Skip to main content

شیطونی‌های من و خواهرم، خوشگل نشدم؟

معرفی کتاب
«سدی» خواهر کوچولویی به نام ایوا دارد. موهای ایوا، پرپشت و فرفری است. خواهر سدی، هیچ‌وقت موهایش را شانه نمی‌کند. روزی سدی تصمیم می‌گیرد موهای خواهرش را کوتاه کند. او قیچی مادر را برمی‌دارد و شروع به کوتاه کردن موهای ایوا می‌کند؛ اما موهای خواهرش خیلی وحشتناک می‌شود!

مواظبت از بابابزرگ شیطون

معرفی کتاب
کتاب حاضر به کودکان آموزش می‌دهد که چطور با پدربزرگشان وقت بگذرانند، آن‌ها را سرگرم کنند و خودشان هم لذت ببرند. کودکان می‌توانند با پدربزرگ به پیاده‌روی بروند، قایم‌باشک بازی کنند، نقاشی بکشند و... .

مواظبت از مامان‌بزرگ شیطون

معرفی کتاب
در این داستان برای مراقبت از مادربزرگ‌ها، راهکارهایی ارائه شده است و به کودکان آموزش می‌دهد که چطور مادربزرگشان را سرگرم کنند. بچه‌ها می‌توانند با مادربزرگ به پارک بروند یا در خانه، بازی‌های مختلفی انجام دهند یا با هم غذا درست کنند و کتاب بخوانند و در نهایت شب به خیر بگویند و بخوابند.

یک روز اتوبوسی

معرفی کتاب
«سی‌جی» و مادربزرگش هر هفته به کلیسا می‎روند و مجبورند با اتوبوس به خانه برگردند. سی‌جی ناراحت است که چرا آن‌ها ماشین ندارند و باید سوار اتوبوس شوند. در طول راه مادربزرگ او را متوجه زیبایی‌هایی می‌کند که در اطرافش هستند و او هر روز بدون توجه از کنار آن‌ها رد می‌شود.

نیکولا کوچولو، قوانین رانندگی

معرفی کتاب
پدر «روفوس» پلیس است و به مدرسه آمده تا دانش‌آموزان را با قوانین رانندگی آشنا کند. بچه‌ها با سؤال‌های مختلف، آقای پلیس را درگیر کارهای عملی می‌کنند. پدر روفوس از شیطنت‌ بچه‌ها خسته شده است؛ اما آن‌ها قصد دارند برای بازی به خانه او بروند.

نیکولا کوچولو، عکس یادگاری

معرفی کتاب
نیکولا و دوستانش برای گرفتن عکس یادگاری، بهترین و زیباترین لباس‌هایشان را می‌پوشند و در مدرسه حاضر می‌شوند؛ اما بین بچه‌ها، آقای ناظم و آقای عکاس درگیری به وجود می‌آید و گرفتن عکس کنسل می‌شود. بچه‌ها تصمیم می‌گیرند که عکس را در خانه «ژوفروا» و با دوربین پدر او بگیرند.

نیکولا کوچولو، دردسر در موزه

معرفی کتاب
خانم معلم «نیکولا» و دوستانش را به موزه می‌برد. بچه‌ها از بودن در موزه لذت می‌برند و تصمیم می‌گیرند با هم «قایم‌باشک» بازی کنند. در این میان یکی از اشیای قدیمی موزه گم می‌شود!. این موضوع در رسانه‌ها پخش می‌شود و بچه‌ها را بسیار نگران می‌کند؛ زیرا نیکولا آن شی را شکسته است. حال چه اتفاقی می‌افتد!؟

نیکولا کوچولو، شکار دایناسورها

معرفی کتاب
خانم معلم به بچه‌ها گفته است که باید یک شی قدیمی و مناسب و جذاب را به مدرسه بیاورند و به همکلاسی‌های خود معرفی کنند. «نیکولا» تصمیم گرفته است استخوان‌های یک دایناسور را به بچه‎ها نشان بدهد. او و دوستانش تحقیقات دیرینه‌شناسی خود را آغاز می‎کنند ؛ اما آیا موفق می‌شوند!؟

نیکولا کوچولو، شیطنت هم‌کلاسی‌ها

معرفی کتاب
«ژوفروا» به خاطر اینکه توپ را روی سر آقای ناظم انداخته است، از مدرسه اخراج می‌شود. بچه‌ها برای نجات دوستشان شورش می‌کنند. در این شورش که به مدیریت «نیکولا» انجام می‌شود، «اود» یکی دیگر از دوستان نیکولا نیز اخراج می‌شود. نیکولا تصمیم می‌گیردکه حقیقت را برای آقای مدیر تعریف کند.

نیکولا کوچولو،‌ اسباب‌بازی‌ام شکست

معرفی کتاب
«نیکولا» و دوستش «آلسست»، در حال قطار بازی هستند؛ ولی ناگهان قطار خراب می‌شود. پدر نیکولا که خودش را مقصر می‌داند، برای جبران، خسارت قطار را به آلسست می‌دهد. جبرانِ اشتباه، نکته‌ای است که داستان به آن می‎پردازد.