Skip to main content

آش سنگ

معرفی کتاب
پسر جوان در خانواده فقیری زندگی می‎کرد. پدرش کشاورز بود و با تمام تلاشی که می‎کرد، باز هم غذای کافی نداشتند. به همین دلیل، پسر جوان تصمیم گرفت به شهر برود و کاری پیدا کند. در میان راه خسته و گرسنه، از دور خانه‌ای دید و به آنجا رفت تا شاید صاحب‌خانه به او غذایی بدهد؛ اما زن مزرعه‌دار که بسیار خسیس بود، از او خواست که هرچه زودتر از آنجا برود. پسر جوان فکری کرد و گفت می‎تواند با سنگ آش بپزد! اما این چطور ممکن است؟

حالا خودت مامان باش

معرفی کتاب
این کتاب حاوی چهار داستان کوتاه است. داستان اول درباره سفر دانه برف‌کوچولو است. داستان دوم درباره پای چوبی پدربزرگ، داستان سوم از پروانه‌ها می‌گوید و کم‌آبی و داستان آخر، قصه «ملیکا» و مادرش را روایت می‌‏کند. ملیکا با مادرش قرار گذاشته است که یک روز تمام او مامان باشد و مادرش نقش دختر او را بازی کند. ملیکا فکر می‏‌کند مامان بودن خیلی خوب است و هرکاری دلش بخواهد می‌‏تواند بکند؛ اما... .

من لارا هستم: روایتی از دختری با نشانگان داون

معرفی کتاب
نشانگان داون نمود ظاهری وذهنی دارد؛ یعنی قیافه و میزان یادگیری کودکان مبتلا به این اختلال، با کودکان دیگر فرق دارد. این کودکان یک کروموزوم اضافه دارند. در این کتاب، که یکی از مجلدات مجموعه‌ای چندجلدی دربارۀ تفاوت توانایی‌های کودکان است، لارا، کودکی با اختلال نشانگان داون، دربارۀ خود صحبت می‌کند و آنچه را می‌داند و نیز توانایی‌های خاصش را، برای مخاطب شرح می‌دهد. مطالب به زبان ساده و کودکانه بیان شده‌اند.

دوست من ایزابل

معرفی کتاب
نشانگان داون نمود ظاهری وذهنی دارد؛ یعنی قیافه و میزان یادگیری کودکان مبتلا به این اختلال، با کودکان دیگر فرق دارد. این کودکان یک کروموزوم اضافه دارند. در این کتاب، که یکی از مجلدات مجموعه‌ای چندجلدی دربارۀ تفاوت توانایی‌های کودکان است، دو کودک، یکی سالم و دیگری مبتلا به نشانگان داون، از بازی‌ها و تفاوت‌هایشان می‌گویند. مطالب به زبان ساده و کودکانه بیان شده‌اند.

گاهی

معرفی کتاب
در این کتاب، که یکی از مجلدات مجموعه‌ای چندجلدی دربارۀ تفاوت توانایی‌های کودکان است، برادری دربارۀ بازی‌ها و سرگرمی‌هایش باخواهر خود که بیمار است و مدام باید برای درمان به بیمارستان برود، صحبت می‌کند و به مخاطب می‌آموزد با چنین کودکانی چگونه باید رفتار کرد. مطالب به زبان ساده و کودکانه بیان شده‌اند.

خرگوشی با دماغ قرمز

معرفی کتاب
داستان‌ها در محتوای خود مفاهیم رفتاری را به مخاطب می‌آموزند. کتاب حاضر داستانی است کودکانه که به موضوع کودکان استثنایی و تفاوت‌ها در کودکان توجه می‌کند. شخصیت اصلی داستان خرگوشی است که ظاهری متفاوت با دیگر خرگوش‌ها دارد و این او را ناراحت می‌کند. ماجرای این کتاب به طور غیر مستقیم به کودک می‌آموزد افراد تفاوت‌های فردی دارند و در زندگی اجتماعی باید تفاوت‌ها را پذیرفت و با آن‌ها کنار آمد.

ما هشت‌پا را قرمز می‌کنیم

معرفی کتاب
نشانگان داون نمود ظاهری وذهنی دارد؛ یعنی قیافه و میزان یادگیری کودکان مبتلا به این اختلال، با کودکان دیگر فرق دارد. این کودکان یک کروموزوم اضافه دارند. در این کتاب، که یکی از مجلدات مجموعه‌ای چندجلدی دربارۀ تفاوت توانایی‌های کودکان است، خواهری قصد دارد به برادر کوچک‌تر خود که نشانگان داون دارد، آنچه را خود می‌داند، بیاموزد. مطالب به زبان ساده و کودکانه بیان شده‌اند.

به من نگو استثنایی

معرفی کتاب
داستان‌ها در محتوای خود مفاهیم رفتاری را به مخاطب می‌آموزند. کتاب حاضر داستانی است کودکانه که به موضوع کم‌توانی در کودکان توجه می‌کند. شخصیت اصلی داستان کودکی است که به خاطر رفتار مردم با خودش ناراحت است. او کم‌توان است و دوست ندارد مردم او را استثنایی بدانند. این ماجرا به طور غیر مستقیم به کودک می‌آموزدچگونه با افراد کم‌توان در جامعه به‌درستی رفتار کند.

فرشته‌ باران

معرفی کتاب
فرشته باران، «شوله‌قزک»، ابرها را بارانی می‏‌کرد، ابرها می‌‏باریدند و گل‌ها و درخت‎ها و گنجشک‌ها و... می‏‌خندیدند و مردم دِه شاد می‏‌شدند؛ اما روزی شوله‌قزک نیامد و نیامدنش روزها طول کشید! پسرِ دهقان که خشک شدن گندم‌ها را دید، از کوه بالا رفت و با تمام قدرت، شوله‌قزک را صدا کرد؛ اما فرشته باران نیامد. بعد از آن بچه‌ها همه با هم به دنبال فرشته باران رفتند؛ اما باز هم خبری از او نشد. بچه‎ها متوجه شدند بالای ابرها، دود سیاه، همه‎جا را گرفته است. برای همین صدای فرشته باران به ابرها نمی‎رسید. بچه‎ها فکر کردند و راه‎حل خوبی به ذهنشان رسید.

قالی‌شویی در رود تشنه

معرفی کتاب
هرسال مراسم قالی‌شویی، کنار نهر برگزار می‎شد. امسال «یزدان» منتظر بود تا همراه پدربزرگش در این مراسم شرکت کند؛ اما جارچی شهر اعلام کرد که این مراسم به علت خشک‌سالی و خشک شدن نهر، انجام نمی‌شود! یزدان خیلی غمگین شد و فکر کرد باید کاری بکند تا این مراسم برگزار شود. اول از همه به قنات سر زد؛ اما آنجا هیچ آبی نبود! یزدان و دوستانش به دنبال آب می‌‏روند؛ اما از کجا و چطور می‎توانند آب پیدا کنند؟