میو میو ... گرمه هوا
معرفی کتاب
پیشی کوچولو و مادرش به خانه میرفتند. پیشی یک لحظه ایستاد و به آسمان نگاه کرد. یک دفعه آفتاب توی چشمهایش خورد. چشمهایش را بست، وقتی چشمهایش را باز کرد مادرش نبود! پیشی راه افتاد این طرف و آ« طرف. آفتاب میتابید، پیشی گرمش شد. به دنبال سایه گشت تا زیرش برود. زیر سایه ماشین، پرنده، ابر، لباس روی بند و... رفت ولی همه سایهها این ور و آنور میرفتند. همان وقت یک سایه روی سرش افتاد. یک سایه بزرگ!...
توکتوکی
معرفی کتاب
توک توکی جوجه کلاغی است که دوست ندارد پرواز کند. مامان توکی و بابا توکی هر کاری میکردند توکتوکی از جایش تکان نمیخورد. وقتی بادهای پاییزی وزیدند، پدر و مادر توکتوکی به جای دیگری همان نزدیکی رفتند. اما باز هم توکتوکی تکان نخورد که نخورد. تا اینکه گرسنهاش شد؛ ولی او که پرواز کردن بلد نبود تا دنبال غذا برود!... بالاخره با کمک کلاغ همسایه پرواز کرد و به زالزالکهای خوشمزه رسید. مامان توکی و بابا توکی از دور شاهد پرواز کردن جوجهشان بودند و از خوشحالی گفتند: «بالاخره میتوانیم همه با هم پرواز کنیم.»
من این شکلی هستم؟ !
معرفی کتاب
هدهد در درختزار زندگی میکرد و کلاغ در شهر. هدهد تصمیم گرفت سری به دوستش کلاغ در شهر بزند. هدهد تا به حال به شهر نرفته بود. در راه خسته شد و لبهی یک پنجره نشست. تصویر خودش را در شیشه دید... یک هدهد کج و مج! گردن کج، پاهای کج، تاج کج و مج!... هدهد هی خودش را نگاه میکرد و از خودش عیب میگرفت. با هر چیزی که به دستش رسید گردن و پاها و تاجش را پوشاند. هدهد دیگر شبیه خودش نبود؛ حتی شبیه هیچ چیز دیگر هم نبود. آیا کلاغ او را خواهد شناخت؟ ...
بره کوچولو و زنبور مهربان
معرفی کتاب
این داستان درباره برهای است که از گله دور شده و در چاه افتاده است. بره آنقدر فریاد میزند تا بالاخره زنبور صدای او را میشنود و به سراغش میرود. بره به زنبور میگوید که از گله جدا افتاده و به کمک نیاز دارد. زنبور پرواز میکند تا به سگ گله میرسد و برای او تعریف میکند که بره در چاه افتاده است. سگ گله و گوسفندان کنار چاه میآیند و بره را بیرون میآورند. در انتهای کتاب، تصویری از یک هزارتو وجود دارد که کودک باید مسیر پرواز زنبور را تا پیش سگ گله، از روی آن مشخص کند.
جویی من کجاست؟
معرفی کتاب
این کتاب درباره کانگورویی است که دنبال فرزندش، جویی، میگردد. مادر جویی تصور میکند فرزندش از خانه بیرون رفته است و میخواهد قبل از اینکه شام سرد شود او را به خانه بازگرداند. او مسافت بسیار زیادی را به دنبال جویی میگردد. او از شهرها، کشورها و قارههای متعددی عبور میکند و در نهایت متوجه میشود جویی در کیسه به خود او چسبیده است و از خانه بیرون نرفته بود.
این داستان قصد دارد کودکان را با توانمندی کانگوروها در پریدن و سرعت آنها آشنا کند.
در انتهای کتاب درباره انواع کانگوروها، خصوصیتهای آنها، نوع تغذیهشان و... اطلاعات فراوانی ارائه شدهاند.
این داستان قصد دارد کودکان را با توانمندی کانگوروها در پریدن و سرعت آنها آشنا کند.
در انتهای کتاب درباره انواع کانگوروها، خصوصیتهای آنها، نوع تغذیهشان و... اطلاعات فراوانی ارائه شدهاند.
روباه و گردش با دوچرخه
معرفی کتاب
همه چیز برای روز دوچرخهسواری آماده است. روزی که در آن همه حیوانات جنگل آماده میشوند تا به یک دوچرخهسواری دستهجمعی بروند. تا سرِ تپه رکاب میزنند و آنجا خوراکی میخورند و بازمیگردند. همه حیوانات از این موضوع شاد هستند بهجز روباه. روباه از اینکه هر سال این ماجرا دقیقاً تکرار میشود، راضی نیست. او دلش کمی هیجان میخواهد. روباه دوست دارد اوضاع متفاوت باشد به همین دلیل یک نقشه میکشد. نقشهای که روز دوچرخهسواری را تغییر میدهد...
روباه دیرش شده
معرفی کتاب
در این داستان، روباه برای ناهار دیر کرده است. برای همین تندی کلاهش را برمیدارد و سوار اسکیتبوردش میشود. بعد با سرعت هرچه تمامتر شروع به حرکت میکند. روباه با پا به اسکیتبوردش ضربه میزند و یکبار آن را دور خودش در هوا میچرخاند. بعد دوباره با پا ضربهی محکمتری به اسکیتبوردش میزند، و اینطوری از روی خرگوش میپرد. بعد میرسد به فیلی که دراز کشیده است و چون عجله دارد از روی دماغ فیل سُر میخورد. اما او کجا میرود؟
زرافه کوچولو
معرفی کتاب
این داستان درباره زرافه کوچکی است که آرزو دارد گردنش کوتاه شود تا بتواند با خرس کوچولو و خرگوش کوچولو قایمباشک بازی کند. جغد دانا به زرافه پیشنهاد میدهد بهسراغ درختان پشت کوه برود، چون آنها میتوانند آرزویش را برآورده کنند. زرافه کوچولو زمانی که به درختان خیلی بلند پشت کوه میرسد متوجه میشود قدش به برگهای درختان نمیرسد و ناچار میشود علفهای روی زمین را بخورد. او که بابت این قضیه دلدرد میگیرد به دشت برمیگردد و از جغد میخواهد که گردنش دوباره بلندشود. جغد دانا به او میخندد و میگوید که گردنش اصلاً کوتاه نشده، بلکه درختان پشت کوه خیلی بلند هستند. زرافه کوچولو متوجه میشود هرچیزی در جای خودش خوب است و داشتن گردن بلند برای زرافه لازم است.
نویسنده قصد دارد به مخاطبان بگوید:«قدر داشتههای خودشان را بدانند».
نویسنده قصد دارد به مخاطبان بگوید:«قدر داشتههای خودشان را بدانند».