Skip to main content

جدال مداد رنگی‌‌ها: داستانی با رویکرد خلاقیتی

معرفی کتاب
این کتاب درباره گفت‌گویی نه چندان دوستانه بین مدادهای جعبه شش‌تایی مدادرنگی است. داستان حاضر از نگاه یک کودک روایت و نکات اخلاقی و انسانی از دیدگاه آن کودک بیان می‌شوند.
آغاز داستان با این پرسش است که :«تا به حال فکر کرده‌اید مهم‌ترین رنگ دنیا چه رنگی است؟ » و باقی داستان براساس این سؤال جلو می‌رود.

خیابان و همه‌ خطرهایش

معرفی کتاب
یکی از موضوعاتی که درباره رعایت آن همیشه به کودکان توصیه می‌کنیم، این است که «هنگام عبور از خیابان، مراقب باشند با ماشین‌ها و موتورها برخورد نکنند».
داستان‌های کوتاه این کتاب نیز درباره همین مشکل است. مورچه کوچولو که شخصیت اصلی قصه‌های پیش‌روست، در خیابان با چالش‌های زیادی مواجه‌ است و خطر موتور و ماشین‌ها که در این قصه‌ها به هیولا تشبیه شده‌اند او را تهدید می‌کنند. مورچه با نکات ایمنی که بلد است، سعی می‌کند با این چالش‌ها مقابله کند.

سه پیشی و یک آرزو

معرفی کتاب
در این داستان سه پیشی با اسم‌های پیتی، پاتی و پوس با هم دوست بودند و از روی پشت‌بام به ستاره‌ها نگاه می‌کردند. پوس گفت:«هرکس یک ستاره دنباله‌دار ببیند، هرچه آرزو کند برآورده می‌شود». پیتی از آن شب به آسمان خیره بود. هیچ‌ کار دیگری نمی‌کرد به‌جز انتظارکشیدن برای دیدن ستاره دنباله‌دار. دوستانش که دیدند جان و سلامت پیتی در خطر است، با استفاده از چراغ‌قوه، در آسمان نوری ایجاد کردند و یک ستاره دنباله‌دار مصنوعی را به پیتی نشان دادند. پیتی که فکر کرد آن ستاره واقعی است، سریع آرزویش را گفت؛ آرزویی که دوستی و محبت بین آن سه دوست را بسیار محکم‌تر کرد.

توله‌شیر تنها

معرفی کتاب
زویی عاشق حیوانات است و از کودکی یاد گرفته هر جیرجیر، میومیو و... چه معنایی دارد. او زیاد به باغ‌وحش می‌رفت و یکی از همان روزها با اتفاقی جدید روبه‌رو شد. توله‌ شیری به باغ‌وحش آمده بود. گرسنه و تنها و آسیب‌دیده بود. زویی همان موقع تصمیم گرفت به توله شیر کمک کند اما این کار برایش خطرات زیادی داشت و او را در دردسری طولانی‌‌مدت انداخت.
آیا زویی توانست تصمیمش را با موفقیت جلو ببرد و توله شیر را بزرگ کند؟

سه پیشی و یک هیولا

معرفی کتاب
این کتاب داستان درباره «ترس» است. ترسیدن سه گربه کوچولو از هیولایی که خیال می‌کنند وجود دارند اما این فقط تصور نادرست آن‌هاست. یک روز که گربه‌ها مشغول بازی در برف‌ها بودند، سگ کوچولویی را پیدا می‌کنند و او را از یخ‌زدن نجات می‌دهند. شب که فرا می‌رسد، گربه‌ها سایه ترسناکی را می‌بینند و فکر می‌کنند او هیولاست، اما آن سایه مادر سگ کوچولو بود که به دنبال فرزندش آمده بود.
این کتاب سعی دارد کودکان را نسبت به ترس و شجاعت‌هایشان آگاه کند تا با تصورات خودشان، از هرچیزی هیولا نسازند.

گرگی که در زمان سفر می‌کرد

معرفی کتاب
دوست دارید در زمان سفر کنید؟ دلتان می‌خواهد چشم‌هایتان را ببندید و هنگامی که آن‌ها را باز کردید، خود را در شهر یا کشوری دیگر و زمانی به جز زمان حال ببینید؟ در این کتاب گرگی کوچولو همین کار را کرد. او کتابی با جلد طلایی پیدا کرد و به‌محض اینکه کتاب را باز کرد، خود را در میان....
کتاب حاضر مخاطب خود را در سفرش به زمان‌ها و مکان‌های گوناگون همراه می‌کند.

سفر باورنکردنی به دوردنیا

معرفی کتاب
این داستان درباره سه خواهر است که همراه با عمه‌شان به بازار می‌روند و وارد مغازه‌ای عجیب می‌شوند. آن‌ها یک کره زمین کوچک برداشتند و تصمیم گرفتند که آن را بخرند. کره‌زمین ناگهان از هم باز و دو قسمت شد. آن‌ها لبه‌های کره را به هم چسباندند اما وضعیتی عجیب و اسرارآمیز شروع شده بود. مغازه‌ها و خانه‌ها ناپدید شدند، انگار که آن‌ها درون شهر دیگری افتاده بودند و این، آغاز سفر آن‌ها به دوردنیا بود.

کیف خیلی بزرگ مامان

معرفی کتاب
کیف مامان خیلی بزرگ است و هرجا که مشکلی باشد، وسیله‌ای برای حل آن در کیف مامان وجود دارد؛ از لباس‌های تمیز و نو گرفته تا غذای برای حیوانات. در هر صفحه نمونه جدیدی از قهرمان‌بودن کیف مامان نشان داده می‌شود، اما بچه‌ها در نهایت متوجه می‌شوند قهرمان اصلی، خود مامان است که همیشه با فرزندانش مهربان است و برای خوشحالی و کمک به آن‌ها تلاش می‌کند.
نویسنده سعی دارد توجه کودکان را به محبت‌ها و کارهایی که مادرشان برای آن‌ها انجام می‌دهد جلب کند.

شکارچی و سگش

معرفی کتاب
سگ شکارچی به جای اینکه مرغابی های زخمی را برای شکارچی بیاورد؛ آنها را بر می‌دارد و به جزیره ای می‌‌برد و آنها را تیمار می‌کند تا آنها به چرخه‌ی زندگی بازگردند. از خانۀ شکارچی شبها نان برمی‌دارد و برای مرغابی ها می‌برد تا اینکه یک‌بار شکارچی متوجه می‌شود...

اسکلت ماهی

معرفی کتاب
قصه درباره پیرمردی است که یک روز صبح وقتی به نظر می‌رسد از همیشه سرحال‌تر است و پا و کمرش درد نمی‌کند؛ سوار بر قایقش به دریا می‌رود. هنگامی‌که از ساحل دور شده تورش را به دریا می‌اندازد. اما تا تور را بالا می‌کشد داخلش پر از اسکلت ماهی است.