Skip to main content

من دنبال دوست می‌گردم!

معرفی کتاب
بسیاری از کودکان زمانی که وارد مدرسه یا محیط اجتماعی می‌شوند نمی‌توانند دوستی پیدا کنند و تنها می‌مانند. این کتاب در تلاش است به آن کودکان کمک کند تا بتوانند با دیگران دوست شوند. در این داستان شازده فرفره توانست در یک بازی گروهی با همان افرادی دوست بشود که اولین روزهای مدرسه نمی‌خواستند با شازده فرفره دوست باشند.
نویسنده راهکارهایی همچون مهربان‌بودن و گذشت از خطاهای دیگران(مانند کاری که شازده فرفره کرد) را یکی از راه‌های دوست‌شدن با دیگران معرفی می‌کند.

قصه‌های کوچولو برای بچه‌های کوچولو

معرفی کتاب
در کتاب حاضر پنج داستان کوتاه آموزنده برای کودکان ارائه شده‌اند. ویژگی مشترک این داستان‌ها پند اخلاقی مرتبط با هرقصه است که در انتهای داستان‌ها آمده‌اند. به طور مثال داستان نخست درباره حلزونی است که به حرف دوست نادانش گوش می‌کند و توی دردسر می‌افتد. در انتهای قصه، یک جمله، پیام داستان را به مخاطب منتقل می‌کند:«دوست نادان می‌خواهد سود ببخشد اما زیان می‌رساند.»
موضوع دیگر داستان‌ها، مضامینی همچون ارزش صداقت، راضی‌بودن به سهم خود، خیرخواهی برای دیگران هستند.

قصه‌های کوچولو برای بچه‌های کوچولو

معرفی کتاب
این کتاب پنج داستان کودکانه و کوتاه دارد که ویژگی‌های اخلاقی، همچون ارزش راست‌گویی، شجاعت، مهربانی، و... را در قالب داستان برای کودکان شرح می‌دهند و درباره ویژگی‌های حیوانات نیز اطلاعاتی را ارائه می‌کنند؛ مثل اولین داستان کتاب حاضر که درباره یک خرس کوچولو است. او دوست نداشت مثل باقی خرس‌ها به خواب زمستانی برود و می‌خواست با دوستانش بازی کند، اما مامان خرسه می‌دانست چطور خرس کوچولویش را بخواباند.
نویسنده سعی کرده است، هم کودک را تشویق کند تا به حرف مادر و پدرشان گوش بدهند هم او را با یکی از خصوصیات خرس‌ها که در زمستان‌های بسیار سرد می‌خوابند، آشنا کند.

حیاط پر بود از پرنده و آواز

معرفی کتاب
نعمت‌های خداوند سهم تمام موجودات است و هرکس باید به اندازه سهم و روزی خودش از نعمات الهی بهره ببرد. داستان حاضر نیز درباره همین موضوع است. ستاره دختر کوچولویی است که همراه با پدر و مادرش در خانه مادربزرگ مشغول چیدن میوه‌های درختان هستند. مادربزرگ بسیاری از میوه‌ها را می‌چیند اما تعدادی از آن‌ها را روی درخت باقی می‌گذارد. ستاره از مادربزرگ درباره آن میوه‌های باقی‌مانده سؤال می‌کند و به جوابی می‌رسد که دیدگاه تازه‌ای برایش به وجود می‌آید.

چه جشن تولدی؟ !

معرفی کتاب
روز تولد زنبورک است. قرار است جشنی برای او برپا شود اما زنبورک فراموش کرده که باید دوستانش را به مهمانی دعوت کند. او به سمت مزرعه راه افتاد تا سوسک، حلزون، پروانه و باقی دوستانش را به جشن تولد دعوت کند، اما وقتی به خانه آن‌ها رسید یاد بدترین ویژگی دوستانش افتاد و از دعوت‌کردن آن‌ها منصرف شد؛ اما مادر زنبورک که می‌دانست این‌طوری نمی‌شود تولد برگزار کرد، برای همین فکر بهتری در سرش بود...

خودم بلدم، بلدم، بلدم!

معرفی کتاب
توله خرس قهوه‌ای چون از شهر به جنگل آمده است، خیال می‌کند همه چیز بلد است! بدتر از همه این که حاضر نیست چیزهای جدید را یاد بگیرد! اما وقتی به دردسر بزرگی می افتد، از رفتار مهربانانه‌ی توله خرس‌های ّخاکستری متوجه می‌شود که هنوز خیلی چیزهاست که باید یاد بگیرد!

مراقب باش خاموش نشی!

معرفی کتاب
این داستان درباره یک کلاه است؛ کلاهی که تشخیص می‌دهد روی سر چه کسی قرار گرفته است و اگر آن فرد قلب پاک و عاری از کینه و حرص و... داشته باشد، کلاه روشن می‌شود. کلاه برای جنگلبان است و آن را به‌خاطر اینکه الیورا بسیار مهربان و خیرخواه است، به الیورا داده است. کلاه روی سر الیورا روشن می‌شود اما وقتی که خرگوش و خرس و باقی حیوانات آن را به زور و کلک از سر الیورا در می‌آورند و بر روی سر خود می‌گذارند، کلاه روشن نمی‌شود. هدف این است تا کودکان را با معجزه خوش‌قلب‌بودن و تأثیر مثبت آن بر روی اطراف و اطرافیان آشنا کند.

مهمان‌های فقیر و شش قصه‌ دیگر

معرفی کتاب
این کتاب مصور چهارمین جلد از مجموعه 14 جلدی «قصه‌های خیلی قشنگ» است.
هفت داستان کوتاه و آموزنده‌ درباره رفتارها و خصلت‌های نیک چهارده معصوم(ع)مانند: احترام به مهمان، مهربانی با فقرا، دوستی و همدلی در کتاب حاضر آمده‌اند.

پیرزن و مهمان عزیز

معرفی کتاب
این داستان درباره پیرزنی است که خواب می‌بیند قرار است امام رضا(ع) در سفرش به نیشابور مهمان خانه او شود. همه مردم شهر تصور می‌کردند امام رضا(ع) به خانه یکی از ثروتمندان شهر می‌رود اما زمانی که ایشان وارد شهر شدند، به تقاضای پیرزن برای اینکه مهمان خانه او باشند، جواب مثبت دادند.
هدف نویسنده آشناکردن کودکان با خصوصیت‌های اخلاقی امام رضا(ع) همچون مهربانی و بخشندگی است.

آن آقای مهربان

معرفی کتاب
این داستان درباره امام رأفت حسن مجتبی(ع) و محبت ایشان به سگی است که گرسنه بود و غذایی برای خوردن نداشت. امام حسن مجتبی(ع) زمانی که دید سگ گرسنه به غذاخوردن ایشان نگاه می‌کند و چیزی برای خوردن ندارد بخشی از غذایش را جلوی سگ گذاشت. زمانی که دوست امام(ع) خواست سگ را دور کند، امام حسن مجتبی(ع) اجازه نداد.
این داستان قصد دارد مهربانی امام حسن(ع) با حیوانات و بخشنده‌بودن ایشان را برای مخاطبان آشکار کند.