Skip to main content

کچل تنبل و دیو پخمه

معرفی کتاب
کچل همیشه خواب بود و توی رختخواب تا روزی که مادرش خسته شد. او می‌خواست کچل را دنبال کار بفرستد، پس از توی اتاق تا دمِ در سیب چید و به این ترتیب، کچل را از خانه بیرون کرد؛ اما کچل در راه به دیو غول‌آسایی رسید که… .

دختر کوچولو و شیرین

معرفی کتاب
«لوئیزه» یک شیر دارد، شیری بزرگ که با هم در یک خانه زندگی می‌کنند. شیر همه‌جا همراه دخترک است؛ حتی در مدرسه و کلاس درس! ولی همه طوری رفتار می‌کنند، انگار شیر را نمی‌بینند؛ نه بچه‌ها، نه آقای معلم و نه حتی مادر لوئیزه در خانه! تا اینکه اتفاق عجیبی رخ می‌دهد. آن‌ها همسایه جدیدی پیدا می‌کنند. او شکارچی است، با یک تفنگ شکاری بزرگ! شیر گویی از ترس فلج شده است. لوئیزه او را پنهان می‌کند و امیدوار است که شکارچی هیچ‌وقت شیر را پیدا نکند. تا اینکه روزی... .

آن دور دور

معرفی کتاب
ببر جوان از بالای قله کوه به دوردست‌ها نگاه کرد و در آن دورِ دور، چیزهای گرد و سیاهی دید که دلش می‌خواست بداند آن‌ها چه هستند، برای همین از قله پایین آمد و به طرف آن دورِ دور حرکت کرد. چند ردیف درخت را پشت سر گذاشت، از جویبار رد شد و از کنار گورخرها. بعد به فیل‌ها رسید و سپس به آن دورِ دور . پس آن چیزهای گرد سیاه کجا بودند!؟

ریزه

معرفی کتاب
گربه ریزه گم شده بود و ریزه حسابی غصه‌دار بود. در راه مردی را دید. وقتی برای او ماجرا را تعریف کرد، مرد گفت چیزهای مهم‌تری گم کرده است. ریزه به راهش ادامه داد و افراد مختلفی را دید که مسائل مهم‌تری داشتند و هیچ‌کس به غم او توجهی نمی‌کرد تا اینکه به اسکیموها رسید، آنجا سگ کوچکی دید و... .

داستان گل حسرتی

معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره گلی است که چند روز مانده به بهار می‌روید. گلِ حسرتی از شکافی در زمین خودش را بالا می‌کشد و با درخت بلوط، پرنده، چشمه و مورچه هم‌صحبت می‌شود، او هرسال تلاش می‌کند که بهار را ببیند؛ اما دقایقی قبل از رسیدن بهار... .

جعبه به دوش

معرفی کتاب
وقتی لاک‌پشت‌کوچولو به دنیا آمد، لاک نداشت. پدر و مادرش به جای لاک، یک جعبه برایش انتخاب کردند و گفتند: «ارزش یک لاک‌پشت، خیلی بیشتر از لاک اوست»؛ لاک‌پشت‌کوچولو، لاکش را دوست داشت؛ اما روزی چند لاک‌پشت غریبه به او گفتند که لاکش خیلی عجیب‌وغریب است. ناگهان لاک‌پشت‌کوچولو احساس کرد که جعبه برایش خسته‌کننده و غیر قابل تحمل است، پس آن را رها کرد و رفت تا لاک بهتری پیدا کند و... .

پسری روی کاغذ

معرفی کتاب
پسربچه‌ای روی صفحه‌ کتابی افتاد! اول خبری نبود؛ اما آرام‌آرام، چیزهای دیگر ظاهر شدند. پسرک کارهای زیادی انجام داد؛ اسب‌سواری کرد، ماهی گرفت، آهنگ نواخت، نقاشی کشید و...؛ اما هنوز نمی‌دانست چرا وسط این کاغذ افتاده است تا اینکه پس از سال‌ها متوجه ‌شد زندگی چیزی نیست جز... .

قصه‌ واقعی مداد و پاک‌کن

معرفی کتاب
مداد عاشق نقاشی کشیدن بود و دلش می‌خواست تنها کار کند؛ اما سروکله پاک‌کن پیدا شد! مداد اصلاً خوشش نمی‌آمد پاک‌کن نقاشی‌هایش را پاک کند. مثلاً وقتی مداد، دشتی پُر از گل و گیاه کشید، پاک‌کن از وسط دشت، راهی باز کرد که بتوانند رد شوند و هنگامی‌که مداد، دریایی طوفانی کشید، پاک‌کن موج‌های آن را پاک کرد و دریا آرام شد یا وقتی... . سرانجام... .

نگراناسور

معرفی کتاب
در یک روز آفتابی، زیر آسمان آبی، نگراناسورکوچولو تصمیم گرفت به پیک‌نیک برود. او کوله خوراکی‌هایش را جمع کرد و درحالی‌که یک عالمه برنامه داشت، راه افتاد؛ اما هنوز خیلی دور نشده بود که نگرانی‌هایش شروع شد؛ آیا به اندازه کافی خوراکی داشت یا نوشیدنی کافی با خودش آورده بود، اگر گم می‌شد، چه؟ و... . نگراناسور برای از بین بردن این نگرانی‌ها چه می‌کند؟

بابا لنگ‌دراز

معرفی کتاب
آن روز صبح، پدر «متیو» هرکاری کرد، ماشینش روشن نشد. متیو نگران بود که مبادا پدر نتواند عصر دنبالش برود. پدر دلش نمی‌خواست پسرش غصه بخورد، برای همین به او اطمینان داد که هرطور شده خودش را به مدرسه برساند. پدر می‌توانست با تراکتور قرمز همسایه برود. او خرس ‌سواری هم بلد بود و همین‌طور می‌توانست درحالی‌که پرنده‌ها دست‌هایش را گرفته‌اند و پرواز می‌کنند، به آنجا برود یا شاید... .