داستان

«سعدون» از خانواده‌ای شیعه و «احلی» از خانواده‌ای سنّی است. سعدون شیفته احلی است؛ ولی پدر احلی مخالف این رابطه است. سعدون داوطلبانه به سربازی می‌رود. او سربازی منظم است و خط خوبی هم دارد. در حادثه‌ای کامیون حامل سعدون به ته دره می‌رود و بعثی‌ها فکر می‌کنند او کشته شده است؛ ولی او زنده است و تصمیم تازه‌ای می‌گیرد.

پسری به نام «ادی» در طبقه هفدهم برجی در لندن زندگی می‌کند. مادر ادی به خاطر ترس از جامعه همیشه در خانه است و هیچ‌وقت بیرون نمی‌رود. ادی مجبور است همه کارها را انجام دهد. او در موقعیت یک بزرگسال قرار می‎گیرد و آزمایشات سختی را پشت سر می‌گذارد.

کتاب حاضر زندگینامه داستانی رئیس‌علی دلواری و پایداری تاریخی اهالی بوشهر در برابر استعمار انگلیس است که نثری نسبتاً روان دارد و اطلاعات مختصر و مفیدی در‌باره آن واقعه تاریخی می‌دهد.

پسران فرهاد سوم، هر کدام حکومت قسمتی از ایران را به عهده داشتند. «اُرُد» حاکم شمال و شرق و «مهرداد» حاکم غرب ایران است. به اُرُد خبر می‌دهند که مهرداد، پدر را کشته و قصد پادشاهی بر کل ایران را دارد. «سورنا» ماهرترین فرمانده دولت اشکانی که در خدمت اُرُد است، قول می‎دهد که مهرداد را دست‌بسته تحویل دهد.

پیرمردی که از کار افتاده و حافظه‌اش را از دست داده است، سبیلی شبیه سبیل چارلی‌چاپلین دارد و نوه‌هایش او را چارلی صدا می‌کنند. چارلی مانند بچه‎هاست و یک نفر تمام وقت باید مواظبش باشد. یک بار داخل رودخانه می‌رود و چیزی نمانده که غرق شود؛ ولی نوه‌اش «سعید» او را نجات می‎دهد.

میلاد نوجوانی 12 ساله است که بر اثر موشک‌باران همه اعضای خانواده‌اش را از دست داده است. او همراه مادربزرگش،بی‌بی، به تهران می‌آید؛ ولی طولی نمی‌کشد که بی‌بی را هم از دست می‌دهد و تنها می‌ماند. میلاد مشکلات زیادی دارد و هر بار در ماجرایی گرفتار می‌شود؛ ولی هرگز تن به تسلیم نمی‌دهد.

شخصیت‌های رمان جدید مادربزرگ نوه‌هایش هستند. در واقع مادربزرگ یک بازی را با نوه‌هایش شروع کرده است؛ ولی داستان به شکل دیگری پیش می‌رود و مادربزرگ و نوه‌هایش به موجودات دیگری تبدیل می‌شوند. شخصیت اصلی داستان، دخترک ژولیده‌ای است که هر بلایی بخواهد، سر قهرمان‌های داستان می‌آورد.

«رابین‌هود» و «جان کوچولو» دزدان معروفی هستند که در جنگل زندگی می‌کنند. آن‌ها اموال ثروتمندان را غارت کرده و به فقرا می‌بخشند. رابین‌هود فقط به خاطر خودش با قدرتمندان مبارزه نمی‌کند. او درصدد است که ثابت کند که مهم نیست چه کسی حکمران است، مهم این است که حکمران، سعادت دیگران را بر خود ترجیح دهد که به این ترتیب همیشه پیروز است.

موش کور و موش رودخانه، بسیار مؤدب و محترم هستند؛ اما وزغ همیشه در حال ماجراجویی و خرابکاری است. حیوانات جنگل هر کاری می‌کنند تا وزغ سر عقل بیاید؛ ولی موفق نمی‌شوند. سرانجام تصمیم می‌گیرند او را زندانی کنند؛ اما این پایان ماجرا نیست.

روزی ولیعهد انگستان، در حیاط قصر، پسربچه‌ فقیری به نام «تام» را می‌بیند که شباهت زیادی به او دارد. بچه‌ها لباس‌هایشان را با هم عوض می‌کنند و به این ترتیب تام در لباس‌های ولیعهد در قصر می‌ماند و ماجراهای عجیبی را رقم می‌زند. ترسیم تفاوت‌های عمیق زندگی اشرافی و زندگی فقیرانه، از اهداف این داستان است.