Skip to main content

یک روز اتوبوسی

معرفی کتاب
«سی‌جی» و مادربزرگش هر هفته به کلیسا می‎روند و مجبورند با اتوبوس به خانه برگردند. سی‌جی ناراحت است که چرا آن‌ها ماشین ندارند و باید سوار اتوبوس شوند. در طول راه مادربزرگ او را متوجه زیبایی‌هایی می‌کند که در اطرافش هستند و او هر روز بدون توجه از کنار آن‌ها رد می‌شود.

نیکولا کوچولو، قوانین رانندگی

معرفی کتاب
پدر «روفوس» پلیس است و به مدرسه آمده تا دانش‌آموزان را با قوانین رانندگی آشنا کند. بچه‌ها با سؤال‌های مختلف، آقای پلیس را درگیر کارهای عملی می‌کنند. پدر روفوس از شیطنت‌ بچه‌ها خسته شده است؛ اما آن‌ها قصد دارند برای بازی به خانه او بروند.

نیکولا کوچولو، عکس یادگاری

معرفی کتاب
نیکولا و دوستانش برای گرفتن عکس یادگاری، بهترین و زیباترین لباس‌هایشان را می‌پوشند و در مدرسه حاضر می‌شوند؛ اما بین بچه‌ها، آقای ناظم و آقای عکاس درگیری به وجود می‌آید و گرفتن عکس کنسل می‌شود. بچه‌ها تصمیم می‌گیرند که عکس را در خانه «ژوفروا» و با دوربین پدر او بگیرند.

نیکولا کوچولو، دردسر در موزه

معرفی کتاب
خانم معلم «نیکولا» و دوستانش را به موزه می‌برد. بچه‌ها از بودن در موزه لذت می‌برند و تصمیم می‌گیرند با هم «قایم‌باشک» بازی کنند. در این میان یکی از اشیای قدیمی موزه گم می‌شود!. این موضوع در رسانه‌ها پخش می‌شود و بچه‌ها را بسیار نگران می‌کند؛ زیرا نیکولا آن شی را شکسته است. حال چه اتفاقی می‌افتد!؟

نیکولا کوچولو، شکار دایناسورها

معرفی کتاب
خانم معلم به بچه‌ها گفته است که باید یک شی قدیمی و مناسب و جذاب را به مدرسه بیاورند و به همکلاسی‌های خود معرفی کنند. «نیکولا» تصمیم گرفته است استخوان‌های یک دایناسور را به بچه‎ها نشان بدهد. او و دوستانش تحقیقات دیرینه‌شناسی خود را آغاز می‎کنند ؛ اما آیا موفق می‌شوند!؟

نیکولا کوچولو، شیطنت هم‌کلاسی‌ها

معرفی کتاب
«ژوفروا» به خاطر اینکه توپ را روی سر آقای ناظم انداخته است، از مدرسه اخراج می‌شود. بچه‌ها برای نجات دوستشان شورش می‌کنند. در این شورش که به مدیریت «نیکولا» انجام می‌شود، «اود» یکی دیگر از دوستان نیکولا نیز اخراج می‌شود. نیکولا تصمیم می‌گیردکه حقیقت را برای آقای مدیر تعریف کند.

نیکولا کوچولو،‌ اسباب‌بازی‌ام شکست

معرفی کتاب
«نیکولا» و دوستش «آلسست»، در حال قطار بازی هستند؛ ولی ناگهان قطار خراب می‌شود. پدر نیکولا که خودش را مقصر می‌داند، برای جبران، خسارت قطار را به آلسست می‌دهد. جبرانِ اشتباه، نکته‌ای است که داستان به آن می‎پردازد.

نیکولا کوچولو، از تاریکی نمی‌ترسم

معرفی کتاب
«نیکولا» نمره خوبی در درس تاریخ گرفته است و به عنوان هدیه، یک اسکناس می‎گیرد. نیکولا یک چراغ قوه می‌خرد تا به همه ثابت کند که از تاریکی نمی‌ترسد. او در تاریکی شب از خانه بیرون می‌آید و اتفاق عجیبی را رقم می‌زند که باعث دردسر والدینش می‌شود. افزایش اعتمادبه‌نفس از اهداف این داستان است.

نیکولا کوچول، هدیه بابام

معرفی کتاب
پدر «نیکولا»، یک دوچرخه به او هدیه می‎دهد. پدر سعی می‎کند دوچرخه‌سواری را به نیکولا یاد بدهد. پس از آموزش، آقای همسایه که شاهد ماجراست، تصمیم می‌گیرد با پدر نیکولا مسابقه بدهد. دوچرخه نیکولا در مسابقه خراب می‌شود. نیکولا غمگین و ناراحت است و... .

پسرک و دختر شاه پریان

معرفی کتاب
«راجا» در هندوستان زندگی می‌کند. او پسر عاقل و دانشمندی است. راجا در یکی از کتاب‌ها، درباره دختر شاه پریان می‌خواند و عاشق می‌شود. او فکر می‎کند که باید هر چه بیشتر علم ستاره‌شناسی بیاموزد تا بتواند دختر شاه پریان را پیدا کند. او به سراغ دانشمند بزرگی به نام برزو می‌رود؛ ولی برزو هیچ‌کس را به شاگردی قبول نمی‌کند. راجا تدبیری می‌اندیشد و... .