Skip to main content

پپا مهربان است

معرفی کتاب
برای نشان دادن مهربانی کارهای زیادی می‌تواینم انجام بدهیم. «پپا» به برادر کوچکش «جورج» نشان می‌دهد که چه‌قدر مهربان است. «جورج» هم به «پپا» نشان می‌دهدکه چه‌قدر مهربان است. «پپا» با پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ و دوستانش هم مهربان است. شما فکر می‌کنید پپا چه‌طوری مهربانی‌اش را نشان می‌دهد؟
این کتاب از مجموعه‌ی «دنیای پپا» است. پپا و برادرش جورج در این مجموعه کمک می‌کنند تا بچّه‌ها رفتارهای اجتماعی را یاد بگیرند و با مسائل و مشکلات زندگی راحت کنار بیایند.

بهترین دوست پپا

معرفی کتاب
«سوزی» بهترین دوست پپا است. «پپا» و «سوزی» می‌خواهند بفهمد از کی با هم دوست شده‌اند. مامان پپا عکس زمانی که پپا نی‌نی کوچولو بود را نشانشان داد و برایشان تعریف کرد که از کی با هم دوست شده‌اند. فکر می‌کنید پپا و سوزی از کی با هم دوست شدند و چه جوری باهم بازی می‌کردند؟
این کتاب از مجموعه‌ی «دنیای پپا» است. پپا و برادرش جورج در این مجموعه کمک می‌کنند تا بچّه‌هارفتارهای اجتماعی را یاد بگیرند و با مسائل و مشکلات زندگی راحت کنار بیایند.

ابر فیلی

معرفی کتاب
«داسی» دایناسوره، می‌خواست برای خاله‌اش یک نقاشی زیبا بکشد. او از پشت پنجره اتاقش، در آسمان ابر سفیدی دید که شبیه بزغاله بود و تصمیم گرفت همان را بکشد؛ اما با مداد سفید، روی کاغذ سفید که ابر مشخص نمی‌شد. او از مادرش سوال کرد و فهمید که اول باید آسمان آبی را بکشد؛ اما حالا دیگر یادش نمی‌آمد ابر چه شکلی بود و... .

پارچ شیشه‌ای

معرفی کتاب
«داسی» دایناسوره با مرغابی چوبی‌اش بازی می‌کرد که مرغابی تشنه شد. داسی که خودش هم تشنه بود، رفت تا آب بیاورد. او پارچ را پر از آب کرد و با اینکه پارچ خیلی سنگین بود، دوتا لیوان هم برداشت و به طرف اتاقش رفت؛ اما یک دفعه پارچ از دستش افتاد و شکست! مادر به داسی گفت تکان نخورد تا تمام خرده‌شیشه‌ها را جمع کند؛ اما داسی که حوصله‌اش سر رفته بود... .

دلفینک

معرفی کتاب
دلفین کوچولویی بود به نام دلفینک که تازگی‌ها به دنیا آمده بود. دلیفنک هر روز همراه مادرش به این طرف و آن طرف دریا می‌رفت تا چیزهای تازه یاد بگیرد. دلفینک یک دوست جدید هم پیدا کرد، اسب آبی‌. امّا یک روز‌...

آقا کفشدوزک با گل کوچک

معرفی کتاب
کرم کوچولو رفت و رفت تا به چاله‌ای رسید که پر از آب بود. سرش را برد جلو تا کمی آب بخورد، یک مرتبه عکسش افتاد توی آب. کرم کوچولو تا عکس خودش را دید، غصه‌اش گرفت و گفت: کاش قشنگ بودم / خال‌خالی بودم / رنگارنگ بودم. کرم کوچولو همین‌طور که داشت عکسش را نگاه می‌کرد...
.

لاکی و خرگوشه

معرفی کتاب
لاک‌پشت کوچولویی بود به اسم لاکی که تازه از تخم بیرون آمده بود. لاکی دور و برش را نگاه کرد و راه افتاد دنبال لاک‌پشت کوچولوهای دیگر. آن‌ها باید هر چه زودتر می‌رسیدند به رودخانه‌. مامان‌لاک‌پشت آن‌جا منتظرشان بود. لاکی هر چه تندتر می‌رفت، به خواهر و برادرهایش نمی‌رسید. ناگهان صدای مرغی را شنید...

مانگورو و خرگوشک

معرفی کتاب
مانگورو یک کانگوری کوچولو بود که اصلاً دوست نداشت از کیسه‌ی مامان کانگورو بیرون بیاد. مامان کانگورو که حسابی از این قضیه خسته شده بود، فکری کرد و تصمیم گرفت تا مانگورو را با بچّه کانگورو‌های دیگر آشنا کند. برای همین جست‌و‌خیز‌کنان رفت و رفت تا به جایی که همیشه کانگورو‌ها بودند رسید؛ امّا...

جوجه طلایی تو دوست مایی

معرفی کتاب
«جوجه طلایی» یک جوجه‌ی کوچولو است که با یک عالمه جوجه‌ی دیگر توی یک جعبه گیر کرده است. جوجه طلایی داشت لای بقیه‌ی جوجه‌ها خفه می‌شد. تا این‌که فکری به سرش رسید...
کتاب «جوجه طلایی تو دوست مایی» ماجرای یک جوجه‌ کوچولو است که برای نجات خودش تلاش می‌کند و به کمک دوستانش اتفاقات جالبی را تجریه می‌کند.

چنگولی و منگولی

معرفی کتاب
راکون چنگولی مثل هر شب، از لانه‌اش آمد بیرون و رفت دنبال دوستش راکون منگولی، تا مثل هر شب در جنگل گردش کنند. امّا هر چه گشت، دوستش را پیدا نکرد!...
این کتاب با استفاده از داستان و شعر در کنار تصویرسازی، داستان راکونی به اسم جنگولی است که دوستش را گم کرده. عروسک نمایشی وسط کتاب، داستان «جنگولی و منگولی» را جذاب‌تر کرده است.