مهارت‌های زندگی

بابا با یک پتوی بزرگ که روی دوشش است، از اتاق بیرون می‌آید. چه برق شیطنت‌آمیزی در نگاهش است! می پرسم این پتو برای چیست؟ می‌گوید: خوب به این پتوی جادویی نگاه کن. تا سه بشمری ... عوض می‌شود....فکر می‌کنید با یک پتوی بزرگ چه بازی‌هایی می‌شود کرد؟ بابای بچه‌ها در این کتاب کلی بازی جالب و هیجان‌انگیز بلد است که فقط با یک پتو می‌توان انجام داد.

این کتاب درباره‌ احساس تنهایی است. این حس به صورت شعر و در داستان‌های مختلف زندگی برای کودکان بیات شده است، مثل اثاث‌کشی، نداشتن دوست، ندیدن ستاره در آسمان. شعرهای این کتاب کودک را با این احساس آشنا می‌کند و به او می‌آموزد که هنگام تنهایی، چه کارهایی انجام دهد تا این احساس از درون او کنار برود و احساس خوشحالی کند.

این کتاب درباره‌ احساس غم و ناراحتی است. این حس به شکل یک ابر بارانی نشان داده شده که هر لحظه نزدیک است ببارد. شعرهای این کتاب کودک را با این احساس آشنا می‌کند و به او می‌آموزد که چه چیزهایی باعث به وجود آمدن حس ناراحتی می‌شوند و وقتی غمگینیم چه کارهایی می‌توانیم انجام دهیم.

این کتاب درباره‌ احساس ترس است. این حس به شکل یک روح کوچولوی سفیدرنگ نشان داده شده که از تاریکی، رعدوبرق، عنکبوت یا خیلی چیزهای دیگر می‌ترسد. شعرهای این کتاب کودک را با این احساس آشنا می‌کند و به او می‌آموزد که هنگام ترس، نفس‌های عمیق بکشد، با کسی حرف بزند یا حواسش را پرت چیز دیگری کند؛ چون حتی آدم‌بزرگ‌ها هم گاهی می‌ترسند.

این کتاب درباره آناتومی بدن انسان است. کودکان به درستی، نسبت به بدن خود کنجکاو هستند و درباره اعضای خود از پدر و مادرشان سؤالات زیادی می‌پرسند. این کتاب در تلاش است تا به پرسش‌های کودکان درباره اعضای گوناگون بدنشان همچون دست، پا، مفصل‌ها، ستون فقرات و... به زبانی ساده و کودکانه پاسخ دهد. به طور مثال در کتاب حاضر توضیح داده شده است که اثرانگشت هیچ دونفری مشابه هم نیست.

این داستان درباره «خوابیدن» خرگوش کوچولو است. هر کودکی می‌داند که باید قبل از خواب مسواک بزند. لباس مناسب خواب بپوشد. تختخواب یا بالش و تشکش را مرتب کند. چراغ را خاموش کند و... . در این قصه هم خرگوش کوچولو پیش از خوابیدن تمام این کارها را انجام می‌دهد. هدف داستان پیش‌رو، آگاه‌کردن کودکان نسبت به کارهایی است که آن‌ها را سلامت و خوش‌خواب نگه‌می‌دارد.

برای کودکان زیاد پیش می‌آید که به زمین بیفتند و زخمی شوند. در این قصه نیز خرگوش کوچولو زمین می‌خورد و از دستش کمی خون می‌آید. دیگران به خرگوش کوچولو کمک می‌کنند تا روی دستش چسب‌زخم بزند، لباس‌هایش را از خاک پاک کند و خودش را مضطرب نکند.
هدف این داستان آگاهی‌دادن به کودکان درباره اتفاقات ساده مثل زمین‌خوردن است تا موقع مواجه‌شدن با حادثه، نگران نشوند و نترسند.

برادر خرسی و خواهر خرسی خیلی کسل بودند و دوست داشتند اسکیت‌بازی کنند. زمین بازی تعطیل بود و آن‌ها جایی نداشتند به جز بازی در پارک. خرس قد بلند و دارودسته‌اش که نوجوانانی کمی شرور بودند، اجازه نمی‌دادند بقیه بچه‌ها از وسایل ایمنی و کلاه ایمنی استفاده کنند. خواهر خرسی و برادر خرسی تردید داشتند که بدون وسایل ایمنی بازی کنند یا بازی نکنند؟ ...

خواهر خرسی امسال به پیش‌دبستان می‌رود. حالا تابستان تمام شده و همه‌ بچه‌های شهر خرس‌ها آماده‌اند بروند مدرسه به جز خواهرخرسی. او دوست دارد در خانه پیش مامان و بابا بماند. خواهرخرسی می‌ترسد که مدرسه را دوست نداشته باشد. اگر معلمش مهربان نباشد چی؟ اگر دوست جدید پیدا نکند چی؟ ...

بعضی از والدین در خانه قوانینی را وضع می‌کنند، مانند «در خانه توپ‌بازی ممنوع». مامان خرسی این داستان هم این قانون را به خواهر خرسی و برادر خرسی گفته بود. اما یک روز که خانه نبود، آن دو خرس کوچولو حوصله‌شان سررفت. آن‌ها شروع کردند به توپ‌بازی و آباژور مامان خرسی را شکستند. حالا باید راهی برای فرار از کار اشتباه‌شان پیدا می‌کردند. این داستان درباره همین چالش و تلاش خرسی‌های برای فرار از اعتراف به اشتباه است...