Skip to main content

چی بکارم؟چی بردارم؟

معرفی کتاب
تا به حال دانۀ میوه و سبزی توی زمین کاشته‌ای؟ می‌بینی چقدر زیبا از زیر خاک آرام‌آرام جوانه می‌زنند و بیرون می‌آیند؟ به نظرت بدی و خوبی هم دانه دارند؟ اگر آن‌ها را بکاری چگونه بزرگ می‌شوند؟

نه مزرعه نه گاری، پس کامیون‌سواری

معرفی کتاب
یک کامیون به اسم "آبی" بار میوه حمل می‌کند. او علاوه بر این کار، به حیوانات مزرعه سلام می‌کند و دوستشان دارد. حیوانات مزرعه نیز آبی را دوست دارند و هر زمان که او کمکی بخواهد، صدایش را می‌شنوند و به یاری‌اش می‌آیند. آیا حیوانات مزرعه ماشین‌های دیگر را هم، اندازۀ آبی دوست دارند؟

خرسی میگه مرسی

معرفی کتاب
"خرسی" حوصله‌اش سر رفته است و دوست دارد یک اتفاق تازه و هیجان‌انگیز بیفتد. اما تمام کمدهایش خالی از غذا هستند و جز شام درست کردن برای دوستانش فکر دیگری در سر ندارد.خرسی انگار یادش رفته است که چیزی هیجان‌انگیزتر از غذا دارد...

دندون خرسی لق‌شده

معرفی کتاب
"خرسی" در زمان ناهار خوردن متوجه شد که نمی‌تواند غذا را درست بجود و از آن لذت ببرد. انگار دندانش لق شده بود. دوستانش به نوبت تلاش کردند تا دندان لق‌شده را بکنند اما موفق نشدند. خرسی، که زورش از همه بیشتر بود، خودش دست به کار شد و توانست با یک حرکت، آن را بکشد. حالا او با این دندان افتاده چه باید کند؟ شما چیزی دربارۀ فرشته‌ای که دندان‌های شیری را با خود می‌برد شنیده‌اید؟

خرسی و یه دوست جدید

معرفی کتاب
"خرسی" و "موشه" و "راسو" و "زاغه" و "چکاوک" و "موش کوچولو" و "آقا خرگوشه" همه کنار هم هستند و در جنگل قدم می‌زنند؛ پس این صدای کیست که از زیر بوته‌ها به گوش می‌رسد؟ یک دوست جدید؟ چرا خودش را به ما نشان نمی‌دهد؟

خرسی مریضه تب‌داره

معرفی کتاب
"خرسی" تب کرده است و پشت سر هم سرفه می‌کند. دوستانش کل شب را بیدار می‌مانند و از او پرستاری می‌کنند. فردا که خورشید بتابد آیا حال همه خوب خواهد بود؟

خرسی چرا می‌ترسی؟

معرفی کتاب
"خرسی" از خانه بیرون آمده است و در جنگل سبز و بزرگ مثل همیشه دنبال غذا می‌گردد. هوا سردشده است و کم‌کم تاریک می‌شود. خرسی دیگر نمی‌داند خانه‌اش کدام طرف است. او از تاریکی می‌ترسد. از تنهایی و سرما هم دل خوشی ندارد. صدایی از دورها می‌آید. یک صدای ضعیف اما آشنا...

خرسی بازم غذا می‌خواد

معرفی کتاب
"خرسی" از خواب زمستانی بیدار شده و خیلی گرسنه است.تمام جنگل را برای پیدا کردن غذا می‌گردد و هر چه می‌بیند، می‌خورد. یک لحظه صبر کن. انگار بوی غذا می‌آید. یک غذای خوشمزه. اما این بو که از طرف غار خرسی است. کسی می‌داند آنجا چه خبر است؟

خرسی و غار و خروپف

معرفی کتاب
"خرسی" در غار گرم و نرم خود خوابیده است. در جنگل اما برف و سرما طاقت حیوانات دیگر را طاق کرده و همه را به سوی گرمای غار راهنمایی می‌کند. دوستان خرسی با سر و صدای زیاد به گرم کردن خود و درست کردن غذا مشغول می‌شوند تا بالاخره خرسی بیدار می‌شود. آیا خرسی از دیدن دوستانش خوشحال شده است؟

خروس پرطلا

معرفی کتاب
خاله حنا یک مزرعه با یک عالمه حیوانات دوست‌داشتنی دارد و هر روز صبح با صدای خروس پر طلا بیدار می‌شود. اما یک روز صبح هرچه خروس قصه می‌خواند خبری از خاله حنا نمی‌شود. یعنی بلایی سرش آمده؟