Skip to main content

خاطرات یک تکه نان

معرفی کتاب
این کتاب خاطرات تکه‌ای نان است که خودش روایت می‌کند؛ او از گوشه نانی کَنده می‌شود و روی زمین می‌افتد. کلاغی او را می‌بیند؛ اما از صدای بوق ماشین می‌ترسد و فرار می‌کند. بعد دوتا گربه سر آن دعوا می‌کنند؛ ولی هیچ‌کدام نمی‌توانند نان را بردارند. روز بعد، پیرمردی تکه نان را پیدا می‌کند و آن را کنار درختی می‌گذارد. مورچه‌ها دورش جمع می‌شوند؛ اما... .

نینانه

معرفی کتاب
«نینانه» دختر خیلی کوچولویی بود. او صداهایی را می‌شنید که هیچ‌کس نمی‌شنید! روزی نینانه وسط آشپزخانه نشسته بود و با کاسه آبی بازی می‌کرد که ناگهان صدای پای سوسکی را شنید! او به مادرش هشدار داد؛ اما مادرش هیچ سوسکی ندید، برای همین به کارش ادامه داد. ناگهان... . نینانه صدای لنگه جوراب پدر و لنگه دستکش مادرش را هم شنیده بود! تا اینکه... .

مومو گربه عجیب‌و‌غریب

معرفی کتاب
«مومو» گربه قشنگ و پشمالویی است؛ اما کمی عجیب و غریب. مومو خیلی دلش می‌خواهد دوستی داشته باشد؛ اما تنهای تنهاست. او می‌تواند فکر دیگران را بخواند! مثلاً وقتی دو تا پسربچه به طرفش می‌روند، ممکن است فکر کند که دوتا دوست پیدا کرده است؛ اما... یا مثلاً سگِ آقای «خُرخُر» به نظر مؤدب می‌آید؛ ولی... . تا اینکه روزی آن طرف خیابان، کامیونی پر از اسباب و اثاثیه ایستاد و دخترکوچولویی از آن پیاده شد و... .

تو یک جهانگردی

معرفی کتاب
این داستان درباره خواهر وبرادری است که به علت جنگ مجبور به مهاجرت می‌شوند. برادر به خواهرش می‏‌گوید که قرار است جهانگردی کنند! آن‌ها فقط با یک کوله‌پشتی حرکت می‌کنند و سختی‌های زیادی را پشت سر می‏‌گذارند. برادر که بزرگ‌تر از خواهرش است، در تمام طول مسیر سعی می‏‌کند امید را در قلب خواهرش زنده نگه دارد؛ هنگامی‌که به غیر نان خشک چیزی برای خوردن نیست، برادر می‏‌گوید خوردن هرچیزی جهانگردها را قوی می‌‏کند و وقتی سرانجام... .

برادر مزاحم من

معرفی کتاب
پسر کوچک، برادر بزرگ‌تری دارد که با او یک اتاق مشترک دارد. آن‌ها یک تخت دوطبقه دارند و برادر کوچک‌تر از اینکه او همیشه باید بالا بخوابد ناراحت است. پسرک از اینکه برادرش جوراب‌هایش را به تخت او آویزان می‌کند، از اینکه راکت تنیسش را روی قاب عکس او آویزان می‌کند و... ناراحت و عصبانی است. پسرک فکر می‌کند اتاقشان به اندازه دونفر جا ندارد و نمی‌داند این وضعیت تا کی ادامه پیدا می‌کند تا اینکه... .

این من‌های بازیگوش

معرفی کتاب
نیمه‌شب بزرگ‌ترین درخت شهر بر اثر طوفان از جا کنده می‌شود و بزرگ‌ترین خیابان شهر را می‌بندد. صبح روز بعد، ماشین‌هایی که پشت درخت مانده‌اند، شروع به بوق زدن می‌کنند؛ ولی بعد از مدتی متوجه می‌شوند این کار هیچ نتیجه‌ای ندارد. سپس هرکس به فکر کاری می‌افتد؛ از عکس گرفتن با درخت تا برداشتن شاخه‌ای و… . نویسنده در ادامه، این مسئله را بررسی می‌کند که اگر مجموعه‌ای از این «من‌ها» در کنار هم، به «ما» تبدیل شوند، می‌توانند مشکلات بزرگی را حل کنند.

خدایا... خدایا!2

معرفی کتاب
نویسنده در این کتاب می‌کوشد تا به کودکان نحوه‌ دعا کردن و صحبت با خالق هستی را آموزش ‌دهد. کودک برای همه چیزهای عجیب از خدا تشکر می‌کند، مانند آمپول زدن! آمپول درد دارد؛ اما او می‌داند که حالش را خوب می‌کند. کودک با یاد خدا، دوستش را می‌بخشد؛ چراکه آبرنگ او روی دفتر و لباسش ریخته است و با این کار احساس بهتری دارد. کودک از اینکه خدا حیوانات را آفریده خوش‌حال است و... .

تاج دوستی

معرفی کتاب
موش و خرگوش و جوجه‌تیغی با هم دوست بودند؛ آن‌ها باهم به دنبال غذا می‌رفتند، با هم محله‌شان را تمیز می‌کردند و اوقات خوشی داشتند تا اینکه موش، تاج طلایی‌ایی پیدا کرد، آن را روی سرش گذاشت و از همان لحظه رفتارش کاملاً عوض شد! او به خرگوش و جوجه‌تیغی دستور می‌داد و خودش هیچ کاری نمی‌کرد. تا اینکه دوستان موش او را ترک کردند و... .

وقتی پینوکیو آدم شد...

معرفی کتاب
چندوقتی از آدم شدن پینوکیو می‌گذشت. او مثل همه پسربچه‌ها باید روزی دوبار مسواک می‌زد، هرشب قبل از خواب حمام می‌کرد، روزی یک‌بار موهایش را شانه می‌زد و...؛ اما او از همه این کارها خسته شده بود و دلش می‌خواست دوباره عروسک چوبی باشد! او آرزویش را برای «جینا»، «روکو»، حلزون تو باغچه و حتی روباه مکار گفت؛ ولی متوجه شد که همه آن‌ها او را الان بیشتر دوست دارند؛ اما پینوکیو همچنان دلش برای روزهای چوبی بودنش تنگ بود تا اینکه... .

کجا خرس؟

معرفی کتاب
بچه‌خرس با پسرکوچولو زندگی می‌کرد؛ اما هرچه می‌گذشت، بچه‌خرس بزرگ‌ و بزرگ‌تر می‌شد و کارهایی را انجام می‌داد که بقیه خرس‌ها انجام می‌دادند تا روزی که پسرک متوجه شد خرسی دیگر نمی‌تواند با او و در خانه زندگی کند. برای همین تصمیم گرفت جای تازه‌‏ای برایش پیدا کند؛ اما کجا؟ کودکان در این داستان، آداب دوستی و توجه کردن به نیازهای یکدیگر را می‌آموزند.