Skip to main content

برادرم رامان

معرفی کتاب
اگر می‌خواهید دانش‌آموز کلاس اولی‌تان در همان ماه‌های اول آموزش، حروف الفبا را به خوبی یاد بگیرد، از معجزه داستان‌خوانی غافل نشوید. هرکدام از کتاب‌های «کلاس اولی، کتاب اولی» براساس حروفی نوشته شده‌اند که کلاس اولی‌ها درس‌به‌درس با آن‌ها پیش می‌روند. با این شیوه کودک می‌تواند هر زمان با آموزش حروف مدرسه، کتاب داستان مربوط به همان حروف را به تنهایی بخواند و از همان ماه‌های اول لذت باسواد شدن را بچشد. سپس با انجام فعالیت‌های پایانی هر کتاب و خواندن جمله‌های طولانی‌تر، دایره واژگان را گسترش دهد. این داستان براساس درس‌های یک تا پنج کتاب فارسی اول دبستان، نوشته شده است.

جوجه کلاغ و روباه

معرفی کتاب
فصل زمستان بود و برف می‌بارید. جوجه کلاغ برف را که دید ذوق کرد و از لانه بیرون پرید و رفت تو باغ. یک دانه گردو دید و به منقار گرفت و پرید روی یک شاخه نشست. در همین موقع آقا روباهه پیدا شد و گفت: «چه کار می‌کنی تو باغ؟ »
جوجه کلاغ تا آمد جواب دهد گردو از دهانش قل خورد و افتاد پایین درخت. روباه پرید و گردو را برداشت. روباه که دید گردو خوردنی نیست انداخت زمین و گفت: «نگران نباش، بیا برش دار.» آقا روباهه هر روز با همین حیله به جوجه کلاغ نزدیک‌تر می‌شد. تا این‌که خانم کلاغه از جریان باخبر شد و گفت: « نکنه گولت بزند، این روباه همان دزد پنیر منه.» و...

آهو و شاهو

معرفی کتاب
در یک دشت قشنگ، بچه آهوی زیبایی به دنیا آمد. بچه آهو آن دورها، کوهی را دید. راه افتاد و رفت و رفت تا به کوه رسید. کمی علف خورد و رفت طرف چشمه آن نزدیکی تا آب بخورد. از چشمه پرسید:« تو از کجا می‌آیی؟ » چشمه گفت: «از دل کوه شاهو می‌آیم.» آهو کوچولو با کوه شاهو دوست شد. همین‌طور که دور تا دور کوه می‌گشت صدای پلنگی را شنید. از ترس به بالای کوه فرار کرد . در دل کوه شاهو جای گرم و امنی پیدا کرد. برای مدت زیادی همان جا ماند آن قدر که دوستان خوبی مثل خرگوش و روباه پیدا کرد. هر روز با آن‌ها بازی می‌کرد تا این‌که در یک روز سرد زمستانی آن‌ها را پیدا نکرد و...

گاندوی دم دراز من

معرفی کتاب
یک روز پسرک ماهی‌گیر در ساحل دریا یک تخم تمساح پیدا کرد. تخم براق ناگهان ترک برداشت و یک بچه تمساح کوچولو از آن بیرون آمد. پسرک با مهربانی از گاندو کوچولو مراقبت کرد تا شکار مرغ دریایی‌ها نشود. تا این‌که تمساح غول پیکری از دریا پرید بیرون. همه فرار کردند اما پسرک نترسید. آن تمساح مادر گاندو کوچولو بود. تمساح مادر بچه‌اش را صحیح و سالم به دریا برد. مدتی گذشت و کنار دریا ساختمان‌های بزرگی ساختند و...

اردک و غاز

معرفی کتاب
نزدیک برکه‌ای قشنگ پرندگان زیادی زندگی می‌کردند. لانه خانم غاز و خانم اردک نزدیک هم بود. روزی خانم غازه داد و فریاد راه انداخت‌. انگار با خانم اردک دعوا داشت. خانم غازه از چیزی ناراحت بود. از این‌که جوجه‌اش نمی‌توانست به خوبی جوجه اردک روی آب بنشیند و شنا کندحسودی‌اش می شد. خانم غازه دست جوجه‌اش را کشید و گفت: «با جوجه اردک زشت بازی نکن.‌» یکی خانم غازه گفت و یکی هم خانم اردکه تا این‌که حسابی دعوایشان شد و همسایه‌ها دویدند بیرون. ولی باز هم جوجه‌ها گم شدند و...

خانواده‌ خوش‌مزه

معرفی کتاب
کتاب «خانواده‌ی خوش‌مزه» از مجموعه خانواده‌ی جورواجور است. نویسنده در این کتاب‌ها سعی داشته تفاوت‌های رفتاری و ظاهری افراد را ترسیم کند. بعضی خانواده‌ها بزرگ‌اند. بعضی خانواده‌ها کنار هم زندگی می‌کنند. همه ما یک خانواده داریم که ممکن است کوچک یا بزرگ باشد. خانواده ما خاص و استثنایی است و هیچ‌کس نمی‌تواند مثل آن را داشته باشد.

بابابزرگ خوش‌مزه

معرفی کتاب
کتاب «بابابزرگ خوش‌مزه» از مجموعه خانواده‌ی جورواجور است. نویسنده در این کتاب‌ها سعی داشته تفاوت‌های رفتاری و ظاهری افراد را ترسیم کند. بعضی بابابزرگ‌ها بلدند گوش‌هایشان را تکان دهند. بعضی بابابزرگ‌ها خیلی بلند حرف می‌زنند و... بابابزرگ‌ها هر کدام یک‌جورند و دوست دارند مواظب تو باشند.

مامان‌بزرگ خوش‌مزه

معرفی کتاب
کتاب «مامان‌بزرگ خوش‌مزه» از مجموعه خانواده‌ی جورواجور است. نویسنده در این کتاب‌ها سعی داشته تفاوت‌های رفتاری و ظاهری افراد را ترسیم کند. بعضی مامان‌بزرگ‌ها دوست دارند خیلی غذا بخوری. بعضی مامان‌بزرگ‌ها دوست دارند برایت چیزی ببافند. مامان‌بزرگ‌ها هر کدام یک‌جورند و دوست دارند مواظب تو باشند. اما همه مامان‌بزرگ‌ها از این‌که شب پیش آن‌ها بمانی خوش‌حال می‌شوند.

بابای خوش‌مزه

معرفی کتاب
کتاب «بابای خوش‌مزه» از مجموعه خانواده‌ی جورواجور است. نویسنده در این کتاب‌ها سعی داشته تفاوت‌های رفتاری و ظاهری افراد را ترسیم کند. بعضی باباها توی خانه کار می‌کنند. بعضی باباها آن دور دورها کار می‌کنند. باباها جورواجورند. هر کدام یک کارهایی بلدند و یک جور کمکت می‌کنند؛ اما همه باباها دوست دارند که وقتی تو خوابیدی تماشایت کنند.

پاندو کجاست؟ رو بامبو

معرفی کتاب
پاندا کوچولویی به نام پاندو در کنار یک درخت بامبوی خیلی بزرگ زندگی می‌کرد. روزی پاندو از لانه‌اش بیرون آمد و رفت تا به یک کوهستان برفی رسید. کوهستان سنگ‌های بزرگ سیاهی داشت که از میان برف‌ها بیرون زده بود که شبیه پوست پاندا شده بود. پاندو در کوهستان با خرگوش، بچه آهو و زرافه دوست شده و به قایم موشک بازی مشغول می‌شوند؛ اما هر کدام که چشم می‌گذارد همه پیدا می‌شوند به جز پاندا. تا این که...