دختری به نام لاکپشت
معرفی کتاب
«لاکپشت» نام دختری است که مادرش خدمتکار است. به همین علت، آنها اتاق مجانی دارند؛ اما بچههای این خانهها هرگز با دختر خدمتکار رفتاری خوبی ندارند. هنگامی که پسرهای «کارلی» دُم گربه بیچاره لاکپشت را آتش میزنند، دخترک ساکت نمیماند و ماجرا را برای پدرشان تعریف میکند. آقای کارلی درجا مادر لاکپشت را اخراج میکند. مادر دخترک در خانه دیگری مشغول به کار میشود؛ اما لاکپشت مجبور است از مادرش جدا شود و به خانه بستگانی برود که تا به حال آنها را ندیده است و... .
اژدهایی که کتاب میخواند
معرفی کتاب
«فرانکلین» اژدهایی است که عاشق کتاب خواندن است. او دوست دارد بلندبلند کتاب بخواند تا همه بشنوند؛ اما اهالی دهکده از او میترسند و پا به فرار میگذارند تا اینکه فرانکلین با دختر کوچولویی به نام «لونا» آشنا میشود که مثل خودش عاشق کتاب است. آنها نقشه میکشند که یک کتابفروشی بسازند. یک کتابفروشی بین بالهای فرانکلین!
آقای بوگندو
معرفی کتاب
«کلوی» دختربچهای از یک خانواده مرفه است که هر روز در راه مدرسه آقای «بوگندو» را میبیند. او پیرمردی بیخانمان است که روی نیمکت پارک مینشیند. سرانجام کلوی شجاعتش را جمع میکند تا با این پیرمرد مهربان که چشمهای غمگینی دارد، صحبت کند و به این ترتیب دوستی آنها آغاز میشود. هنگامی که به نظر میرسد آقای بوگندو را میخواهد از شهر بیرون کنند، کلوی او را در انبار خانهشان مخفی میکند و در حالی که سعی میکند این راز را پنهان کند، متوجه میشود که آقای بوگندو هم رازی دارد.
مامانبزرگ گانگستر
معرفی کتاب
«بن» از اینکه مجبور است جمعهها به خانه مادربزرگش برود، خوشحال نیست. مامانبزرگ حوصلهاش را سر میبرد، او همیشه غذاهایی با کلم درست میکند و تلویزیونش هم خراب است. یک روز که بن برای خوردن بیسکویت به سراغ قوطی مامانبزرگ میرود، یک عالمه جواهرات گرانقیمت پیدا میکند و این موضوع باعث میشود که درباره مامانبرزگش کنجکاو شود و شبانه او را تعقیب کند. بن چیزهایی میفهمد که هرگز تصورش را هم نمیکرد.
هرکس از چیزی میترسد...
معرفی کتاب
«مادلین» از حشرات میترسد. «تئودور» دائماً با اعضای خانوادهاش تماس میگیرد تا مطمئن شود که زندهاند، او از مردن میترسد. «لولو» از فضاهای بسته وحشت دارد. «گریسون» فوتبالیست حرفهای است؛ ولی حتی با شنیدن اسم «آب»، از ترس خودش را میبازد. این چهار نفر به عنوان دانشآموز مدرسه مخفی ترس، با ترسهای خود روبهرو میشوند. در این مدرسه، تکلیف و امتحان معنی ندارد؛ اما اگر بچهها تا پایان سال بر ترسهایشان غلبه نکنند، میفهمند که مردود شدن چقدر ترسناک است.
گلستان
معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی سه داستان از «گلستان» است که به زبان ساده و روان برای کودکان نوشته شده است. «نمک غذا»، «حرص و طمع» و «کلاس درس» نام این داستانهاست. داستان «نمک غذا» درباره عدل و داد انوشیروان است که به عدالت معروف بوده است. او حتی حاضر نمیشود همراهانش مقدار کمی نمک را از مردم روستا بگیرند، بدون اینکه بهای آن را بپردازند.
مثنوی معنوی
معرفی کتاب
این کتاب حاوی سه داستان از «مثنوی معنوی» است. این داستانها سرشار از پند و حکمت هستند که به زبان کودکانه برگردانده شدهاند. «آقا مراد و شیرینزبان»، «فرار از مرگ» و «فیل در تاریکی» نام این سه داستان است. داستان «فرار از مرگ» درباره مردی است که از حضرت سلیمان میخواهد به باد فرمان دهد تا او را به سرزمین هند ببرد تا دست فرشته مرگ به او نرسد. غافل از اینکه سرنوشت مرد این است که در سرزمین هند تسلیم مرگ شود!
مرزباننامه
معرفی کتاب
این کتاب دربردارنده سه داستان از «مرزباننامه» است که به زبانی ساده و روان برگردانده شده است. «شغال خر سوار»، «گربه شکاری» و «خروس و روباه»، نام این داستانهاست. «شغال خر سوار» داستان شغالی را روایت میکند که همیشه وارد باغ انگور میشود و دلی از عزا درمیآورد تا اینکه روزی باغبان او را گیر میاندازد و کتک مفصلی به او میزند. شغال خودش را به مردن میزند تا از دست باغبان خلاص شود. سپس نزد دوستش گرگ میرود و ماجرا را برایش تعریف میکند. شغال میخواهد به هر ترتیب شده از باغبان انتقام بگیرد. برای همین تصمیم میگیرد خرِ باغبان را فریب دهد و نزد گرگ بیاورد تا گرگ او را شکار کند. آیا شغال موفق میشود خر را گول بزند؟
کلیلهودمنه
معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی سه داستان از «کلیله و دمنه» است. «خیالپردازی مرد سادهلوح»، «عاقبت طمعکار» و «شتر سادهلوح»، نام این داستانهاست. چیزی که به دست نیاوردی را نفروش و چاه مکن بهر کسی، اول خودت دوم کسی، ضربالمثلهایی است که ابتدای داستان اول و دوم آمده است. داستان سوم نیز درباره شتری است که دیگر نمیخواهد بارکشی کند. او که دنبال زندگی راحت است، فرار میکند و به بیشهای میرود؛ اما نمیداند که نباید به هرکسی اعتماد کند.
گمشده در روز روشن
معرفی کتاب
همه بچهها، دبیرستان را سختترین دوره درسیشان میدانند؛ اما برای «ترنت»، سال پنجم دبستان سختترین سال زندگیاش بود. همان سال که در بازی هاکی با یک ضربه کوچک و خیلی اتفاقی که ترنت به سینه «جرد ریچاردز» زد، او به زمین افتاد و دیگر بلند نشد. هیچکس نمیدانست که جرد بیماری قلبی داشت و حالا همه مردم شهر از او متنفر هستند. شاید دوره دبیرستان برای ترنت شروعی تازه باشد.