هایدی
معرفی کتاب
«هایدی» در کوههای آلپ، با پدربزرگش زندگی میکند. روزی متوجه میشود که باید درس بخواند. به همین دلیل قبول میکند که برای رفتن به شهر، ندیمه دختری به نام «کلارا» شود. کلارا نمیتواند راه برود و همیشه روی صندلی چرخدار نشسته است. هایدی و کلارا خیلی زود به دوستان صمیمی تبدیل میشوند؛ ولی هایدی همیشه دلش میخواهد نزد پدربزرگش بازگردد.
علی بابا و چهل دزد
معرفی کتاب
«علیبابا» هیزمشکن فقیری است. روزی او راهزنان را میبیند که با گفتن کلمهای، وارد کوه میشوند. بعد از رفتن دزدان، علیبابا هم همان کلمه را تکرار کرده و وارد کوه میشود و گنج بزرگی پیدا میکند. در ادامه داستان، راهزانان، علیبابا را پیدا میکنند؛ اما او با نقشه زیرکانهای، خود را نجات میدهد.
علاءالدین و چراغ جادو
معرفی کتاب
«علا الدین» پسر بازیگوشی است که پدر خود را از دست داده است. روزی مردی به خانه آنها میآید و ادعا میکند که عموی علا الدین است و او را با خود میبرد. فردای آن روز مرد که درواقع یک جادوگر است، آتش بزرگی را تبدیل به سنگی میکند که یک در ورودی دارد. مرد از علا الدین میخواهد که به داخل سنگ رفته و یک چراغ قدیمی را برایش بیاورد و... .
جوجه اردک زشت
معرفی کتاب
جوجهاردکها یکی پس از دیگری از تخم بیرون میآیند؛ اما آخرین جوجه بسیار زشت و بزرگ است. حیوانات مزرعه او را اذیت میکنند. سرانجام جوجه اردک طاقتش تمام میشود و از آنجا فرار میکند. او به جاهای مختلفی میرود؛ ولی هیچکس او را قبول نمیکند تا اینکه جوجه اردک، پرندههای سفیدی را میبیند که برق میزنند و... .