داستان

این کتاب از مجموعه‏ ‏سه‌جلدی «نم ‌نم»، حاوی داستان‏‌هایی است درباره ابری بازیگوش، به نام «نم‏‌نم». او با دو دوستش، «پرند» و «نرمین»، به سفر دورِ ایران می‌روند و در گشت‏ و گذارهایش در شهرها و مناطق مختلف، به آثار تاریخی و طبیعی ایران سر می‌زند و با تصویر و توضیحاتی کوتاه آن‌ها را به بچه‏‌ها معرفی می‌‌کند. نم‏‌نم به محیط زیست علاقه خاصی دارد و با این داستان‌‌ها می‌کوشد حفاظت از آن را به کودکان یادآوری کند.

کتاب حاضر از مجموعه سه‌جلدی «نم‌نم»، داستانی از گشت‌وگذار ابر بازیگوش، «نم‌نم» و دوستانش در طبیعت است. نم‌نم که دغدغه‌های زیست‌محیطی دارد، می‌کوشد با داستان‌هایی ساده و قابل فهم، این موضوع را برای کودکان توضیح دهد که حفاظت از محیط زیست بسیار مهم است. در این داستان، طوفان ابرهای کوچولو را پراکنده می‌کند. نم‌نم وسط یک پارک می‌افتد و... .

این کتاب از مجموعه‏ ‏سه‌جلدی «نم‌نم»، حاوی داستان‏‌هایی است درباره ابری بازیگوش، به نام «نم‏‌نم». او با دو دوستش، «پرند» و «نرمین»، به سفرِ دورِ ایران می‌روند و در گشت‏‌وگذارهایش در شهرها و مناطق مختلف، به آثار تاریخی و طبیعی ایران سر می‌زند و آن‌ها را به بچه‏‌ها معرفی می‌‌کند. او که نگران محیط زیست است، می‌کوشد نگهداری و حفاظت از آن را به بچه‌ها گوشزد کند. در این داستان نم‌نم و دوستانش در شهر تهران گردش می‌کنند، در حمام قجر قزوین خودشان را می‌شویند و سری هم به شهر منجیل می‌زنند.

وقتی آقای خُروپُف وارد اتاقش در هتل شهر فرنگ می‌شود، دلش می‌خواهد خوابی عمیق و طولانی داشته باشد؛ اما انگار آن شب قرار نیست بیش از چنددقیقه بخوابد! قبل از او افراد دیگری ساکن اتا‌ق‌ها شده‌اند و آقای خُروپُف مجبور است طبقه به طبقه بالا برود تا شاید اتاق خالی پیدا کند...

زن‌وشوهر دیروقت به خانه برگشتند. زن می‌دانست که پسرشان در اتاقش و در کنار پرستارش به آرامی خوابیده است؛ ولی برای اطمینان بیشتر تصمیم گرفت به اتاق سر بزند. او درِ اتاق را باز کرد و چون نمی‌خواست آن‌ها را بیدار کند، کمی جلو رفت و آباژور را روشن کرد؛ اما با صحنه وحشتناکی روبه‌رو شد! پسر کوچکش و پرستار او، هیچ‌کدام در تخت‌هایشان نبودند! به جای آن‌ها دو گربه سیاه و پشمالو خوابیده بودند!

خبرنگار فضایی، «ایگرگ 3» که زمینی‌ها می‌توانند او را گوستاوگورکی صدا کنند، در راه سفر به زمین است. او باید آنجا روی زمینی‌ها تحقیق کند. همکار اعصاب‌خردکنش، «ایگرگ 9» هم با او در سفینه فضایی‌اش است. او هرگز هنگام خطر، کنار گوستاو نیست و در زمین، خطر همیشه در کمین است!

«الیور» فقط دَه سالش بود؛ اما دَه سال پُربار و هیجان‌انگیز؛ چون پدرومادرش، هر دو، کاشف بودند. وقتی الیور به دنیا آمد، فقط یک کوله‌پشتی حمل کودک و یک کالسکه شاسی‌بلند برایش خریدند. الیور هرگز به مدرسه نرفته بود. او هیچ‌وقت اتاق‌خواب مستقل نداشت و همیشه روی تختخواب تاشو خوابیده بود؛ اما سرانجام روزی رسید که پدرومادرش تصمیم گرفتند به خانه‌شان در خلیج آب‌های عمیق، نزدیک شهر کوچک ساحلی سنت پاروکس، برگردند و آنجا بمانند. الیور... .

پلی دختر خیال بافی است. او عاشق نویسندگی است. روزی کتابی به دستش می رسد، اما نه یک کتاب معمولی! بلکه یک کتاب جادویی!
در این داستان پلی و کتاب جادویی اش کارهای شگفت انگیزی بسیاری انجام می دهند.

«کیویاتکوفسکی»، کارآگاه مشهور، عاشق سردرآوردن از اسرار و معماهاست. او خودش را کارآگاه خصوصی درجه یک می‌داند، هم‌ردیف «شرلوک هولمز» و «مایکل بلومکوئیست» و البته مجانی هم کار نمی‌کند! «پریموس»، ستاره سیرک زامپانو از کوفسکی کمک می‌خواهد. خواهر ستاره سیرک، هرشب بدون اینکه دلیلش را بداند، یک خرابکاری را تکرار می‌کند. کارآگاه خِبره ما باید راز این خرابکاری را کشف کند.

«پوملو»، فیل فیلسوفِ صورتی، خواب‌های عجیب‌وغریبی می‌بیند؛ خواب‌های تار، خواب‌های بامزه و گاهی بی سروته! مثلاً خواب می‌بیند مایوی خال‌خالی تنش کرده و همه نگاهش می‌کنند یا خواب می‌بیند که پرواز می‌کند یا... ! تا اینکه زیر گل قاصدک، سیب‌زمینی عجیب‌وغریبی می‌بیند که با او لبخند می‌زند! آیا پوملو بازهم خواب می‌بیند یا این سیب‌زمینی واقعی است؟