Skip to main content

دار و‌دسته خرگوش‌های جهنمی

معرفی کتاب
در این کتاب کودکان با خرگوشی آشنا می شوند به نام "فلوف" . او برای اینکه کارنامه اش را به پدر و مادرش نشان ندهد در خیال خودش نامه ای می نویسد و به والدین اش می گوید که به خرگوشهای جهنمی پیوسته است، خرگوشهایی که انواع کارهای زشت را انجام می دهند، همچون تا نوک دماغ توی تاپاله رفتن، خود را رنگ کردن، سوراخ کردن گوش و .... سرانجام فلوف در پایان بیان می کند که همه اینها خیال بوده است و او هم اکنون در خانه مادر بزرگش است.

ساکت بازی

معرفی کتاب
«فیلی» و «خرسی» در ایستگاه جنگلی قطار، سنگ، کاغذ، قیچی، بازی می‎کنند که عمو «لاکی» سوزنبان، از آن‌ها می‌خواهد ساکت باشند؛ چون سرش درد می‌کند. بچه‌ها سعی می‌کنند آرام صحبت کنند. بااین‌حال، باز عمو لاکی صدایشان را می‌شنود و می‎گوید حرف نزنند. آن‌ها زیر درخت گلابی می‎روند؛ ولی آنجا هم صدایشان به گوش عمو لاکی می‌رسد. «مارَک» و «خرگوشک» و «زاغچه» هم پیدایشان می‌شود؛ اما هیچ‎‌کدام نمی‌توانند حرف بزنند تا اینکه فکر بکری به ذهنشان می‌رسد.

داستان‌های کودکان و نوجوانان

معرفی کتاب
کتاب حاضر شامل نوزده داستان کوتاه است. نام بعضی از این داستان‌ها به این ترتیب است: «پایان بدی»، «دو دوست»، «روز عجیب»، «کیسه کهنه» و «گرگ و چوپان». داستان اول درباره مرد بدجنسی است که روز جشن، تمام غذاها را مسموم می‎کند. پادشاه و همه مردم با خوردن غذاها مسموم و بیمار شده و مرد بدجنس به طوطی تبدیل می‎شود. مرد سعی می‎کند نزد جادوگر برود و تا شاید او بتواند کاری بکند؛ اما... . چند روز بعد، وقتی طوطی برفراز شهر پرواز می‎کند، متوجه می‌شود که طبیبِ پادشاه، گوشت طوطی را برای او تجویز کرده است و... .

ماجراهای هیراد‌شهر: نجات شاهزاده

معرفی کتاب
در شهر زیبای «هیراد»، مردم در صلح و آرامش، کنار هم زندگی می‎کنند. سلطان این شهر عادل و مردم‎دوست است و اخلاق نیکویی دارد. ملکه بسیار مهربان و شاهزاده‌خانم بسیار زیباست. در آن سوی شهر، پشت کوه سیاه، دیو بدسرشتی زندگی می‌کند که از آرامش مردم شهر هیراد عصبانی است. دیو تصمیم می‎گیرد شادی و آرامش را از آن‌ها بگیرد. روزی مردم شهر باخبر می‎شوند که شاهزاده‌خانم زیبا ناپدید شده است. هرکس نظری دارد و پیشنهادی می‎دهد تا اینکه همایون دانشمند و معلمِ پیر، سر می‎رسد. او اتاق شاهزاده را بررسی کرده و یک سرِنخ پیدا می‎کند!

