خالهقلقلی خیلی زبلی
معرفی کتاب
پیرزن تصمیم میگیرد به خانه دخترش برود؛ ولی برای این کار باید از جنگل عبور کند. خالهپیرزن در جنگل با گرگ گرسنه روبهرو میشود که میخواهد او را بخورد. پیرزن میگوید: «من به چه دردت میخورم، نه گوشت دارم نه جون دارم، یه پوست و استخوان دارم، دارم میرم به خونه دخترم ...» و به این ترتیب گرگ را فریب داده و به راهش ادامه میدهد؛ اما کمی آنطرفتر، پلنگ و شیر را هم میبیند و همان حرفهایی را که به گرگ گفته است، به آنها هم میگوید. سرانجام خالهپیرزن به خانه دخترش میرسد و یک هفته آنجا میماند و استراحت میکند. بالاخره روزی فرا میرسد که پیرزن باید به خانه خودش برگردد؛ اما با شیر و پلنگ و گرگ چه کند؟
هربرت و هری
معرفی کتاب
«هربرت» و «هری» دو برادر هستند که در یک خانه زندگی میکنند. آنها با هم و با یک قایق ماهی میگیرند. روزی وقتی با هم در حال ماهیگیری هستند، گنج بزرگی پیدا میکنند. آنها گنج را از آب بیرون میکشند؛ ولی سر این موضوع که گنج متعلق به چه کسی است، جر و بحث میکنند و هربرت، هری را از قایق به بیرون هُل میدهد. هربرت گنج را به بلندترین نقطه کوه میبرد تا مخفی کند و... .
افسانه سیب ننهجون
معرفی کتاب
روز اولی که مادربزرگ «نگار» به خانه آنها میآید، با او هماتاق میشود و نگار متوجه سیب خوشآب و رنگی میشود که بین وسایل مادربزرگ است. او میخواهد سیب را گاز بزند که مادربزرگ سر میرسد و میگوید این سیب معمولی نیست و یک سیب جادویی و سخنگوست. آن روز وقتی پدر و مادر نگار از خانه بیرون میروند، مادربزرگ برای نگار قصهای میگوید و سفر نگار با سیب جادویی آغاز میشود. او به شهر قصهها میرود؛ اما آنجا دیگر رونق سابق را ندارد!
سنگ، کاغذ، قیچی
معرفی کتاب
سنگ قویترین جنگجوی سرزمینش، یعنی حیاط پشتی بود؛ ولی چون هیچکس نمیتوانست با او نبرد کند، همیشه غصه میخورد. در همان زمان، کاغذ هم در سرزمینِ دفتر و کتابها، باهوشترین جنگجو بود و هیچکس به پایش نمیرسید. او همیشه پیروز بود؛ اما غصه میخورد چون حریفی نداشت. در سرزمین دیگری، قیچی در قلمرو آشپزخانه، سومین جنگجویی بود که هیچکس نتوانسته بود او را شکست بدهد تا اینکه روزی در غار بزرگ گاراژ، سنگ و کاغذ و قیچی با هم روبهرو شدند. به نظر شما چه اتفاقی افتاد؟
کوتولخان
معرفی کتاب
کتاب حاضر جلد دوم از مجموعه طنز «قصههای عهد بوق» است. این کتاب ده داستان دارد. «عاشق»، «ننهپیره»، «داودآوازی»، «شَلاسماعیل» و «کوتولخان» نام برخی از این داستانهاست. «کوتولخان» را به عهد بوق راه نمیدهند؛ اما او به سراغ «ننهپیره» میرود و وقتی ننهپیره مطمئن میشود که او در همه کارها استاد است، کوتولخان وارد عهد بوق میشود. روز اول کوتولخان آب را از سرچشمه گِل میکند و بعد از آب گِلآلود ماهی میگیرد و در بازار میفروشد. روز دوم با تیر و کمانش تمام پرندههای آسمان عهد بوق را شکار میکند و همه را در بازار به مردم میفروشد. روز سوم گوسفندها را به صحرا میبرد و شب باز میگردد و میگوید گوسفندها را گم کرده است. روز چهارم... . شما فکر میکنید مردم عهد بوق با او چه میکنند؟
