پشه و شیر، جیرجیرک و مورچه، بلبل و شاهین
معرفی کتاب
«افسانههای ازوپ» مجموعهای از حکایتهای کوتاه تمثیلی است که به ازوپ، قصهگوی یونانی، نسبت داده میشود. در این افسانهها عمدتاً حیوانات، شخصیتهای داستان هستند و با زبان آنان، درسها و اصول اخلاقی ساده و پایهای ارائه میشود. داستان این جلد از مجموعه مذکور: تابستان بود و مورچهها دانهی گندم جمع میکردند، در حالی که جیرجیرکها آواز میخواندند و برای خودشان خوش بودند. زمستان شد و جیرجیرک نزد مورچهها رفت و از آنها خواست که غذایی به او بدهند. مورچهها به او گفتند...
خری با بارنمک، ستارهشناس، سگ و خروس و روباه
معرفی کتاب
«افسانههای ازوپ» مجموعهای از حکایتهای کوتاه تمثیلی است که به ازوپ، قصهگوی یونانی، نسبت داده میشود. در این افسانهها عمدتاً حیوانات، شخصیتهای داستان هستند و با زبان آنان، درسها و اصول اخلاقی ساده و پایهای ارائه میشود. این جلد از مجموعه مذکور داستان ستارهشناسی بود که هر شب بعد از تاریکی هوا از خانه بیرون میرفت و در حالیکه سرش رو به آسمان بود و ستارهها و سیارهها را نگاه میکرد، قدم میزد. تا اینکه یک شب...
دختر دال
معرفی کتاب
ایران سرزمینی با تنوع قومی، فرهنگی و طبیعی است. یکی از وجوه مهم فرهنگ ما قصهها و افسانهها هستند که شیوهزندگی، افکار، عقاید و باورهای رایج در میان یکیک اقوام ایرانی را نمایان میکنند. بسیاری از این قصهها و افسانهها که ریشههای کهن اساطیری دارند بیانگر هوشمندی، خلاقیت و نوآوری اقوام مختلف در مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی هستند. داستان حاضر بازنویسی یکی از همین افسانههاست و شخصیت اصلی آن نیز دختری است به نام دال که زنی از حکیم خواست دعایی بخواند تا او بچهدار شود. حکیم تخم پرندهای به او داد تا چهل روز از آن مراقبت کند. اما مگر از توی تخم پرنده بچه بیرون میآید؟ شوهرش که چنین اعتقادی نداشت. پس تخم پرنده را برداشت و پرت کرد توی زبالهها! پرندهی دال از راه رسید و آن را با خود برد. از داخل آن تخم دختر زیبارویی به دنیا آمد که حتی پرواز را از دال آموخت. روزی شاهزاده تصویر دختر دال را در آب دید...
آلیس در سرزمین عجایب
معرفی کتاب
آلیس دختری بود مثل همه دخترها، او خیالپرور، کنجکاو و علاقمند به ماجراهای هیجانانگیز بود. آلیس دختری معمولی بود تا قبل از اینکه به سرزمینی عجیب وارد شود. یک روز آلیس خرگوش سفیدی را میبیند و آن را دنبال میکند و به سرزمینی جادویی وارد میشود که ملکهایی بدجنس بر آنجا حکومت میکرد. آنجا سرزمینی بود که هر اتفاق عجیب و غریبی در آن اتفاق میافتد. سرزمینی که در آن موجوداتی عجیب وجود داشتند؛ هزارپایی که حرف میزد، تولهسگی که به اندازه یک اسب بزرگ بود و گربهایی که رد یک چشم بههمزدن غیب میشد و دوباره ظاهر میشد....
نمکی و مارِعینکی
معرفی کتاب
در افسانهها آمده است نمکی دختری بود که برای نجات خواهرانش از دست غول، باید هفت در را میبست. اما شش در را بست و قبل از بستن در هفتم خوابش برد. اینبار اما نمکی پسری است که از افسانههای قدیمی بیرون آمده تا با کمک دوستانش مارعینکی و بارجو که یک الاغ پیر است به جنگ هفت دزد شرور برود و یاقوتهایی را که از پادشاه ربودهاند پس بگیرد. دزدها بسیار خطرناکاند و تنها صلاح نمکی هوش و زیرکی اوست.
قصههای هاچین واچین
معرفی کتاب
کتاب حاضر شامل چهار قصهی معروف خارجی است که با زبانی ساده نوشته شده است. هدف اصلی این کتاب تقویت روانخوانی کودکان است؛ از این رو برای خوانش داستانها رعایت گامهای مهم را به خوانندگان پیشنهاد داده است. بلندخوانی، تصویرخوانی و کلمهخوانی از مهمترین گامهای مطرح شده است. داستانهای گردآوری شده در کتاب شامل جوجه اردک زشت، شنلقرمزی و آدمک نان زنجبیلی میباشد.
هیولای سال نو
معرفی کتاب
در زمانهای قدیم، مردم چین عید سال نو را دوست نداشتند چون دیو سال نو میآمد و همراه خود بلا و بدبختی میآورد. دیو سال نو جانور غریبی بود. سالی یک بار در شب سیصد و شصت و پنجمین روز سال بیدار میشد و به ساحل میآمد تا چیزی بخورد. به نظر شما آیا مردم دهکده میتوانند با این جانور عجیب مبارزه کنند؟
پینوکیو
معرفی کتاب
این داستان درباره عروسکی چوبی به نام پینوکیو است که پیرمردی نجار به نام ژپتو او را بهوجود آورد و فرشتهای مهربان به او گفت: «اگر پسر خوبی باشی، تو را به یک بچه واقعی تبدیل میکنم». پینوکیو که تازه به جهان وارد شده بود و دوست داشت بداند در دنیا چه خبر است، از خانه فرار کرد تا دنیا را ببیند. پینوکیو در این داستان، خواننده را با خود به جهان خیالی میبرد و او را با موجودات ناشناخته و تخیلی آشنا میکند. در انتهای داستان برای پینوکیو اتفاقی عجیب رخ میدهد، آیا به پسر واقعی تبدیل می شود؟ ...
پادشاهِ کوچکِ غولهای بزرگ
معرفی کتاب
این کتاب درباره سرزمین غولهاست. سرزمینی سیاه و کثیف که نه آب داشت و نه آبادانی. غولهای این سرزمین پشت کوه زندگی میکردند و عصبانی و ناراحت بودند. یک روز پسری به نام بزوین تصمیم گرفت از کوه نزدیک خانهشان پایین برود. او بدون اینکه بداند کجا میرود ناگهان به سرزمین غولها رسید. غولها که هزار و دویست سال بود پادشاهی نداشتند تصور کردند بزوین شاه آنهاست و او را روی تخت پادشاهی نشاندند. بزوین ابتدا خیلی ترسیده بود. نمیدانست باید چهکار کند و چه دستوری دهد. غولها هم منتظر بودند تا پادشاهشان کاری کند، اما اوضاع به سرعت عوض شد و بزوین تصمیم های عجیب و جدیدی گرفت که سرنوشت و سرزمین غولها را تغییر داد...