اژدهای رنگینکمان
معرفی کتاب
«دریک» خواب اژدهایی را میبیند که مثل مار، بدن درازی دارد و فلسهای روی بدنش به رنگهای قرمز، نارنجی، زرد، ... میدرخشند. درست مثل یک رنگینکمان. اژدها در آسمان پرواز میکند و باران میبارد؛ ولی ناگهان باران بند میآید، زمین خشک میشود، یک غار تاریک ظاهر میشود و... . این خواب درواقع پیام درخواست کمک است. دریک و «آنا»، سفرشان را برای یافتن اژدها آغاز میکنند؛ ولی قبل از هرچیز باید استاد اژدهای جدید، «اوبی»، را پیدا کنند!
اژدهای یخ
معرفی کتاب
شاه «رونالد»، «اِکو» و اژدهایش، «نِرو»، را به علت حمله به قلعه زندانی کرده است و از «گریفیت» میخواهد تا اِکو را تبعید کرده و نِرو را در قلعه نگه دارد. «روری» که فکر میکند این کار بدجنسی است، به اِکو کمک میکند تا با نِرو فرار کند و خودش هم با اژدهایش، «الکن» همراه آنها میرود. حالا «مینا»، استاد اژدهای برفی، از سرزمینهای شمالی آمده است و از استادان اژدها کمک میخواهد. غول یخی وحشتناک، قلعه را تبدیل به یخ کرده است. فقط یک اژدهای آتش میتواند یخ قلعه را آب کند؛ اما روری و الکن دیگر در قلعه نیستند!
اژدهای رعد
معرفی کتاب
«کارلوس» تازه اژدهای صاعقهاش را دیده است که اتفاق وحشتناکی رخ میدهد. زنی به اسم «اِکو»، سوار بر یک اژدهای رعد، به سرزمین کارلوس میآید و اژدهای او، «لالو»، را میدزدد. این زن میخواهد همه اژدهاها را بدزدد. او و اژدهای رعدش، «نِرو»، به قلعه حمله میکنند، آن هم درست وسط مراسم عروسی شاه «رونالد»! آیا «دریک» و بقیه استادان اژدها میتوانند مراقب اژدهای خود باشند و لالو را نجات دهند؟
اژدهای صاعقه
معرفی کتاب
اژدهای صاعقه نوزاد، درست جلوی چشمهای «دریک» از تخم بیرون میآید و پرواز میکند و میرود. جادوگرهای سرتاسر دنیا در گویهای جادوییشان به دنبال او هستند تا سرانجام اژدهای صاعقه کوچولو را پیدا میکنند. او برفراز دهکدهای در حال پرواز است و جرقههای نور از بدنش بیرون میآید. قبل از اینکه این جرقهها به کسی آسیب بزند، استادان اژدها باید «کارلوس»، آخرین استاد اژدها، را پیدا کنند. فقط اوست که ممکن است بتواند این اژدها را رام کند!
دانینو
معرفی کتاب
بابا «ایلیا» در کارگاه عروسکسازی خود، یک دایناسور میسازد و نامش را «دانینو» میگذارد. دانینو از ظاهرش خوشش نمیآید و فکر میکند که زشت است. او بسیار خجالتی است و نمیتواند با کسی حرف بزند. باباایلیا او را جایی میگذارد تا به بچهها عادت کند. با ورود هر بچه، دانینو سلام میکند؛ اما آنقدر آهسته که هیچکس نمیشنود. دانینو سعی میکند هر بار بلندتر سلام کند و سرانجام روزی، دخترکی صدای دانینو را میشنود و از او خوشش میآید. دخترک هم مثل دانینو خجالتی است.
