تاپ تاپ خمیر من کو؟ تشت پنیر من کو؟
معرفی کتاب
خاله صاحبخانه یک تشت پنیر دارد. توی آن یک عالمه خمیر درست میکند. یک روز که خاله صاحب خانه خمیر درست میکرد، تشت پنیر بیرون آمد و راه افتاد و رفت. خاله صاحب خانه هم همانطور که دنبالش میگشت. میپرسید: تاپ تاپ خمیر من کو؟ تشت پنیر من کو؟ این کتاب از مجموعه متل وارههاست که در کنار تصاویر جذاب با زبانی آهنگین و ساده، داستان را برای بچهها روایت میکند.
این خیلی ریزه
معرفی کتاب
خانم مورچه یک سوزن شکسته روی فرش پیدا کرد. او سوزن را برداشت که مبادا برود تو پای بچه. حالا خانم مورچه مانده بود که با این سوزن شکسته چه کند. یکدفعه صدای مردی را شنید که وسایل کهنه میخرید. خانم مورچه سعی کرد مرد را صدا کند؛ اما صدای مورچه به گوش او نمیرسید. مورچه رفت روی سقف وانت و توی بلندگو فریاد کشید. مرد که ترسیده بود، به طرف صدا برگشت و... .
نیست نیست!
معرفی کتاب
«نیسنیس» و «اینااینا» میخواستند به سفر بروند. اینااینا چمدانش را آورد؛ اما نیسنیس چمدانش را گم کرده بود. او آن را بالای کمد گذاشته بود؛ ولی آنجا نبود. اینااینا همهجا را گشت و چمدان او را پیدا کرد و بعد رفت تا لباسهایش را بیاورد. وقتی برگشت، دید نیسنیس گریه میکند و جیغ میکشد. او جوراب قرمزش را گم کرده بود. اینااینا دوباره شروع کرد به گشتن و... .
یواش یواش
معرفی کتاب
«کجکی» فکر میکرد چرا همه اینقدر یواش کار میکنند؟ او حوصلۀ صبر کردن نداشت و دلش میخواست کارها را تندتند انجام شود. برای همین وقتی مادربزرگ نبود، شالگردنی را که او میبافت، برداشت و تندتند و چپوچوله بافت، زیر دیگ آش هویج را زیاد کرد تا زودتر بپزد و برای آوردن بلوط بدوبدو از تپه بالا رفت؛ اما... . او کی یاد میگیرد که عجله نکند؟
کرم من گمشده!
معرفی کتاب
درختکوچولو تیله طلایی و کِرمش را گم کرده بود. اول فکر کرد خورشید آنها را دزدیده و به او گفت؛ اما خورشیدخانم خودش کلی طلا داشت. برای همین قهر کرد و رفت. بعد بلبلی زیبا آمد و روی شاخه درخت نشست. درختکوچولو گفت: «میدانم کارِ توست. تو تیله طلایی و کِرم قشنگ من را برداشتهای!». بلبل که این کار را نکرده بود، ناراحت شد، قهر کرد و رفت. بعد شاپرک آمد و.. .