آن بالا
معرفی کتاب
دختر نوجوانی از مدرسه به خانه بازمیگردد و درباره موضوع انشایش «آیا همه ما قهرمان داستان خود هستیم»، فکر میکند؛ تااینکه در انشایش شخصیتی بهنام «مریم» خلق میشود که به او «مری کلهانگشتی» میگفتند، چون یک روز صبح عادی که از خواب عادی بیدار شد پنج انگشت از کلهاش بیرون زد، آنها را همهجوره نمیشد قایم کرد، حتی وقتی... .
قلب فروزان مترسک
معرفی کتاب
مترسک دوست دارد همراه بچهها به هرجا که دلش میخواهد برود و دنیا را ببیند. او هرروز با دیدن بچهها در قطار به رویایش فکر میکند که ناگهان برف همهجا را سفید میکند. کلاغ و موش کور به مترسک پناه میآورند. او هم وسایلش (کلاه، کت و...) را به آنها میبخشد تا اینکه چیزی برای خودش نمیماند، جز... .
کتاب سازی خوب. نهایت بخشندگی تا حد فنا شدن.
کتاب سازی خوب. نهایت بخشندگی تا حد فنا شدن.
چشم دردسرساز
معرفی کتاب
«گاو سهچشم دمطلایی» یکی از معدود گاوهایی بود که سه چشم روی صورتش داشت و همین مسئله باعث شده بود که نصف بدنش به هنگام ورود به طویله به درِ چوبی برخورد کند و سمت چپ بدنش پرلکتر از سمت راستش باشد. پسرعموی یونجهشناس این گاو معتقد بود که مادر این گوساله یعنی زنعمویش در موقع بارداری، مکعب مستطیلهای رنگی و بطریهای شفاف پلاستیکی اطراف باتلاق را خورده که یک چشم اضافه روی سر پسرعمویش درآمده است. روزی گاو سهچشم مشغول تفریح بود که پسری را با موهای قرمز میبیند که عینک گِرد مشکیرنگی به چشم داشت. وقتی گاو سهچشم با پسرک صحبت میکند تصمیم میگیرد که برای مداوا پیش دکتر «گاوپور» برود و... .
غول بیشاخودم
معرفی کتاب
دخترکی که عادت نداشت موهایش را شانه بزند و هر روز کنار پیادهرو مینشست و لیف و کبریت میفروخت و بیشتر وقتها مردمی را نگاه میکرد که با اخم و عصبانیت از جلویش میگذشتند؛ خودکاری روی موزاییکهای پیادهرو پیدا کرد و برای اینکه حوصلهاش سر نرود روی یک تکّه کارتن مقوایی که صاحب لامپفروشی توی جوی کنار پیادهرو انداخته بود شروع به کشیدن نقاشی کرد، دخترک مدرسه نمیرفت و... .
تو مادر منی؟
معرفی کتاب
در یک مغازه اسباب بازی فروشی یک ماشین کوچولوی قرمز بود که دنبال مادرش میگشت. یک روز رفت پیش کامیون و پرسید: «سلام، تو مادر منی؟ » کامیون اخم کرد و گفت: «یعنی چی مگر ماشینها هم مادر دارند؟ » ماشین قرمز گفت: «بله که دارند. تو مادر من نیستی!» و رفت پیش اتوبوس...
این کتاب چهار قصهی کوتاه همراه با تصویرسازیهای زیبا دارد. داستان: «خاله غصهدار»، «بادکنکی که شاد بود»، «بادی که خوابش میآمد» و«تو مادر منی؟ » که قسمتی از آن را برایتان خواندیم.
این کتاب چهار قصهی کوتاه همراه با تصویرسازیهای زیبا دارد. داستان: «خاله غصهدار»، «بادکنکی که شاد بود»، «بادی که خوابش میآمد» و«تو مادر منی؟ » که قسمتی از آن را برایتان خواندیم.
قصههای شیرین برای بچهها
معرفی کتاب
این کتاب نُه داستان از نویسندگان مختلف دارد. داستان اول دربارۀ جوجهمرغی است که در نبودِ مادرش، سر از تخم درمیآورد و میرود تا مادر را پیدا کند. داستان دوم از دختربچه و عروسک و دوستش میگوید. دخترک عروسکش را به دوستش نمیدهد تا مثلاً برایش قصه بگوید؛ چون فکر میکند خودش باید این کار را بکند؛ چراکه مادر عروسکش است... . داستان سوم دربارۀ از راه رسیدن زمستان است و خواب زمستانی حیوانات و سنجابی که مهمان ناخوانده دارد. داستان چهارم... .
برکه آتش
معرفی کتاب
سه پایهها ماشینهایی قدرتمند هستند که دنیا را اداره میکنند و توانستهاند بر انسانها و افکارشان مسلط شوند. آنها بعد از سیزدهسالگی هر فرد، روی سر او کلاهکی فلزی نصب میکنند و افکارش را به دست میگیرند. در این قسمت شخصیتهای اصلی داستان، در گروههای کوچک به مناطق مختلف سفر کرده و نیروهای علاقمند به مبارزه با سهپایهایها را شناسایی و جذب میکنند.
وقتی سهپایهها به زمین آمدند
معرفی کتاب
چهارگانهای از جانکریستوفر، دربارۀ هجوم موجوداتی غیرزمینی، سهپایهها، به کره زمین است. مهاجمان ارادۀ انسانها را تسخیر کرده و آنها را به بردگی کشاندهاند؛ ولی گروه اندکی از افراد آزاد، تلاش میکنند تا با اقدامات هولناک دشمن مبارزه کنند. در این کتاب که جلد چهارم از این مجموعه است، سهپایهها از طریق امواج تلویزیونی اختیار ذهن انسانها را هم دست میگیرند.