دایناسورها نقاشی نمیکشند! البته بهجز پیکاسور!
معرفی کتاب
«پیکاسور» با تکهای گچ، شروع میکند به نقاشی کشیدن. او روی همهچیز نقاشی میکشد. خودش که خیلی لذت میبرد؛ اما وقتی مادرش را صدا میکند تا او هم از کار فرزندش لذت ببرد، مادر با او دعوا میکند و از پیکاسور میخواهد که مانند بقیه دایناسورها باشد؛ نعره بزند، مشت بکوبد، خُرد کند و... . پیکاسور تصمیم میگیرد نقاشیهایش را به پدرش نشان دهد؛ اما پدر هم عصبانی میشود. دوستان پیکاسور هم مثل پدرومادرش فکر میکنند تا اینکه... .
بجوبجو هیولای کتابخوار
معرفی کتاب
«بجوبجو» هیولایی کوچک و بازیگوش است که هرچیزی را که میبیند، میجود؛ صابون، جوراب، اردکهای پلاستیکی، انگشتهای پا و جالباسی و...؛ اما او کتاب را بیشتر از همهچیز دوست دارد. او با جویدن بخشهایی از کتاب، راه خود را به درون افسانههای مشهور، مانند شنلقرمزی، جک و لوبیای سحرآمیز و سه خرس و ... باز کرده و تلاش میکند نتیجه داستان را به نحوی که دوست دارد، تغییر دهد.
دردسرهای ایموژن
معرفی کتاب
«ایموژن» هر شب کتاب داستانی میخواند و بعد با رؤیای شخصیتهای جذاب داستانها به خواب میرفت، قبل از خواب دخترک از خودش میپرسد فردا قرار است با چه شکل و قیافهای بیدار شود؟ آن روز صبح وقتی ایموژن از خواب بیدار میشود، متوجه میشود که شاخ درآورده است، حالا با این شاخها لباس پوشیدن برایش مشکل شده است و... .
باور کنید من مرغ ماهیخوار نیستم!
معرفی کتاب
این کتاب بازآفرینی قصه مرغ ماهیخوار و خرچنگ، از «کلیله و دمنه» است. مرغ غمخورک برای ماهیها اصل داستان را تعریف میکند. او میگوید خرچنگ دروغ گفته تا آنها را فریب دهد و او را بدنام کند و چون امسال هم خشکسالی بدی در راه است، پس بهتر است تا خرچنگ بیرحم نیامده، مرغ غمخورک با ماهیها به برکهای پرآب و زلال سفر کنند... .
حکایت حمالی که رمال شد
معرفی کتاب
این حکایت، نخستین بار در کتاب «عجایبالمخلوقات»، اثر «محمد بن احمد طوسی» آمده است و بعدها زندهیاد «فضلالله مهتدی (صبحی)» با پایانبندی، نثر، منطق داستانی و محتوایی متفاوت، آن را روایت کرده است. ساختار اصلی قصه این است که روزی حمالی برای انتقام از رمالباشی دربار، به رمالی روی میآورد. از بختِ بلندش، انگشتری گمشده دختر پادشاه را پیدا میکند و به دربار راه مییابد و رمالباشی شاه میشود و... .
وقت قارقار
معرفی کتاب
در این کتاب، داستان بچهکلاغی روایت میشود که تازه به مدرسه رفته است. مادرش از مدیر مدرسه میپرسد که در مدرسه چه چیزی به فرزندش میآموزند و معلم پاسخ میدهد: «قارقار!» مادر با تعجب میگوید: «خودش که قارقار کردن بلد است»؛ اما معلم پاسخ جالبی به او میدهد. کودکان با خواندن این کتاب تشویق میشوند به مسائل پیرامونشان بیشتر توجه کنند و درباره نقش و جایگاه صحبت کردن در زندگیشان بیشتر بیندیشند.
عروسکم گم شده
معرفی کتاب
دختربچهای در پارک، یک لنگه جوراب سفید عروسکی پیدا میکند و در ذهن خود برای آن، داستان میسازد. در داستان او، دختری که با مادرش به پارک رفته است، عروسکی پیدا میکند. مادر دنبال صاحب عروسک میگردد؛ اما نشانی پیدا نمیکند. مادر روی چند تکه کاغذ مینویسد که عروسکی پیدا شده و شماره تلفن خانه را هم زیر آن مینویسد... . دخترک دلش نمیخواهد صاحب عروسک پیدا شود. برای همین... .
پیپی جوراب بلند در پارک
معرفی کتاب
«پیپی» در شهر استکهلم زندگی میکرد که شهر آرامی بود. در چند روز گذشته، اتفاقات وحشتناکی در شهر افتاده بود. افراد شروری پیدا شده بودند که مردم را اذیت میکردند، بهخصوص نیمهشبها در پارک شهر. پیپی تصمیم گرفت همراه دوستانش، به پارک برود و منتظر افراد شرور بماند؛ اما شب که نمیتوانستند در پارک بخوابند. پیپی ایده جالبی داشت؛ آنها... . درست زمانیکه بچهها میخواستند بخوابند، صداهایی شنیدند و... .
من هم میخواهم به مدرسه بروم
معرفی کتاب
«پیترِ» 7ساله و «لنا»ی 5ساله، برادر و خواهر هستند. پیتر به مدرسه میرود و یک معلم دارد، اما لنا به مدرسه نمیرود و معلمی هم ندارد، ولی دلش خیلی میخواهد یک معلم داشته باشد. لنا هر روز میگوید که من میخواهم به مدرسه بروم، و وانمود میکند که او هم یک معلم دارد و توی مدرسه درس میخواند؛ تااینکه یک روز صبح اتفاقی رخ میدهد... .