قورقورک و قارقارک
معرفی کتاب
یک روز قورقورک جستی زد و از آب پرید بیرون و روی تخت سنگی نشست بعد با چشمان درشتش سرتا پای خودش رو نگاه کرد و گفت: «پس دُم خوشگلم کو؟ ... »
این کتاب با استفاده از داستان و شعر در کنار تصویرسازی داستان قورباغهای به اسم قورقورک است که در برکه به دنبال دمش میگردد. عروسک نمایشی وسط کتاب داستان «قورقورک و قارقارک» را جذابتر کرده است.
این کتاب با استفاده از داستان و شعر در کنار تصویرسازی داستان قورباغهای به اسم قورقورک است که در برکه به دنبال دمش میگردد. عروسک نمایشی وسط کتاب داستان «قورقورک و قارقارک» را جذابتر کرده است.
من مامان را دوست دارم
معرفی کتاب
من مامانم را خیلی دوست دارم. خیلی عالی مرا بغل میکند. بیشتر وقتها ...
قهرمان داستان از لحظات خوبی که با مامان خود دارد میگوید. مانند؛ شعرخوانی، بیرون رفتن، بازی کردند و خیلی لحظههای شیرین دیگر. کتاب «من مامان را دوست دارم» با داشتن تصاویر بزرگ رنگی، از مجموعه خانواده مهربان من است، با آموزش رابطه کودک با خانواده.
قهرمان داستان از لحظات خوبی که با مامان خود دارد میگوید. مانند؛ شعرخوانی، بیرون رفتن، بازی کردند و خیلی لحظههای شیرین دیگر. کتاب «من مامان را دوست دارم» با داشتن تصاویر بزرگ رنگی، از مجموعه خانواده مهربان من است، با آموزش رابطه کودک با خانواده.
من بابا بزرگ را دوست دارم
معرفی کتاب
پدربزرگ من، مرد خیلی بزرگ و عجیبی است. هر کاری من نتوانم انجام دهم. او میتواند. وقتی ما با هم هستیم، اتفاقهای بامزهای میافتد...
قهرمان داستان از لحظات خوبی که با پدربزرگ دارد میگوید. مانند؛ باغبانی، شعرخوانی، قایم باشک بازی و خیلی لحظههای شیرین دیگر. کتاب «من بابا بزرگ را دوست دارم» با داشتن تصاویر خوب از مجموعه خانواده مهربان من است با آموزش رابطه کودک با خانواده.
قهرمان داستان از لحظات خوبی که با پدربزرگ دارد میگوید. مانند؛ باغبانی، شعرخوانی، قایم باشک بازی و خیلی لحظههای شیرین دیگر. کتاب «من بابا بزرگ را دوست دارم» با داشتن تصاویر خوب از مجموعه خانواده مهربان من است با آموزش رابطه کودک با خانواده.
من تو را دوست دارم
معرفی کتاب
تو را دوست دارم، مثل خورشید که طلوع را دوست دارد...
روباه کوچولو و مادرش در سرزمین خودشان میچرخند. عشق و علاقه مادر و فرزندی را با برداشتهایی زیبا از طبیعت بیان میکنند. کتاب «اولین عشق من، مامان» در قالب جملات احساسی و لطیف با هدف تشویق کودکان به عشق ورزیدن و ابراز محبت به اعضای خانواده را نشان میدهد.
روباه کوچولو و مادرش در سرزمین خودشان میچرخند. عشق و علاقه مادر و فرزندی را با برداشتهایی زیبا از طبیعت بیان میکنند. کتاب «اولین عشق من، مامان» در قالب جملات احساسی و لطیف با هدف تشویق کودکان به عشق ورزیدن و ابراز محبت به اعضای خانواده را نشان میدهد.
قصههای خردسال
معرفی کتاب
قصه و قصهگویی ریشه عمیق در فرهنگ ایران زمین دارد. بستری مهم برای انتقال مفاهیم فرهنگی، ارزشی و اخلاقی به مخاطب است. کتاب چهل قصه منتخبی است بازنویسی شده از قصههای کهن، افسانهها و روایتهای آشنا برای همه اعضای خانواده. این داستانها با هدف ترویج فرهنگ قصهگویی، آشنایی با قصههای ریشهدار ایرانی و بینالمللی و نیز آموزش و الگوسازی برای خانوادههاست. در این کتاب این قصهها را میخوانیم: مهمانهای ناخوانده، بادی که خوابش میآمد، خوسک پریشان، نخودی خانم، خاله ریزه، بز زنگوله پا، موش شکمو و...
