تاد
معرفی کتاب
این داستان درباره قورباغهای کوچک به نام تاد است که در آبگیری بزرگ همراه با باقی قورباغهها زندگی میکرد. در این آبگیر ماهیای غولپیکر وجود داشت که در کمین قورباغهها بود و آنها را شکار میکرد. تاد با وجود اینکه جثهای کوچک داشت و هنوز بالغ نشده بود کاری کرد که از دست شکارچی آبگیر در امان بماند.
این داستان در تلاش است تا به کودکان بگوید جثه کوچک اگر همراه با هوش و زیرکی باشد نه تنها ضعف نیست، بلکه میتواند مفید هم باشد.
این داستان در تلاش است تا به کودکان بگوید جثه کوچک اگر همراه با هوش و زیرکی باشد نه تنها ضعف نیست، بلکه میتواند مفید هم باشد.
گنجشک و خانم کبوتر
معرفی کتاب
کتاب «قصّههای تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستانهای آموزنده است. در کتاب «گنجشک و خانم کبوتر» آمده: روزگاری کبوتری سه تخم گذاشته بود و روی تخمها خوابیده بود تا به جوجه تبدیل شود، گنجشکی در آن حوالی بود، دلش به حال کبوتر سوخت که چرا این کبوتر فقط در لانهاش نشسته و بیرون نمیآید تا از هوا لذت ببرد...
پیغام گرگ به سگ گله
معرفی کتاب
کتاب «قصّههای تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستانهای آموزنده است. در کتاب «پیغام گرگ به سگ گله» آمده: روزگاری، سگی در دهکدهای بود که از گوسفندان مراقبت میکرد، گرگی در آن حوالی بود که تصمیم داشت تا گوسفندی از دهکده را شکار کند تا دلی از عزا دربیاورد ولی سگ مانع اون بود، نقشهای کشید و تصمیم گرفت از طریق دوستش کلاغ پیامی برای سگ بفرستد...
روباه دمبریده
معرفی کتاب
کتاب «قصّههای تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستانهای آموزنده است. در کتاب «روباه دمبریده» آمده: روباهی در جنگلی نزدیک یک ده زندگی میکرد. روباه مدّتی بود که غذا گیرش نیامده بود و بسیار گرسنه بود. آنقدر گرسنگی روباه را بیطاقت کرده بود که متوجّه تلة لای شاخ و برگها نشد. ناگهان دمش لای تله گیر کرد و کنده شد...
ماهیها و ماهیخوار
معرفی کتاب
کتاب «قصّههای تصویری از پروین اعتصامی»، اقتباسی از اشعار دیوان «پروین اعتصامی»، بانوی شاعر معاصر ایران است که دربردارندة داستانهای آموزنده است. در کتاب «ماهیها و ماهیخوار» آمده: روزگاری، ماهیخواری که پیر شده بود و دیگر حال شنا کردن نداشت در این فکر بود که چگونه یک ماهی شکار کند، در همین فکر بود کخ چشمش به یک ماهی کوچولو افتاد...
اوابال قلنبه و نینیمو
معرفی کتاب
این کتاب، رمانی کودکانه و فانتزی است که به فرآیند حل مسئله، برنامهریزی، اهمیت خاطرهنویسی و تقویت تخیل کودکان توجه دارد. این مجموعه خواندنی برای تقویت روخوانی و روانخوانی دانشآموزان کلاس اول و دوم نیز تأثیرگذار است. «اِوا» خیلی هیجانزده است، چون قرار است از برادر کوچکش نگهداری کند. اِوا و دوستانش برای او آبنبات حشره، نمایش عروسکی، و آوازی برای وقت خوابش آماده کردهاند. آنها برای همهچیز آمادهاند. اما خیلی زود اِوا میفهمد که مراقبت از یک بچه جغد کوچولو کار خیلی سختی است؛ آیا او می تواند برادرش نی نی مو را قبل از این که مامان و بابایش به لانه برگردند، بخواباند؟
سفر گوزنها
معرفی کتاب
آیا میدانستید نوعی گوزن به نام گوزن ایرانی وجود دارد که از گوزن توندرا بزرگتر و پوستش روشنتر است؟ در این داستان با آن گوزن آشنا میشوید.
نویسنده درباره نحوه زندگی و زیستبوم گوزنهای ایرانی و خطراتی همچون خشکسالی و شکارچیها که آنها را تهدید میکند در داستان سخن گفته است. شخصیت اصلی قصه حاضر گوزن کوچکی است که از صدای تیر میترسد. در میان قصه، پدر خانواده با تیر شکارچی کشته میشود و گوزن کوچولو و مادرش به منطقه حفاظتشده برده میشوند.
نویسنده درباره نحوه زندگی و زیستبوم گوزنهای ایرانی و خطراتی همچون خشکسالی و شکارچیها که آنها را تهدید میکند در داستان سخن گفته است. شخصیت اصلی قصه حاضر گوزن کوچکی است که از صدای تیر میترسد. در میان قصه، پدر خانواده با تیر شکارچی کشته میشود و گوزن کوچولو و مادرش به منطقه حفاظتشده برده میشوند.
پالاس خان
معرفی کتاب
گربهها گونههای گوناگونی دارند، همچون: گربه شنی؛ گربه کاراکال، گربه پالاس و... . نویسنده در این داستان یک خانواده از گربههای پالاس را بازگو میکند که ناچارند به خاطر کمآبی، خطرات و خشکسالی از منطقه زندگیشان مهاجرت کنند. گربه پالاس منزوی و درحال انقراض است و در این داستان نیز مدام برای بچه پالاسها سؤال پیش میآید که باقی گربهها کجا هستند؟ »
درحال حاضر گربه پالاس در غرب ایران زندگی میکند.
درحال حاضر گربه پالاس در غرب ایران زندگی میکند.
آقا سمندر
معرفی کتاب
آقاسمندر و ماهیها در تور یک ماهیگیر گرفتار شده بودند. ماهیگیر آنها را داخل ظرفی انداخته بود و زیر سایه درخت خوابش برده بود. آقاسمندر ناراحت بود و دلش میخواست هر چه زودتر خودش را نجات بدهد چون قرار بود یک هفته دیگر با خانم سمندر ازدواج کند. ماهیها دلشان میخواست به او کمک کنند. پس فکری کردند و ....