Skip to main content

زیر آسمان بزرگ

معرفی کتاب
پدربزرگ می‏‌خواهد تمام ثروتش را به نوه‌اش بدهد، به شرط اینکه پسرک راز زندگی را پیدا کند! پدربزرگ می‎گوید: «راز زندگی زیر این آسمان بزرگ است!» پسرک برای پیدا کردن راز زندگی، سفری را آغاز می‏‌کند و از هرچیزی و هرکسی سراغ این راز را می‏‌گیرد و البته هرکسی چیزی به او می‏‌گوید. ماشین می‏‌گوید که باید به یاد داشته باشد از کجا آمده است. درخت به او می‌گوید باید از محکم بودن ریشه‌هایش مطمئن باشد. کشاورز می‌‏گوید... . آیا سرانجام پسرک راز زندگی را پیدا می‌‏کند؟

دارکوب تا کی به درخت خواهد کوبید؟

معرفی کتاب
ملخ از پرش خوبی که کرده بود، خیلی خوش‌حال بود؛ اما لاک‌پشت که در همان نزدیکی بود و پرش ملخ را دیده بود، گفت که ملخ کار مهمی نکرده است و اگر به اندازه یک عقاب هم بپرد، تازه می‎شود یک عقاب! کرم کوچولو از اینکه همه برگ‌ها را خورده بود، به خودش افتخار می‏‌کرد؛ اما لاک‌پشت گفت اگر یک درخت را هم بخورد، تازه می‏‌شود موریانه! زنبور تمام شیره گل را مکیده بود و از این بابت خیلی راضی به نظر می‎رسید؛ اما لاک‌پشت گفت... . این داستان به نوعی گویای این موضوع است که هرکسی باید سعی کند خودش باشد.

نقطه

معرفی کتاب
«واشتی» فکر می‎کند هرگز نمی‎تواند نقاشی بکشد؛ چون بعد از تمام شدن زنگ هنر، کاغذ او هنوز سفید است! معلم از او می‌خواهد تا نقطه‌ای روی کاغذ بگذارد و امضایش کند. واشتی این کار را انجام می‎دهد. روز بعد وقتی به کلاس می‌آید، تابلویی را در قابی طلایی می‎بیند که بالای میز معلم آویزان است. آن همان نقطه کوچکی بود که خودش کشیده بود! واشتی فکر می‌کند می‎تواند نقطه بهتری بکشد و... .

دنیا بدون درخت

معرفی کتاب
درخت خسیس نه به گنجشک‎ها اجازه می‎داد که روی شاخه‌هایش بنشینند و آواز بخوانند نه به گوسفندها که زیر سایه‌اش استراحت کنند. او به پیرمرد خسته هم اجازه نداد که میوه‌ای بچیند و بخورد و حتی کرم کوچولو هم نتوانست زیر پوستش لانه‎ای بسازد. درعوض، چشمه‌ زیر درخت، همه آن‎ها را کنار خودش جای داد. چشمه فکر می‌کرد که دنیا بدون گنجشک‌ها، گوسفندها، انسان‎ها و کرم‎ها، جای زیبایی نیست. درخت از چشمه هم خواست که از آنجا برود و... .

مرغ دریایی کوچک

معرفی کتاب
روزی مرغ دریایی کوچک متوجه شد که دیگر نمی‎تواند پرواز کند. آن روز، زندگی مفهومش را برای او از دست داد، دوستانش طردش کردند و تنها در ساحل رها شد! اما دوستان جدید از راه رسیدند و دیدگاه‎های تازه‌‏ای از زندگی را با خود آوردند. از آن روز به بعد، پرنده کوچک متوجه چیزهایی شد که تا به حال هرگز به آن‌ها توجه نکرده بود و خیلی زود فهمید که زندگی بسیار غنی‌تر از آن است که قبلاً تجربه کرده بود.

چیستان‌های علمی

معرفی کتاب
چیستان‌ها از دیرباز مورد توجه و علاقۀ افراد، به‌خصوص کودکان و نوجوانان، بوده‌اند. کتاب حاضر شامل چیستان‌هایی علمی است که پاسخ‌های مختصر و علمی نیز دارند.

اگر باغ‌وحش دست من بود

معرفی کتاب
«جرالد» فکر می‏‌کند نگه داشتن حیواناتی مانند شیر و ببر در باغ وحش خیلی قدیمی و عادی است. او فکر می‌‏کند اگر مدیر باغ وحش باشد، همه حیوانات را آزاد می‏‌کند و دنبال حیواناتی عجیب می‌‏گردد. مثلاً شیری که دَه تا پا داشته باشد یا مرغی که روی پرهای مدل گوجه‎ایش یه مرغ دیگر نشسته باشد یا یک فیل ــ گربه! او قصد دارد به جاهای پرت و دوردست برود، جایی که پای هیچ‌کس به آنجا نرسیده و خانواده‎ای از ندونمچی شکار کند و به باغ وحش بیاورد. او می‏‌خواهد... .

شاه لاک‌پشت‌ها و یک قصه دیگر

معرفی کتاب
کتاب حاضر دو داستان دارد به نام‌های «شاه لاک‌پشت‌ها» و «گرترودمک‌فاز». داستان اول درباره «یِرتل»، پادشاه آبگیر، است. او پادشاهِ هرچه می‌‏دید، بود و برای همین تصمیم گرفت تختش را بلندتر کند تا چیزهای بیشتری ببیند. او دستور داد لاک‌پشت‌ها روی پشت هم بایستند تا او آن بالا بنشیند و چیزهای بیشتری ببیند؛ اما... . داستان دوم از پرنده‎ای می‏‌گوید به نام «گرترودمک‌فاز» که کوچک‌ترین دُم دنیا را داشت و برای همین غصه می‎خورد. او نزد عمویش که دکتر بود، رفت و دارویی خواست تا دُمش بلند شود.

موش کتابخانه

معرفی کتاب
«سام» در سوراخ کوچکی، در دیوارِ پشت کتاب‎های مرجع کودکان زندگی می‏‌کند. سام عاشق کتاب است و تا حالا کتاب‎های زیادی خوانده است. روزی سام تصمیم می‏‌گیرد خودش داستان بنویسد. او هرشب یک داستان می‌‏نویسد و در قفسه کتابخانه می‏‌گذارد. روز بعد بچه‎ها کتابش را پیدا می‏‌کنند و می‏‌خوانند. چندروز بعد، بچه‌ها کنجکاو می‎شوند و می‎خواهند با نویسنده داستان‌ها آشنا شوند. کتابدار برای سام یادداشتی می‎نویسد و از او دعوت می‏‌کند تا در برنامه دیدار با نویسنده شرکت کند؛ اما سام یک موش است!

ضحاک

معرفی کتاب
داستان‌های این کتاب درباره ضحاک است که از زبان خودِ او روایت می‌‏شود. او در غاری سرد و تاریک به بند کشیده شده است و در تنهایی به کرده خود می‌اندیشد؛ به پدرش «مرداس» که چطور او را قربانی خودخواهی خود می‌کند و اینکه چطور جانشین او می‌شود و بر تخت سلطنت می‌نشیند. سپس از جمشید می‎گوید که غرور او را فرا می‎گیرد و خود را آفریننده همه خوبی‌ها و زیبایی می‎داند، از «ارمایل» و «گرمایل»، دو جوان ایرانی که می‌خواهند جلوی بیدادگری او بایستند، از خواب دیدنش و... .