فوفوکی
معرفی کتاب
بابا «ایلیا» در کارگاه عروسکسازیاش، عروسک یک فُک کوچولو را درست کرده است و اسم آن را «فوکی» میگذارد. فُک از همهچیز ایراد میگیرد؛ حتی از اسمش. وقتی بچهها وارد مغازه میشوند و سنجاب و طوطی و فیل میخرند، فُک به باباایلیا ایراد میگیرد که چرا دُمی مثل سنجاب، بالی مثل طوطی و خرطومی مثل فیل برایش درست نکرده است. فُک مرتب بهانه میگیرد و ناراحت است که هیچکس او را انتخاب نمیکند تا اینکه سرانجام پسربچهای اورا انتخاب میکند؛ اما اینبار فُککوچولو است که از پسرک خوشش نمیآید و... .
میمینو
معرفی کتاب
بابا «ایلیا» در کارگاه عروسکسازیاش، عروسکهای زیادی دارد. اینبار او عروسکی به شکل گربه درست کرده و نامش را «میمینو» گذاشته است. باباایلیا میمینو را کنار عروسکهای دیگر میگذارد و دنبال کارش میرود؛ اما میمینو میخواهد باباایلیا در کنارش باشد و فقط به او توجه کند. گربه سعی میکند از راههای مختلف توجه باباایلیا را جلب کند؛ اما فایدهای ندارد... . باباایلیا عروسک خرگوشی را درست کرده و نامش را «خالخالی» گذاشته است. خالخالی در کنار میمینو قرار میگیرد. حالا خرگوش میخواهد باباایلیا کنار او باشد و فقط به او توجه کند!
آشوبی در مدرسه
معرفی کتاب
آخرینبار «مکس کرامبلی» روی یک پیتزای بزرگ نشسته بود و سه خلافکار بیرحم برای مرگ او نقشه میکشیدند. آیا مکس مانند پیتزا قطعهقطعه میشود؟ یا میتواند از این مخمصه جان سالم به در ببرد؟ او فکر میکند ضایعترین ابرقهرمان تاریخ است و علت بدبیاریاش را این میداند که همهچیز را در نظر نگرفته است. برای همین قوانینی را برای خودش وضع میکند تا با پیروی از آنها دیگر به دردسر نیفتد. قانون اول این است که یک ابرقهرمان باید همیشه آماده باشد. طبق قانون دوم، یک ابرقهرمان باید همیشه شغل نیمهوقت داشته باشد. قانون سوم... .
بازی محرمانه
معرفی کتاب
شاهزادهخانم «ماگنولیا» و شاهزادهخانم «گلعطسه»، لباسهای بازی میپوشند و شعر میخوانند! خوراکیهای خوشمزه میخورند و بالا و پایین میپرند؛ ولی همه این کارها محرمانه انجام میشود. دو شاهزادهخانم مشغول کارهای محرمانه خود هستند که صدای جیغی میشنوند. هیولایی میخواهد بچهگربهای را بخورد! وقتی شاهزاده سیاهپوش میرسد، هیولایی در کار نیست. فقط یک دخترکوچولوی گریان است و یک بچهگربه لرزان و یک غریبه مرموز که نقاب زده است! آیا شاهزاده سیاهپوش به کمک قهرمان مرموز میتواند اوضاع را روبهراه کند؟
پنجشنبهها
معرفی کتاب
قصر شاهدخت «سیلی»، شاهزاده «لولاث»، «پوگ» و خواهر و برادر سیلی، یعنی «رالف» و «لایلا» را به سرزمینی ناشناخته برده است. آنها در دنیایی پر از «گریفین» های وحشی و جادوگرهای توطئهگر هستند. سیلی نمیداند باید به چه کسی اعتماد کند. به خصوص حالا که دو جادوگر غریبه ادعا میکنند صاحبان اصلی قصر بودهاند. سیلی و بقیه امیدوارند که قصر را بیدار کنند و به خانه برگردند. وقتی آنها داستان پیدایش قصر را میشنوند، حقیقت فاش میشود. سیلی باید به کمک گریفین خانگیاش، «روفوس» و همراهانش، راهی پیدا کنند تا قصر را نجات دهند.