Skip to main content

دختر مغربی: داستانی از زندگی مادر امام رضا علیه السلام

معرفی کتاب
این کتاب به زندگی و احوالات مادر امام رضا (ع) می‌پردازد. این کتاب، شرح زندگی یک برده مغربی است، این کنیز که توسط یک تاجر از مغرب‌زمین به مدینه آورده شده بود در راه دچار بیماری شده بود. تاجر به‌دلیل خصوصیات ویژه او تمایلی به فروش‌اش نداشت، ولی امام موسی کاظم (ع) که از قبل از ورود زنی پاک به مدینه آگاه شده بود به هر نحوی بود تاجر را راضی کرد و کنیز را به خانه و نزد مادر خود آورد... .

محرمانه با فرزندم

معرفی کتاب
این کتاب برآن است تربیت جنسی در دوره‌های مختلف زندگی کودکان و نوجوانان تا زمان پیش از ازدواج را مورد بررسی قرار دهد. در هر دوره‌ای ابتدا ویژگی‌های عاطفی، جسمی، جنسی و اجتماعی افراد هدف، بررسی و در قسمت‌های بعدی به راهبردهای ملی کاربردی مختص هر دوره پرداخته می‌شود. در این کتاب سعی شده است با استفاده از متون مختلف و جدید در حیطه تربیت جنسی، مطالبی مفید و به زبان ساده و روان برای والدینِ دارای فرزند دختر یا پسر، تدوین شود.

آن پدربزرگ دوست داشتنی

معرفی کتاب
این مجموعه که مخاطب آن نوجوانان هستند، در هر مجلد به فرازی از زندگی رسول گرامی اسلام (ص) پرداخته است. قالب نوشته‌ها داستان است و نام کلی مجموعه «از سرزمین نور» است. جلد هشتم این مجموعه داستان به زندگی پدربزرگ پیامبر اسلام (ص) می‌پردازد. پدربزرگ پیامبر بزرگ قریش و رئیس مکه بود. برای آنکه غذا و آبرسانی به زائران حرم درست انجام پذیرد و شهر خوب نگه داشته شود، ثروتمندان مکه هر سال قسمتی از درآمد خود را به او می‌دادند... .

ماجرای سپاه فیل

معرفی کتاب
این مجموعه که مخاطب آن نوجوانان هستند، در هر مجلد به فرازی از زندگی رسول گرامی اسلام (ص) پرداخته است. قالب نوشته‌ها داستان است و نام کلی مجموعه «از سرزمین نور» است. در جلد هفتم از این مجموعه، داستان «حمله ابرهه به مکه»، روایت شده است. در سرزمین یمن حاکم ظالم و بی‌ایمانی به‌نام «ابرهه» بود که با شنیدن وصف مکه عبادتگاهی را در یمن می‌سازد تا مردم به آنجا برای عبادت بروند، ولی مردم به حرف ابرهه گوش نکردند و بمانند قبل به زیارت مکه رفتند. از این‌رو ابرهه تصمیم گرفت به مکه حمله کند و... .

سفر دراز شام

معرفی کتاب
این مجموعه که مخاطب آن نوجوانان هستند، در هر مجلد به فرازی از زندگی رسول گرامی اسلام (ص) پرداخته است. قالب نوشته‌ها داستان است و نام کلی مجموعه «از سرزمین نور» است. در جلد نهم از این مجموعه، داستان «دوران نوجوانی پیامبر اسلام (ص)»، روایت می‌شود. حضرت محمد (ص) 12ساله بودند که به همراه ابوطالب عازم سفر شام می‌شود. مقصد در این سفر شهر «بصرا» بود. در نزدیکی شهر بصرا، صومعه و کلیسایی وجود داشت و مردی دیرنشین به‌نام «بحیرا» زندگی می‌کرد. کاروان قریش در صومعه بحیرا منزل می‌کنند و... .

پدربزرگ آخر آسمان کجاست؟

معرفی کتاب
ماجرای داستان از این قرار است که پدربزرگی با نوه‌اش به گردش در طبیعت می‌رود. پسرک از پدربزرگ درباره آسمان، رودخانه، پرنده‌ها، گل‌ها، دریا، خورشید، ماه و ستاره‌ها سؤال می‌کند و پدربزرگ نیز به همه آن‌ها پاسخ می‌دهد. این داستان کوتاه برای گروه سنی «ب» و «ج» ترجمه شده و در صفحات مصور و رنگی به چاپ رسیده است.

مثل باران

معرفی کتاب
کتاب حاضر گوشه‌ای از زندگی حضرت زهرا (س) را در خصوص یکی از احکام دین یعنی وقف (بخشیدن) به‌طور غیرمستقیم روایت می‌کند. کتاب مصور و رنگی است، طوری که مخاطب با تصویرها همراه می‌شود. همچنین در آخر کتاب برای فهم بیشتر کودک، مثال‌هایی از وقف آورده شده است.

دعای قبل از بازی

معرفی کتاب
صبح اول وقت، سوسک سبز، ویزویزک را صدا کرد تا با هم بازی کنند. ویزویزک از او خواست که صبر کند تا هم بقیۀ زنبورها بیدار شوند و هم او دعا کند. سوسک سبز فکر کرد برای ویزویزک مشکلی پیش آمده است؛ اما ویزویزک برایش توضیح داد که دعا فقط برای مشکلات نیست و هر زمانی می‌‌توان دعا کرد. وقتی دعای ویزویزک تمام شد، بقیۀ زنبورها هم بیدار شده بودند؛ اما حالا خبری از سوسک سبز نبود! یعنی او از ویزویزک ناراحت شده بود و قهر کرده بود!؟

به دنبال گل گندم

معرفی کتاب
زنبورکوچولو می‌خواست به آن طرف رودِ آبی برود تا گلِ گندم پیدا کند و عسل جدیدی درست کند. او دوست داشت در این راه همسفر داشته باشد؛ پس به دوستانش گفت هرکه می‌خواهد با او راهی شود. بچه‌زنبورها حوصله نداشتند این راه طولانی را بروند؛ اما پروانه، سنجاقک، کفشدوزک و بال‌توری با زنبوری راه افتادند. بعد از مدت کوتاهی، پروانه گفت اینجا پشه دارد و برگشت. چند دقیقه بعد، وقتی به چمنزار رسیدند، کفشدوزک که گرسنه شده بود هم برگشت... . آیا آن‌ها به مقصد می‌رسند و گلِ گندم پیدا می‌کنند؟

آماده باش هلولا!

معرفی کتاب
داستان درباره دختربچه‌ای است که متوجه می‌شود به زودی صاحب خواهر یا برادری می‌شود؛ اما او وقتی شکم قلمبه مادرش را می‌بیند، فکر می‌کند یک چیز ترسناک وارد شکم او شده است و از مادر می‌خواهد که با هم فرار کنند... . دخترک تصویر آن چیز ترسناک را نقاشی می‌کند و اسمش را «هلولا» می‌گذارد. مدتی بعد او آماده است تا با هلولا مبارزه کند.