ماجراهای شاهزاده و لک‌لک‌ها

معرفی کتاب
این کتاب حاوی پنج داستان کوتاه است. «پادشاه بدجنس»، «بره پشمالو و گرگ بی‌رحم» و «ماجرای شاهزاده و لک‌لک‌ها »، نام سه داستان از این مجموعه است. داستان آخر درباره پسر شاهزاده‌ای است که بسیار لوس و خودخواه بزرگ شده است. او هر روز کنار رودخانه می‎رود و لک‌لک‌ها را با سنگ می‎زند و تخمشان را به خانه می‌برد و می‎خورد. بعد از مدتی، دوستان او به دیدنش می‎آیند و پسر آن‌ها را برای دیدن لک‌لک‌ها به کنار رودخانه می‎برد؛ اما هیچ اثری از لک‌لک‌ها نیست! آن‌ها کجا رفته‌اند؟

پیداش کن بازی

معرفی کتاب
در ایستگاه جنگلی قطار، «زاغچه»، «فیلی»، «مارَک» و «خرسی»، منتظر رسیدن قطار هستند که سر و کله «زری‌زرافه»، با یک توپ سفید و آبی پیدا می‌شود و پیشنهاد می‌دهد که وسطی بازی کنند؛ اما همه می‎خواهند وسط باشند! بچه‌ها با سکه زاغچه، شیر یا خط می‎اندازند؛ ولی سکه گم می‌شود. حالا بچه‌ها «پیداش کن» بازی می‎کنند و بسیاری از چیزهایی را که گم کرده‎اند، پیدا می‎شود!

تولد... تولد... تولدت مبارک

معرفی کتاب
در یک روز گرم تابستانی، کنار ایستگاه جنگلی قطار، «خرسی»، «خرگوشک»، «فیلی» و «زاغچه» مشغول پلیس‌بازی هستند که متوجه می‌شوند، تولد عمو «لاکیِ» سوزنبان است. بچه‌ها سعی می‎کنند روز دقیق تولد او را بفهمند. برای همین شبانه به اتاق او می‎روند. سر و صدای آن‌ها عمولاکی را از خواب بیدار می‎کند و صبح روز بعد نمی‎تواند به موقع سر کارش حاضر شود. سرانجام... .

خرس و عسل

معرفی کتاب
عسل حسابی شیرین و زیاد شده است و دیگر دلش نمی‌خواهد در کندو بماند. او از زنبور می‎خواهد اطراف را بگردد و خرس یا آدمی را پیدا کند که بیاید و او را بخورد. زنبور دوست دارد خرس بیاید؛ چون آدم‌ها به خوردن عسل تقلبی عادت کرده‎اند. او خرسی را پیدا می‎کند و زیر گوشش وزوز می‎کند که وقتش رسیده... . خرس کندو را پیدا می‎کند و تمام عسل را می‎خورد و به امید اینکه زنبور دیگری از راه برسد، دوباره می‎خوابد!

ماجراهای پریا و آریا

معرفی کتاب
«پریا» و «آریا» دوقلو هستند و بسیار شبیه، مانند سیبی که از وسط دو نیم شده باشد! آن‌ها با پدر و مادر و مادربزرگشان زندگی می‎کنند. پریا و آریا موقع بازی، همه‌جا را ریخت و پاش می‎کنند، اسباب‌بازی‌ها و کاغذها و مدادهایشان روی زمین می‌ریزد، طوری که پای مادر روی توپ کوچکی می‎رود که وسط اتاق افتاده است و زمین می‎خورد. پدر و مادر حسابی عصبانی هستند. در همین موقع، مادربزرگ پادرمیانی می‎کند و از بچه‌ها می‎خواهد که وسایلشان را جمع کنند تا او برایشان خوراکی‎های خوشمزه بخرد و قصه بگوید و... . داستان با ماجراهای مختلف پریا و آریا ادامه می‌یابد.

فرانکلین و جشن هالووین

معرفی کتاب
فرانکلین به همراه دوستانش قرار است در جشن هالووین شرکت کنند. آنهادر این جشن بازی می کنند، هدیه می گیرند و مسابقه می دهند و با پوشیدن لباسهای عجیب و غریب سعی می کنند با هم رقابت کنند و همدیگر را شناسایی کنند. فرانکلین با یک روح آشنا می شود که بالای سر او و دوستانش پرواز می کنند . آنها نمی توانند او را شناسایی کنند، تا اینکه اتفاقی می افتد!