فرانکلین در صحنه
معرفی کتاب
فرانکلین برای بازی در نمایشِ شاهزاده فندوقشکن، انتخاب شده است. او بارها و بارها تمرین میکند؛ ولی باز هم نگران است که مبادا حرفهایش را فراموش کند. فرانکلین از صحنه و تماشاچیان میترسد و هر بار که روی صحنه میرود، تمام حرفهایش را فراموش میکند. سرانجام به کمک آقای جغد و دوستانش میتواند نقش خود را به خوبی اجرا کند.
فرانکلین و دوستانش به موزه میروند
معرفی کتاب
فرانکلین همراه دوستان و معلمش، آقای جغد، به موزه میروند. سگ آبی درباره بزرگی دایناسورها و مقدار غذایی که میخورند، صحبت میکند و همین موضوع فرانکلین را میترساند. بچهها به قسمتهای مختلف موزه میروند و چیزهای زیادی یاد میگیرند. هنگاهی که به سالن دایناسورها میروند، فرانکلین با اسکلت آنها مواجه میشود و متوجه میشود که آنها میلیونها سال پیش زندگی میکردند.