آن، مان نباران
معرفی کتاب
پیرزن دو پسر داشت به نامهای «آن» و «مان». خانۀ پیرزن وسط دشت بود. پسرها روزهای جمعه به دیدن مادرشان میرفتند. یک روز جمعه آنقدر باران بارید که پسرها نتوانستند به دیدن پیرزن بروند و او باید تا هفته بعد صبر میکرد. دوباره جمعه از راه رسید؛ اما تو آسمان ابر سیاه بزرگی نشسته بود. پیرزن درحالیکه خانه را رُفتوروب میکرد، از ابر خواهش کرد که نبارد تا پسرهایش بتوانند به دیدنش بیایند؛ اما ابر از جایش تکان نخورد... .
حدس بزن چقدر دوستت دارم
معرفی کتاب
وقت خواب خرگوشکوچولو بود. او محکم به گوش خرگوش بزرگ چسبیده بود تا مطمئن شود که حرفهایش را میشنود. خرگوشکوچولو دستانش را تاجاییکه میتوانست باز کرد و به خرگوش بزرگ گفت: « اینقدر دوستت دارم». خرگوش بزرگ هم همانکار را کرد و البته دستان او خیلی بیشتر باز شدند. خرگوشکوچولو روی پنجۀ پاهایش بلند شد و همان حرفها را تکرار کرد. خرگوش بزرگ هم همانکار را کرد و این بازی ادامه داشت تا اینکه خرگوشکوچولو دیگر نمیتوانست چشمانش را باز نگه دارد.
ساکت باشید تا داستان بخوانم!
معرفی کتاب
جغدکوچولو با جغدی زیر درختی توی سبزهها نشسته بود. او کتابی را که خیلی دوست داشت همراهش آورده بود و میخواست برای جغدی کتاب را بخواند. جغدکوچولو تازه کتاب را باز کرده بود که... این کتاب قصّه جغد کوچولویی است که میخواهد برای عروسکش جغدی قصه بخواند امّا جوجه ریزهها نمیگذارند و کلافهاش کردهاند.
پادشاه زنبورها
معرفی کتاب
این کتاب مصور در قالب داستان، زندگی زنبورها، نحوه کندوسازی، تولید عسل، جایگاه زنبورهای کارگر در کندو را بازگو و درباره نقش مهم زنبور ملکه و زنبورهای خواهر اطلاعاتی ارائه میکند. شخصیت اصلی داستان کودکی به نام هنری است که با عمهاش لیلی در مزرعهای سرسبز زندگی میکنند. در حیاط پشتی خانه آنها کندوی عسل وجود دارد و زنبورهای زیادی در آنجا زندگی میکردند. این کتاب سعی دارد کودکان را با نحوه کار زنبورها و زندگی گروهی آنها آشنا کند.
اسب سفید بالدار
معرفی کتاب
«موفرفری» عروسک دختری بود به اسم «شادی»، شادی کوچولو رفته بود و او را تنها گذاشته بود. موفرفری خیلی دلش برای شادی تنگ شده بود. یک روز با خودش گفت: «کاش میتوانستم من هم اینجا و آنجا بروم.» اسب سفید بالدار صدای موفرفری را شنید. میدانست دختر کوچولو و خانوادهاش دیگر بر نمیگردند. برای همین آمد تا به موفرفری کمک کند.
خارپشت و مار و تک درخت
معرفی کتاب
کنار یک رودخانهی خشک و بیآب، تکدرختی بود که دوست نداشت مثل بقیهی درختهای آن دور و بر خشک شود. تک درخت یادش میآمد که زمانی پرندههای رنگارنگ روی شاخههایش لانه میساختند و آوازهای قشنگ سر میدادند...
این کتاب قصه خارپشتی است که به درخت کمک میکند تا باز پرندههای رنگارنگ روی شاخههایش لانه درست کنند.
این کتاب قصه خارپشتی است که به درخت کمک میکند تا باز پرندههای رنگارنگ روی شاخههایش لانه درست کنند.
خانم قدقدا
معرفی کتاب
خانم قدقدا خیلی دلش میخواست جوجههای قشنگ و طلایی رنگی داشته باشد؛ اما هر کجا تخم میگذاشت یکی آنها را بر میداشت و میخورد. یک روز تصمیم گرفت بفهمد کی تخمهایش را بر میدارد تا با نوکش او را ادب کند.
کتاب عروسکی خانم قدقدا با استفاده از قصه و شعر داستان مرغی است که اوّل تخممرغهایش و بعد جوجههایش یکی یکی گم میشدند. در آخر قصه خانم قدقدا با کمک آقا خروسه و خاله پیرزن دزد جوجهها را پیدا میکند.
کتاب عروسکی خانم قدقدا با استفاده از قصه و شعر داستان مرغی است که اوّل تخممرغهایش و بعد جوجههایش یکی یکی گم میشدند. در آخر قصه خانم قدقدا با کمک آقا خروسه و خاله پیرزن دزد جوجهها را پیدا میکند.
بهترین بابابزرگ دنیا
معرفی کتاب
کتاب «بهترین بابابزرگ دنیا» از اوّل تا آخرش دربارهی «بابابزرگ» دوست داشتنی و مهربان پپا است. او بهترین بابابزرگ دینا است. بابابزرگ خوب بلد است همه چیز را تعمیر کند. تق! تق! و همیشه عاشق بازی کردن با من و برادر کوچولویم جورج است.
این کتاب از مجموعهی «دنیای پپا» دربارهی بابابزرگها است. پپا و برادرش جورج در این کتاب همراه با بابابزرگ کمک میکنند تا بچّهها رفتارهای اجتماعی را یاد بگیرند و با مسائل و مشکلات زندگی راحت کنار بیایند.
این کتاب از مجموعهی «دنیای پپا» دربارهی بابابزرگها است. پپا و برادرش جورج در این کتاب همراه با بابابزرگ کمک میکنند تا بچّهها رفتارهای اجتماعی را یاد بگیرند و با مسائل و مشکلات زندگی راحت کنار بیایند.