مهمانی دیوها
معرفی کتاب
کتاب حاضر جلد اول از مجموعه طنز «قصههای عهد بوق» است. این کتاب حاوی ده داستان کوتاه بوده که نام بعضی از آنها به این ترتیب است: «جادوگر بیکار»، «پری زشته»، «جن بوداده» و «مهمانی دیوها». داستان «جادوگر بیکار» درباره جادوگری است که مثل جادوگرهای دیگر بدجنس نیست و وقتی حوصلهاش سر میرود، تصمیم میگیرد با جارویش همه جا را جارو کند. او آنقدر به این کار ادامه میدهد که جارویش میشکند. جادوگر که دلش میخواهد همه جا را تمیز کند، یک جاروبرقی اختراع میکند؛ اما بعد از مدت کوتاهی شکم جاروبرقی پر از آشغال میشود. حالا جادوگر چه کاری باید انجام دهد؟
به حرفم اعتماد کنید، هنسل و گرتل بچههای شیرینیاند! داستان هنسل و گرتل از زبان پیرزن جادوگر
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه کتابهای «حالا داستان را من تعریف میکنم» است. در این قسمت، داستان «هنسل و گرتل» را جادوگر بازگو میکند و درواقع زاویه دید عوض میشود. در این نگاه تازه، زن جادوگر نهتنها آدم بدی نیست، بلکه به بچهها کمک میکند و آنها را دوست دارد. هنسل و گرتل با جادوگر زندگی میکنند و خوشحال هستند تا اینکه سر و کله نامادری بچهها پیدا میشود و ... .
دروغ نمیگویم، خوکها (و خانههایشان) میتوانند پرواز کنند! داستان سهبچه خوک از زبان گرگ
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه کتابهای «حالا داستان را من تعریف میکنم» است. در این قسمت، داستان سه بچه خوک از زبان گرگ بازگو میشود. گرگ موجود بدی نیست، فقط بیمار است و نمیتواند تنفسش را کنترل کند. وقتی گرگ نفسش را بیرون میدهد، باد و توفان شدیدی به راه میافتد و ناخواسته خانه بچهخوکها خراب میشود. در پایان داستان، گرگ میتواند با بچهخوک سوم دوست شود و کارهای خوبی انجام دهد.
خرسکوچولو و پیرزن
معرفی کتاب
داستان درباره بچهخرسی است که شکارچیان، مادرش را شکار میکنند و بچه خرس را به خانه پیرزنی تنها میبرند تا از آن مراقبت کند. محبتهای پیرزن باعث میشود، خرس کوچولو به پیرزن خو بگیرد و مثل بچه انسان تربیت شود؛ اما پیرزن نگران است که مبادا اهالی روستاهای دیگر خرس را شکار کنند. در ادامه داستان، اتفاقاتی رخ میدهد که پیرزن مجبور میشود خرس را به نزد همنوعانش بفرستد.
عمو نوروز و ننه سرما
معرفی کتاب
کتاب افسانه قدیمی «عمو نوروز و ننه سرما» را به دو زبان فارسی ــ آلمانی آورده است. در آخرین روز زمستان، ننه سرما صبح خیلی زود از خواب بیدار میشود، حیاط را آب و جارو میکند، هفتسین را میچیند، لباسهای نو به تن میکند و در ایوان، روی قالیچه قرمز، به انتظار عمو نوروز مینشیند؛ اما چند لحظه قبل از آمدن عمو نوروز به خواب میرود. عمو نوروز از راه میرسد؛ ولی دلش نمیآید ننه سرما را از خواب بیدار کند و...