Skip to main content

من چی چی‌ام؟

معرفی کتاب
زنبورکی در طی روز به پروانه -ملخ - مورچه -کرم ابریشم - حلزون برخورد می‌کند و توانایی آنها را در انجام کارها می‌بیند و مدام با خود می‌گوید من هیچی نیستم و کاری بلد نیستم و از این بابت بسیار ناراحت است. در پایان شب مادرش او را صدا می‌کند....

زاغ و مار

معرفی کتاب
در این کتاب سه داستان از کلیله و دمنه برای کودکان و نوجوانان بازنویسی شده است. "دزد ساده دل"، " زاغ و مار" و "مرغابی ساده دل" عنوان این داستانهاست.در داستان زاغ و مار، زاغی تخم می گذارد، ولی مار تخم ها را می‌خورد. زاغ با کمک شغال نقشه‌ای برای از بین بردن مار می‌کشد و ...

چهار قصه، چهار مثل برای کودکان

معرفی کتاب
در این کتاب چهار قصه بر اساس چهار ضرب المثل نوشته شده است. " گرگ و مرد مهربان"، " روباه در باغ"، " پرنده و گنج" و" نامه ای به گربه"عنوان این قصه هاست. قصه گرگ و مرد مهربان براساس ضرب المثل "زود باش گله رفت!" نوشته شده است. در این قصه مرد باخدایی گرگی را نصیحت می کند ولی گرگ به فکر کار خودش است و توجهی به حرفهای مرد نمی کند.

آدم‌برفی و بهار

معرفی کتاب
داستان کتاب در باره آمدن فصل بهار و تابیدن خورشید و گرم شدن هوا و آب شدن یخ ها و برف هاست که آدم برفی چون در حال آب شدن است خیلی ناراحت می شود. تصمیم می گیرد به جایی برود که هوایش سرد است. از کنار رودخانه به راه می افتد و بعد از کمی راه رفتن به منطقه ای می رسد که زمستان است و در حال باریدن برف. خوشحال می شود از برف ها می خورد و چاق می شود به بالای کوه که محل زندگی اش است می رود.

خر باسواد!

معرفی کتاب
مردی الاغش را به حاکم کوفه پیش کش ‌می‌کند. یکی از نزدیکان حاکم، ادعا می کند که صاحب الاغ را نمی‌توان با سواد کرد؛ اما به الاغش می‌توان خواندن یاد داد. ناگهان حاکم از او می‌خواهد که به الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهد و گرنه سرش را از دست خواهد داد. بهلول چه کمکی به این مرد می‌کند و آیا الاغ می‌تواند کتاب بخواند.

ضربه کاری!

معرفی کتاب
عده ای ناجوانمرد سربه سر بهلول می گذارند ومی گویند شاه به او ریاست سگ ها و خوک ها را داده بهلول هم با چوب آنها را می راند و همگی شان را سگ و خوک خطاب می کند.
استادی، امام صادق (ع ) را زیر سوال می برد و به نادانی متهم می کند بهلول با کلوخی به سر استاد می کوبد و جواب هر سه پرسش را آن گونه که امام تصدیق می کند در عمل به استاد و کسانی که پای منبرش بودند، می آموزد.

آرزوی پرواز

معرفی کتاب
کتاب «قصّه‌های تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستان‌های آموزنده است. در کتاب «آرزوی پرواز» آمده: روزگاری، کبوتر خانم سه تا تخم گذاشت و روی تخم‌ها خوابید تا بچه کبوترها به دنیا آمدند، یکی از کبوتریها بیش از حد برای پرواز کردن اشتیاق داشت و هر چه مادرش می‌گفت صبر کن، او طاقت نمی‌آورد. بالاخره یک روی که مادرش در لانه نبود از لانه بیرون آمد و شروع به پریدن کرد...

گدایی که پادشاه شد

معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، از مجموعة شش جلدی «قصه‌های تصویری از گلستان»، است. در این داستان می‌خوانیم: پادشاهی به آخر عمرش نزدیک شده اما جانشینی ندارد. او وصیت کرد که صبح روز بعد از مرگش اولین کسی که وارد دروازة شهر شود، شاه مملکت است. پادشاه مرد و اولین کسی که وارد شهر می‌شود یک گدا است. گدا غرق در لذت‌های پادشاهی می‌شود و به مشکلات مملکت توجه ندارد. اوضاع مملکت به هم می‌ریزد. او سوار اسبش شدو از شهر بیرون رفت. در راه دوست قدیمی‌اش را دید، او می‌فهمد که «انسان هر چه مال و منال کمتری داشته باشد، غصه‌اش کمتر است...

درویش طمع‌کار

معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، چهارمین جلد از مجموعة شش جلدی «قصه‌های تصویری از گلستان» است که حاوی داستان‌های آموزنده، برگرفته شده از «گلستان سعدی» است. در داستان «درویش طمع‌کار» می‌خوانیم: حاکمی به جای علاقه به تیراندازی، به شعر و شاعری علاقه دارد. روزی مرد درویشی با خواندن شعری توجه حاکم را جلب کرد. حاکم به او کیسه‌ای پول و لباسی فاخر بخشید. او تمام پول‌هایش را خرج کرد، دوباره به این فکر افتاد که با خواندن شعر تازه‌ای از شاه پول بگیرد. آن روز شاه خشمگین بود و به مرد کمک نکرد. وزیر به حاکم گفت که باید به این گونه افراد کم‌کم پول بدهد تا یکدفعه خرج نکنند. در این صورت حاکم نیز مجبور نیست آنها را از خود براند...

غلام دریا ندیده

معرفی کتاب
کتاب مصوّر حاضر، از مجموعة شش جلدی «قصه‌های تصویری از گلستان» است. در این داستان می‌خوانیم: پادشاهی به همراه غلامش از راه دریا، برای شرکت در عروسی پسر پادشاه کشور مغرب، سفر می‌کنند. غلام دریا ندیده خوشحال می‌شود که به سفر می‌رود. اما پس از ورود به کشتی شروع به گریه می‌کند. همه از صدای گریة او به تنگ می‌آیند، پیرمردی چاره‌ای می‌اندیشید، می‌گوید غلام را در دریا بیندازیم...