پسری که خانه بیدود ساخت
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعهی «بچههای اطراف جهان»، داستان یک نوجوان بنگلادشی بهنام «اقبال» به همراه خواهرش، «سعدیه» است که میکوشد خانهای بیدود بسازد. در فصلی که باران موسمی، بیوقفه میبارد و اجاقی که با هیزم درون خانه میسوزد و تولید دود میکند، نوجوانِ این داستان را به فکر وامیدارد کاری کند که خانوادهاش بهویژه مادر و نوزاد خانواده از دود ناشی از اجاق هیزمی در امان بمانند... . لازم به یادآوری است در پایان این داستان مستند، درباره اجاقهای پاک، معلوماتی ارائه شده و در بخشی بهنام «خودتان بسازید» نیز نحوه ساخت اجاق خورشیدی با جعبهی پیتزا، آموزش داده شده است.
دختری که مزرعه را نجات داد
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه کتابهای «بچههای اطراف جهان» است. در این مجموعه، نوجوانان کوشایی معرفی میشوند که در موقعیتهای جدید با پشتکار و مهرورزی و کمک به دیگری، چرخهی زندگی را روی دایرهی نیکی و درستکاری میچرخانند. این کتاب، داستان واقعی نوجوانی است که از دوچرخهی قرمزی که هدیه گرفته برای فروش محصولات مزرعه و دور کردن پرندگان کمک میگیرد و خانوادهاش را خوشحال میکند... . لازم به یادآوری است در پایان این داستانِ مستند، عکسهایی از دوچرخه و نقش آن در مناطق محروم برای جابهجایی محصولات و فروش آنها گذاشته شده و نیز سخنی با والدین و معلمان درباره دوچرخهسواری بیان شده است.
دختری که باغ را سرسبز کرد
معرفی کتاب
این کتاب درباره دختر نوجوانی بهنام «ماریا لوز دوآرته» است که در تپههای هندوراس زندگی میکند. خانواده ماریا و تمام روستاییان آن منطقه با مشکل نداشتن امنیت غذایی روبهرو هستند. ماریا با راهنمایی معلماش راهحلی برای مشکلشان مییابد؛ ... لازم به یادآوری است نکتهای در تصویرگری این کتاب وجود دارد، اینکه برخلاف ظاهر معمول همه روستاییان، شخصی با سرِ گرگ و بدن انسان به تصویر کشیده شده است. این تفاوت به سبب کردار اوست. او کسی است که هر ساله دسترنج مردم روستا را با بهای اندک میخرد و این مردم را به خود نیازمند نگه میدارد. در پایان این داستان واقعی، عکس واقعی معلم و شخصیت اصلی «دختری که باغ را سرسبز کرد»، گذاشته و سرگذشت هر یک از آن دو بازگو شده است.
یک روز جادویی که قرار بود هیچکاری نکنم!
معرفی کتاب
این کتاب درباره کنار گذاشتن وسایل الکترونیک و بازگشتن کودکان به طبیعت است. شخصیت اصلی این داستان یک دختربچه است که همیشه با تبلتاش مشغول بازی است بدون آنکه بداند اصلا باید چه کار کند. او در یک روز بارانی از کلبهی جنگلیشان بیرون میزند و تبلتاش را هم با خود میبرد، به برکه میرسد و تلاش میکند با کمک تختهسنگها از روی آن عبور کند اما تبلت از دستش سُر میخورد و درون برکه میافتد؛ حالا دختر، تازه میتواند دنیای اطرافش را خیلی خوب ببیند، انگار در نزدیکی او چیز خاصی وجود دارد که... .
شازده کوچولو
معرفی کتاب
این کتاب دربردارنده متن بازنویسیشدهی کتاب «شازده کوچولو» است. کتاب، داستان شازده کوچولویی را روایت میکند که از سیارهای دیگر آمده است. او از یک روباه و گل سرخ و اهلی شدن حرف میزند. شازده کوچولو به سیارهی زمین سفر میکند. او در دل ستارهها پنهان است و معتقد است چیزهای پنهان زیبا هستند، از اینرو، زیر درخشانترین ستارهها پنهان شده است و... .
شب آفتابی
معرفی کتاب
این کتاب درباره شخصیت «حر بن یزید ریاحی» است؛ فرماندهای که به دستور «یزید بن معاویه» برای سد کردن راه سپاه امام حسین (ع) عازم شد و همانطورکه دستور داشت، پیش از رسیدن کاروان امام (ع) به کوفه، با سپاه خود راه را بر ایشان بست. اما حر هنگام حرکت و اعزام به این مأموریت، ندایی غیبی شنید که او را به بهشت نوید میداد و وقتی راه کاروان امام حسین (ع) را سد کرده بود، معنای آن ندای غیبی را نمیفهمید. حر با دمیدن آفتاب صبح عاشورا، باور کرد که جنگ با حسین بن علی (ع) جدّی است و بناست امام و یارانش در جنگی نابرابر کشته شوند؛ بنابراین از لشکر «عمر بن سعد» که فرماندهی سربازان کوفی و شامی را برعهده داشت، کناره گرفت و خود را به امام حسین (ع) رساند تا جزو سپاهیان دوزخی نباشد... .
شغل شریف
معرفی کتاب
کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه حول موضوع خانواده و فرزندآوری و مشکلات ناشی از تک فرزندی میباشد. داستانهایی که همگی پیرامون موضوع تحدید نسل و کاهش فرزندآوری در دهههای گذشته ایران میچرخند و با تلنگرهای مختلف، خطری بزرگ را به مخاطب گوشزد میکنند. این کتاب پر از حسهای خوب و داستانهایی که پر از امید و زندگی است و شخصیتهایش با زندگی در ارتباط هستند و زندگی میکنند. کتابی که بوی سنت و زندگی میدهد و در کنار تلنگرها و هشدارها و یادآوریها، مملو از امید و طراوت است.
سلام بر میت
معرفی کتاب
این کتاب، داستان طلبه جوانی است که برای آموزش قرآن در ماه رمضان، به روستایی رفته اما با نیامدن روحانی روستا، مجبور میشود جای او را بگیرد، منبر برود و برای مردههای روستا نماز میّت بخواند. اما او از کودکی، ترسی به دل دارد که در جوانی هم گریبانش را گرفته؛ ترس از مرگ و مردهها! بهقدری که آمار پیرمردها و پیرزنهای روبهموت روستا را درمیآورد که حواسش باشد تا آخر رمضان نمیرند! و....
پسری از خیابان اروس
معرفی کتاب
داستان درباره پسری به نام امیرحسین، نوجوانی اهل آبادان است که قبل از جنگ به همراه خانواده از آبادان به تهران مهاجرت کرده اند و ماجرای گم شدن برادر بزرگترش را در اواخر حکومت پهلوی تا ماجراهای رخ داده در سال های اول بمباران در تهران و آبادان را در قالب روایت اول شخص، یادداشت های روزانه و نامه های او به دختر عمه اش که به خارج از کشور مهاجرت کرده اند روایت میکند.