عشق بدون مرز
معرفی کتاب
داستان این کتاب، از خواب یک مادر آغاز می شود. مادری که کودکش را در روز عاشورا به دنیا می آورد و نام «حسین» را برایش انتخاب می کند و بعدها این حسین است که در صحنه جنگ تحمیلی ایران و عراق عاشورایی دیگر می آفریند. نویسنده در این داستان شخصیتهایش را به شخصیتهای بزرگ تاریخ اسلام پیوند می زند و سعی در روایت متفاوتی از دفاع مقدس دارد.
همه دلایل متحیر
معرفی کتاب
کتاب حاضر با روایتی داستان گونه، به معرفی پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین میپردازد. نویسنده از آرایههای ادبی مانند تشبیه و استعاره و... بهره برده و در هر بخش با عنوان دلیل... به ترتیب، امامان را توصیف میکند و درباره آنان توضیحاتی میدهد. شایان ذکر است که از کتابهایی مانند «نهجالبلاغه» و «بحارالانوار» و... به عنوان منبع استفاده شده است.
فردا مسافرم
معرفی کتاب
نویسنده در «فردا مسافرم» داستانی عاشقانه را در دل روزهای پر مصیبت پس از واقعه عاشورا روایت میکند. دختری عاشق پیشه"نجوی" از اهالی کوفه که پدرش روزگاری نه چندان دور سفیر امام علی(ع) بوده و برای حرب با دشمنان حسین از کوفه خارج شده است. اما پدر چند روزی پس از واقعه عاشورا به خانه بازگشته و از شدت حیرت، از آنچه دیده قادر به صحبت نیست و در همین حین کاروان اسرای اهل بیت(ع) نیز به شهر وارد میشود و دختر به دیدار آنان میشتابد.
بر بنیادهای هستی
معرفی کتاب
«هیلاری دَری»، دختر شاه پریان، بدون اجازه پدرش با شاهزاده هفت کشور، پَتَشخوارگر، ازدواج میکند. برادر هیلاری شبانه به خانه آنها میرود و خواهرش را میدزد و به سرزمین پریان میبرد. پتشخوارگر به دنبال همسرش به آن سرزمین میرود و برای اینکه همسرش را به خانه بازگرداند، به خواستههای شاه پریان تن در میدهد.
آبشار یخ
معرفی کتاب
«آبدره» در حال یخ زدن است. «سولویگ» با خواهر و برادرش در قلعه هستند و منتظر آذوقه. تنها بُز قلعه، دیگر شیر نمیدهد و سبزیجات هم در حال اتمام است. روزها به تمرین میگذرد و شبها با غذای بخور و نمیری خودشان را سیر میکنند و همچنان منتظرند. روزی کشتیای میبینند که در حال نزدیک شدن است. همه از خوشحالی فریاد میکشند؛ ولی... .
یاقوت آنوبیس
معرفی کتاب
«خدیو عباس دوم» مِلک بزرگ و نخلستان باشکوهش را به باستانشناس معروف، «آلن دوپره» و دوستانش، «رامی» و «حمزه» داده و به این ترتیب برای یافتن گنج هورهوتپ از آنان تشکر کرده بود. آلن از همه چیز لذت میبُرد و به نظرش همه چیز عالی بود تا اینکه مادر حمزه از راه میرسد. او قرار است با آنها و در آن ملک زندگی کند. آلن و بچهها تازه متوجه میشوند که آن ملک به «ملک شیطان» معروف است و هیچ کس حاضر نیست، در فصل برداشت محصول به آنها کمک کند.