌های جامعه هستند، اتفاقاتی را از سر می‌گذرانند. در این داستان، نویسنده می‌کوشد مخاطب را متوجه کند که هر فردی، بدون توجه به ظاهر، دارایی‌ها یا مهارت‌هایش، ارزشی وجودی دارد که باید آن ر ا درک و شکوفا کند.به این ترتیب، کودک درونش نیز رشد می‌کند.

ای کاش بینی من هم سبز بود

معرفی کتاب
باور داشتن خود و پایبندی به آنچه هستیم، اهمیت فراوانی دارد. در این مجموعه داستان‌ها، موجوداتی به نام «ومی‌کی‌ها» که در واقع نماد انسان‌های جامعه هستند، اتفاقاتی را از سر می‌گذرانند. در این داستان، یکی از آن‌ها که اتفاقاً دماغ سبز رنگی دارد و از آن راضی نیست، دلش می‌خواهد همرنگ جماعت شود تا به اعتقاد خودش مقبول باشد. این داستان به مخاطب می‌آموزد، متفاوت بودن او دلیل خاصی دارد که با پذیرش آن می‌تواند موفق‌تر عمل کند و وجود بی‌نظیرش را شکوفا سازد.

در آینه

معرفی کتاب
مسعود لکنت زبان دارد و امسال به کلاس اول راهنمایی رفته است. در کلاس هنوز کسی نمی‌داند که او لکنت دارد. مسعود از حرف زدن فرار می‎کند؛ ولی تا کی می‌تواند به این کار ادامه دهد. دکتر تنها راه چاره را تمرین می‎داند و مسعود هر بار از تمرین خسته می‌شود و آن را رها می‌کند تا اینکه یک روز تصمیمی می‌گیرد.

سنجابی که بزرگ شد

معرفی کتاب
سنجاب کوچولو آرزو دارد که بزرگ شود تا دیگران به او زور نگویند و کسی نتواند اذیتش کند. او برای پیدا کردن بزرگی‌اش به سفر می‌رود. سنجاب بعد از آشنایی با گاو و زرافه و فیل و نصیحت‌های خرگوش دانا متوجه می‌شود که اگر بتواند بر ترسش غلبه کند، بزرگ می‌شود، برای همین در شب تاریک به راه می‌افتد.

عجب اشتباهی!

معرفی کتاب
کم‌کم بهار از راه می‌رسید و حیوانات در فکر تهیه لانه‌های تازه بودند. کلاغ سیاه روی شاخه درخت همسایه، سنجابی دید. آن‌ها با هم دوست شدند و قرار گذاشتند که توشه زمستان آینده را با هم جمع کنند. مدتی بعد کلاغ متوجه شد که دانه‎هایش نصف شده است. کلاغ‌ها که سنجاب را مقصر می‌دانستند، او را به جایی دوردست تبعید کردند، بدون آنکه اجازه دهند سنجاب از خودش دفاع کند.

تن‌پیچ

معرفی کتاب
این داستان ماشینی است که تند و سریع راه می‌رود و به فکر هیچ‌چیز و هیچ‌کس نیست. تند راه رفتن او باعث تصادفات وحشتناک و اذیت و آزار آدم‌ها می‌شود. تُن‌پیچ به صدای زیبای چشمه و سرسبزی جنگل هم بی‌توجه است و فقط یک چیز برایش مهم است و آن سرعت است. او سرانجام به قله می‌رسد؛ ولی... .