Skip to main content
معرفی کتاب
پیرزن دو پسر داشت به نام‌های «آن» و «مان». خانۀ پیرزن وسط دشت بود. پسرها روزهای جمعه به دیدن مادرشان می‌رفتند. یک روز جمعه آن‌قدر باران بارید که پسرها نتوانستند به دیدن پیرزن بروند و او باید تا هفته بعد صبر می‌کرد. دوباره جمعه از راه رسید؛ اما تو آسمان ابر سیاه بزرگی نشسته بود. پیرزن درحالی‌که خانه را رُفت‌وروب می‌کرد، از ابر خواهش کرد که نبارد تا پسرهایش بتوانند به دیدنش بیایند؛ اما ابر از جایش تکان نخورد... .
مجموع صفحات
12
سال چاپ
1400

اطلاعات شناسنامه ای

نام مجموعه
یک دانه
مولف
موسوی گرمارودی، افسانه
شابک
9786004137508
نوع کتاب
تربیتی
قطع کتاب
وزیری
درجه بندی
درجه 3

اطلاعات کتابشناختی

دوره و درس

پایه
اول
دوم
مخاطب
دانش‌آموز