آقای زیرتختی
معرفی کتاب
«جیم» در تختش دراز کشیده بود که ناگهان تشکش تکانی خورد و از زیر تختش، آقای «زیرتختی» بیرون آمد. او خودش را معرفی کرد و از جیم خواست که اجازه دهد تا کنارش روی تخت بخوابد! جیم خیلی تعجب کرد؛ اما اجازه داد و آقای زیرتختی خیلی زود به خواب رفت؛ ولی خروپفهای او نمیگذاشت جیم بخوابد. جیم سراغ کمدش رفت تا گوشگیرش را بردارد که... .
دوشنبه
معرفی کتاب
«هنری» و «یان»، برادران موش دُمعصایی، به هم شببهخیر میگویند و میخوابند؛ اما ناگهان با صدای عجیبی بیدار میشوند! آنها نمیدانند این صدا از کجا و از چیست. یان فکر میکند، این صدای آژیرِ ماشینِ پلیس است؛ اما هنری باور نمیکند؛ چون هیچوقت ماشین پلیس این صدا را نمیدهد. بنابراین، تصمیم میگیرند بروند و خودشان از نزدیک ببینند. آنها وارد تونل زیرزمینیشان میشوند و... .
غافلگیریهای جورواجور آماندا و تمساحش
معرفی کتاب
این کتاب حاوی شش و نیم داستان شگفتانگیز است درباره دو دوست شگفتانگیز! «آماندا» یک تمساح عروسکی دارد. هروقت آماندا بیرون میرود، تمساح خیلی دلش برای او تنگ میشود. تمساح دلش میخواهد آماندا هرچه زودتر بیاید و او را با هدیهای، غافلگیر کند؛ اما وقتی آماندا به خانه بازمیگردد، هیچ هدیهایی برای تمساح نیاورده است. وقتی آماندا متوجه خواسته تمساحش میشود... . سرانجام روزی آماندا با یک چیز غافلگیرکننده به خانه میآید!
یوگای قورباغهای
معرفی کتاب
تمرینات یوگا فایدههای بیشماری برای کودکان دارد، از جمله: تقویت اعتمادبهنفس؛ افزایش خویشتنداری؛ درک ارزشهای وجودی؛ بهبود مهارتهای حرکتی. این کتاب مجموعهای حقیقی از حرکتهای یوگا را معرفی میکند. حرکتهای ابتدایی، عضلات را برای حرکتهای بعدی گرم و حرکتهای نهایی هم عضلات را سرد میکنند. این کتاب حرکتهای یوگا را متناسب با روحیۀ کودکان، در قالب حرکتهای قورباغه آموزش میدهد تا هم جذاب و هم ملموستر باشند.
چستر
معرفی کتاب
نویسنده کتاب داستانِ موشی را روایت میکند که در خانهای خارج از شهر زندگی میکند و روزی به سفر میرود و دیگر بازنمیگردد. بعد از مدتی، گربهای به نام «چستر» در خانه موش ساکن میشود؛ اما موش همراه سگ بزرگی به خانه میآید؛ البته سگی که گیاهخوار است! قهرمان داستان، چستر، از روند داستان خوشش نمیآید و از نویسنده میخواهد که آن را تغییر دهد. نویسنده عصبانی است؛ ولی داستان را تغییر میدهد و... .
دو فسقلی
معرفی کتاب
«مهتا» سیب خوشرنگ و بویی از مادرش گرفت و به آن گاز زد و چقدر هم خوشمزه بود؛ اما ناگهان وسط سیب، سوراخی دید که از آن کرم کوچولویی بیرون آمد! کرم کوچولوعصبانی بود و فریاد میکشید که چرا مهتا خانهاش را خراب کرده است! اما مهتا صدای او را نمیشنید. دخترک مادرش را صدا کرد و کرم را نشانش داد و کرم همچنان داد و فریاد میکرد؛ اما هیچکدام صدایش را نمیشنیدند! مادر با کارد، کرم کوچولو را با خانهاش از سیب جدا کرد و انداخت تو باغچه! کرم کوچولو درحالیکه فریاد میزد، صدایی شنید... .
مرغ افتاد و مرد خروس غصه خورد
معرفی کتاب
خانممرغه و آقاخروسه حسابی گرسنه بودند که صاحبِ خانه سفرهاش را برای آنها تکاند. خانممرغه تندتند شروع کرد به خوردن که ناگهان تکه نان خشکی در گلویش گیر کرد و راه نفسش را بست و باعث شد که خانم مرغ روی زمین بیفتد! آقای خروس از غصه خاک بر سر و تاجش ریخت. آقاکلاغه که روی درخت حیاط لانه داشت، از غم آقاخروسه، پرهایش را کَند! برگهای درخت از غصه کلاغ ریخت و جوی آب...؛ اما وقتی صاحبِ خانه از ماجرا باخبر شد، با عجله آمد و... .
دزد و پلیس، خانه جیجیباجیها
معرفی کتاب
قالیچه «عمهباجی» با قالیهای دیگر فرق داشت. آن را مادربزرگ عمهباجی برایش بافته بود. عمهباجی هم به اندازه جانش این قالی را دوست داشت. سالها پیش، وقتی باباجی و ماماجی با هم عروسی کردند، عمهباجی این قالیچه را به آنها هدیه داد. از آن به بعد، وقتی به خانه آنها میآمد، فقط روی آن نماز میخواند و شبها روی آن میخوابید. حالا قرار است عمهباجی تا سه روز دیگر به خانه ماماجی و باباجی بیاید؛ اما از قالیچه خبری نیست. آنها همهجا را میگردند و... .