دیوباکلاه، دیو بیکلاه
معرفی کتاب
این کتاب دارای سه داستان با عنوانهای «دیو باکلاه، دیو بیکلاه»، «عموشکلاتی» و «خلبازیهای خلبان اتوبوس هوایی» است. داستان اول درباره بچهدیو قدبلندی است که به خواب خواهر و برادری به نام «پونه» و «بهروز» میآید. بچهدیو پشت کوه دوماند زندگی میکند و... . درحالیکه پونه با بچهدیو صحبت میکند، ناگهان احساس خفگی میکند، از خواب میپرد و... .
روزی که درک عربدهکش به شهر آمد
معرفی کتاب
وقت «دِرِکِ عربدهکش» به شهر آمد، مردم از ترس شروع به لرزیدن کردند. دِرِک مدام خودش را میخاراند و عصبانی و بیقرار بود. او از این فروشگاه به آن فروشگاه میرفت و دنبال چیزی میگشت تا خارش را از بین ببرد تا اینکه پسربچهای به نام «سام» به کمک او آمد. او که تمام مدت پشت سر دِرِک راه میرفت، خودش روزی به این درد گرفتار بوده و... .
بغلیناسور
معرفی کتاب
در یک روز آفتابی! «بغلیناسور» با پدرش خداحافظی میکند و برای اولینبار در عمرش، بهتنهایی به دنیای واقعی قدم میگذارد. بغلیناسور یک زمینبازی را میبیند که دایناسورهای دیگر در آن بازی میکنند، آنها او را به بازی دعوت میکنند؛ اول همهچیز هیجانانگیز است. آنها سرسرهبازی هم میکنند؛ اما کمی که میگذرد، همه یادشان میرود نوبت چهکسی است و دعوا شروع میشود... .
این درخت من است!
معرفی کتاب
سنجاب کوچولو درختها را خیلی دوست دارد و عاشق درخت کاج است. او خیلی دلش میخواهد میوه کاجش را زیر سایه درخت کاج بخورد. بعد به این فکر میکند که درخت متعلق به خودش است و همه میوههایش هم. وقتی احساس مالکیت به سراغ سنجاب میآید، آنوقت است که فکر میکند چطور میتواند درخت را تصاحب کند و به راههای مختلفی میاندیشد. مثلاً فکر میکند جلوی آن دروازه بگذارد یا دورش دیوار بکشد؛ اما سرانجام به نتیجه دیگری میرسد.
دوستی اسکلتی
معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره اُسکار، اسکلتکوچولوی تنها و غمگین است که فکر میکند به غیر سگش، تاگ، هرگز نمیتواند دوستی داشته باشد تا اینکه دختربچه تنهایی را می بیند و متوجه میشود قرار است ماجرایی جدید شروع شود. آندو با هم به سفر میروند؛ به دنیای دختر و دنیای اُسکار. دنیای آنها با هم متفاوت است، خیلی هم متفاوت؛ اما هر دو زیبایی خاص خود را دارند. شروع همه سفرها از دندان افتاده دخترکوچولو آغاز می شود.
بخون و باور نکن!
معرفی کتاب
این کتاب مجموعهای از چندین داستان کوتاه است. نویسنده داستانها را برای فرزندش ساخته و درنهایت آنها را جمعآوری و منتشر کرده است. داستانها بسیار روان و بیآلایش هستند و در فضایی فانتزی جریان دارند. داستان اول، «گندمچه»، از گندمچه کوچولویی میگوید که کشاورزی درحال دروی گندم، او را پیدا کرده و سعی میکند او را به خواستههایش برساند؛ اما هرکار میکند، گندمچه خوشحال نمیشود تا اینکه... .
پرنده تنها بود!
معرفی کتاب
نویسنده در حال نوشتن داستانی درباره تنهایی است. تنهایی درخت، تنهایی پرنده و تنهایی آسمان؛ اما وقتی پرنده روی شاخه درخت مینشیند، پرنده و درخت دیگر تنها نیستند و وقتی آسمان بالای درخت خیمه میزند، دیگر هیچکس تنها نیست تا اینکه شکارچی از راه میرسد و... . نویسنده داستان، خودش تنهاست و در آرزوی اینکه کاش میتوانست به جایی، به کسی، چیزی یا آدمی تکیه کند!
راز و نیاز و گلپیاز
معرفی کتاب
پیرزن با سه دخترش، «راز»، «نیاز» و «گل پیاز» زندگی میکرد. خانه آنها هفت در داشت و هرشب نوبت یکی از دخترها بود که درها را ببندد. شبی که نوبت دختر بزرگتر بود، در هفتم را فراموش کرد ببندد. نیمهشب غولی وارد خانه شد و از آنها غذا خواست. پیرزن دختر بزرگش را که در را نبسته بود فرستاد تا برای غول غذایی درست کند... .
سایه
معرفی کتاب
«سایه» میگوید هیچی نیست، تنهایی به سایه میگوید تو تنها هستی، سایه غمگین هم بود و برای همین سروکله غمگینی هم پیدا شد. سایه از تنهایی و غمگینیِ خودش عصبانی شد و همانموقع عصبانیت سر رسید و... . حالا سایه، تنها، غمگین، عصبانی و غرغروست. سایه اصلاً از این وضعیت خوشش نمیآید. ناگهان خوش میآید و میچسبد به سایه و... .