خبر، خبر، خبردار!
معرفی کتاب
روباهِ گرسنه، چند روزی است که نتوانسته شکار کند. او فکر میکند و راهحلی پیدا میکند. قورباغهها کنار برکه نشستهاند و خوشحال آواز میخوانند. روباه آهسته کنار برکه میآید و آرام پایش را در آب فرو میکند و ناگهان فریاد میکشد! او آنقدر سروصدا میکند و آه و ناله راه میاندازد تا توجه همه حیوانات جلب میشود؛ مرغ و خروس و جوجههایشان، سنجاب، لاکپشت، گاو و اسب و ... دور روباه جمع میشوند. خروس با شجاعت جلو میرود و متوجه میشود که پای روباه شکسته است. در لحظهای که روباه به فکر حمله است... .
پپا به دندانپزشکی میرود
معرفی کتاب
بابا تصمیم میگیرد برای اولین بار جورج و پپا را به دندانپزشکی ببرد. جورج دوست ندارد نوبتش شود چون میترسد. برای همین دندانپزشک به او اجازه میدهد آقای دایناسور عروسکی را توی بغلش بگیرد. دندانهای جورج و پپا سالم و تمیز اند؛ اما یک دفعه دکتر فیل متوجه میشود که دندانهای آقای دایناسور خیلی کثیفهستند و...
پپا فوتبال بازی میکند
معرفی کتاب
پپا، سوزی و جورج تنیس بازی میکنند. دوستهایشان هم میرسند. آنها میگویند: «میشود ما هم بازی کنیم؟ » ولی آنها فقط دو تا راکت تنیس دارند. دنی هاپهاپ پیشنهاد فوتبال بازی میدهد. دخترها یک تیم و پسرها هم یک تیم میشوند. بازی با سرو صدای زیاد شروع میشود. بابا سر میرسد و داوری بازی را به عهده میگیرد. برنده کدام تیم است؟ ...
پپا با کامپیوتر بازی میکند
معرفی کتاب
مامان امروز با کامپیوتر خانگی تند تند تایپ میکند؛ چون یک عالمه کارهای مهم دارد. اما پپا و جورج میخواهند با کامپیوتر بازی کنند. پپا هم تند تند مثل مادر دکمهها را فشار میدهد. باز هم روی دکمهها میزند و اینبار کامپیوتر هشدار میدهد. مامان از بابا میخواهد که کامپیوتر را درست کند؛ اما...
هدیه تولد مادر
معرفی کتاب
تولد مادر نزدیک بود و دخترک میخواست هدیه خوبی به مادرش بدهد و او را خیلی خوشحال کند. او تصمیم گرفت برای مادرش نقاشی بکشد و شروع کرد؛ اما هیچکدام از نقاشیها خوب از کار درنمیآمدند و دخترک دوستشان نداشت. او مرتب نقاشی کشید، به این امید که یکی از آنها آنقدر خوب باشد تا بتواند به مادرش هدیه دهد تا اینکه در نقاشیهایش غرق شد، در دنیای کاغذها و نقاشیها و... .