دختر کوچولو و شیرین
معرفی کتاب
«لوئیزه» یک شیر دارد، شیری بزرگ که با هم در یک خانه زندگی میکنند. شیر همهجا همراه دخترک است؛ حتی در مدرسه و کلاس درس! ولی همه طوری رفتار میکنند، انگار شیر را نمیبینند؛ نه بچهها، نه آقای معلم و نه حتی مادر لوئیزه در خانه! تا اینکه اتفاق عجیبی رخ میدهد. آنها همسایه جدیدی پیدا میکنند. او شکارچی است، با یک تفنگ شکاری بزرگ! شیر گویی از ترس فلج شده است. لوئیزه او را پنهان میکند و امیدوار است که شکارچی هیچوقت شیر را پیدا نکند. تا اینکه روزی... .
کرگدن کله کدو
معرفی کتاب
در یک جنگل سرسبز گرگدنی بود که فکر میکرد خیلی قوی است. او فکر میکرد چون زورش زیاد است باید به همه دستور بدهد. اگر کسی به حرفش گوش نمیداد با شاخ محکم و نوکتیزش به او حمله میکرد. جانوران جنگل از دست کرگدن خیلی عصبانی بودند ولی زورشان به او نمیرسید. تا اینکه یک روز که کرگدن داشت گوزنی را دنبال میکرد سُر خورد و با کله افتاد توی یک مردابی که پر از لجن بود...
خانم گرازه
معرفی کتاب
در یک جنگل قشنگ، گرازی زندگی میکرد که به تازگی بچهدار شده بود. یک روز خانم گرازه بچههایش را صدا کرد و همگی، در یک صف، به طرف مردابی که دور و برش پر از گل و گیاه بود، رفتند. آنها میخواستند همراه باباگرازه و مهمانهایش در آنجا جشن بگیرند. بچهها خوشحال بودند و ورجه وورجه میکردند که یک مرتبه خانم گرازه دید یک ببر خطخطی به سمت آنها میآید...
دعوای جغد و کلاغ
معرفی کتاب
در شکاف تنهی درخت پیر و بزرگی جغد سیاهی آشیانه داشت. بالای درخت هم کلاغ و پرندههای دیگر لانه کرده بودند. جغد سیاه روزها میخوابید و شبها بیدار میماند و دور و بر لانهاش پرواز میکرد و آواز میخواند. شبها کلاغ از سر و صدای جغد خوابش نمیبرد. یک شب عصبانی شد و گفت: «الان چه وقت خوندنه؟ » جغد هم گفت: «به من چه که وقت خوابته...» همینطور بگو مگو کردند تا اینکه دعوایشان شد و با چنگ و منقار به جان یکدیگر افتادند! موش موشی باهوش سرش را از سوراخ بیرون آورد و با خودش گفت: «کلاغ و جغد سیاه هر دو شکارچی مناند.» پس نقشهای برای آنها کشید و...
الاغ پیر و فسقلی
معرفی کتاب
باباپیره توی روستای کوچکی زندگی میکرد. دختر و داماد و نوهاش« فسقلی» در شهر زندگی میکردند. باباپیره تند تند دلش برای نوهاش تنگ میشد. برای همین تصمیم گرفت الاغش را بفروشد و به شهر برود. اما الاغش خریدار نداشت؛ چون پیر شده و به کار کسی نمیآمد. یک روز باباپیره مریض شد و نتوانست بیرون برود و به الاغش غذا بدهد. الاغ هم از گرسنگی از آغل بیرون آمد و رفت دنبال غذا. وقتی باباپیره حالش بهتر شد و از خانه بیرون آمد اما از الاغ خبر ی نبود. هوا تاریک شده بود و پیرمرد هیججا را نمیدید. او گم شده بود. همان موقع احساس کرد کسی به طرفش میآید...