عزیز بابا، رقیه: 40 قصه کوتاه کودکانه در باره حضرت رقیه دختر امام حسینعلیهالسلام
معرفی کتاب
این کتاب مجموعه داستانهایی درباره حضرت رقیه(س) است که همراه با خانواده بزرگوارشان از مدینه تا مکه و کربلا و سپس شهر شام، عازم سفر بودند.
نویسنده با بیانی کودکانه و ساده قصههایی کوتاه را از زبان و دیدگاه حضرت رقیه(س) همراه با منابع احادیثی که در انتهای هر صفحه آورده، بازگو کرده است.
هدف کتاب حاضر ایجاد حس همذاتپنداری کودک با اسیران کربلا و آشناکردن او با زندگی ائمه و واقع عاشورای سال 61 هجری قمری است.
نویسنده با بیانی کودکانه و ساده قصههایی کوتاه را از زبان و دیدگاه حضرت رقیه(س) همراه با منابع احادیثی که در انتهای هر صفحه آورده، بازگو کرده است.
هدف کتاب حاضر ایجاد حس همذاتپنداری کودک با اسیران کربلا و آشناکردن او با زندگی ائمه و واقع عاشورای سال 61 هجری قمری است.
به اندازه یک نخود
معرفی کتاب
مجموعه «کتاب زندگی» با هدف انتقال ارزشها، سبک زندگی ایرانی-اسلامی و ترویج فرهنگ مطالعه به کودکان و نوجوانان با زبان طنز شکل گرفته است. این کتاب، قصه یک نخود است که برای گرفتن حقِ پدر و مادرش به قصر میرود تا با حاکمِ ظالم رو در رو شود. نخودی برای رسیدن به پادشاه مسیر سختی را باید طی کند و از دیگران کمک بگیرد، نخودی توانست حق پدر و مادرش را بگیرد؟ او به پادشاه رسید؟ ...
رقابت با حسن کچل
معرفی کتاب
مجموعه «کتاب زندگی» با هدف انتقال ارزشها، سبک زندگی ایرانی-اسلامی و ترویج فرهنگ مطالعه به کودکان و نوجوانان با زبان طنز شکل گرفته است. این کتاب، قصه پیرزنی است که یک پسر کچل و خیلی خیلی تنبل دارد که از صبح تا شب فقط میخورد و میخوابد و هیچ کار دیگری نمیکند. پیرزن بیچاره از این وضع خیلی غصه میخورد تا این که... .
تیغتیغو
معرفی کتاب
این داستان درباره تغییر است؛ تغییر تیغتیغو. او با تیغهایش همه را اذیت میکرد و میترساند. یک روز صبح که از خواب بیدار شد، دید که دیگر تیغ ندارد. تیغتیغو به موجودی صورتی و نرم مثل مارشملو تبدیل شده بود. دیگر مثل سابق کسی از او نمیترسید و نمیتوانست بقیه را اذیت کند. کسی میداند تیغتیغو حالا باید چهکار کند؟
پسری با گلهایی در موهایش
معرفی کتاب
کتاب در مورد پسر بچه ایی به نام دیوید است. که با بقیه بچه ها کمی تفاوت دارد روی سر ش پر از گل های زیبا است، دوستانش رابطه خوبی با او دارند و با هم بازی می کنند. یک روز کم کم گل های روی سر دیوید پر پر می شود و فقط شاخه های تیز روی سرش باقی می ماند، دوستانش برای اینکه شاخه های تیز آسیبی به آن ها وارد نکند از او فاصله می گیرند، امّا دوست صمیمی دیوید به دنبال راه حلی برای کمک به او است آیا موفق می شود؟