Skip to main content

کاملیا به تعطیلات می‌رود

معرفی کتاب
معمولا تعطیلات خود را کجا می‌گذرانید؟ "کاملیا" و خانواده‌اش می‌خواهند برای تعطیلات به جایی قشنگ بروند که اتفاقا زیاد هم از خانۀ آن‌ها دور نیست. کالسکۀ خود را آماده می‌کنند و به راه می‌افتند. یک رودخانۀ زیبا از پشت درخت‌ها پیدا می‌شود. بهتر نیست همین‌جا، کنار آب پیک‌نیک را بر پا کنیم؟

کار اشتباه کاملیا

معرفی کتاب
یک کیک خوشمزه در یخچال است اما "کاملیا" اجازه ندارد به آن دست بزند؛ چون پدر آن را برای مهمانانی درست کرده است که شب به خانۀ آن‌ها می‌آیند. اما مگر کاملیا چقدر می‌تواند صبر کند؟ انگشتش را به طرف کیک می‌برد تا کمی از خامۀ صورتی آن را بچشد. انگار خیلی خوشمزه است. می‌خواهد فقط کمی دیگر از آن را بخورد که ناگهان یک سوراخ بزرگ روی کیک ایجاد می‌شود و...

نمی‌خواهم به دکتر بروم!

معرفی کتاب
"کاملیا" مریض شده است و باید به دکتر برود. اما او از آمپول زدن می‌ترسد. برای همین فکر می‌کند شاید بتواند "خرسی" را به جای خودش بفرستد. تازه خرسی آبنبات دوست ندارد و آبنبات‌هایی را که قرار است دکتر بعد از آمپول زدن به او بدهد، برای کاملیا می‌آورد. اما خرسی که مریض نیست. شما فکر دیگری به ذهنتان نمی‌رسد؟ شاید هم آمپول آنقدرها که کاملیا فکر می‌کند، ترسناک نباشد.

کاملیا به خانه بابابزرگ و مامان‌بزرگ می‌رود

معرفی کتاب
"کاملیا" می‌خواهد امروز به خانۀ پدربزرگ و مادربزرگش برود. با خوشحالی ساک و چمدانش را می‌بندد و با پدر به راه می‌افتند. او انباری خانۀ مادربزرگ را دوست دارد و می‌داند در آن‌جا چیزهای باارزشی پیدا خواهد کرد؛ مثلا یک آلبوم قدیمی که پر از عکس‌های سیاه و سفید است. همچنین عکس‌های نوجوانی مادربزرگ در حال فوتبال‌بازی کردن نیز در آن وجود دارد. مادربزرگ می‌گوید در آن سن حتی از درخت‌ها هم بالا می‌رفته است. مادربزرگ؟ می‌شود امروز هم از درخت‌ها بالا برویم؟

آموزش مهارت‌های دست‌ورزی (گروه سنی پیش‌1)

معرفی کتاب
در این کتاب تمریناتی طراحی شده است تا نوآموزان، پیش از ورود به مدرسه، مهارت‌های لازم در ارتباط با نوشتن را تا اندازه‌ای فراگیرند. تمریناتی مثل رنگی کردن انگشتان دست و رنگ‌آمیزی با آن‌ها و کامل کردن و رنگ کردن نقطه‌چین‌ها که در هر صفحه وجود دارد به هماهنگی بین چشم و دست و تقویت عضلات آن کمک می‌کند.

موش موشی و پیش پیشی

معرفی کتاب
خانم "موش‌موشی" با بجه‌هایش می‌خواهند به جشن عروسی "عمه موشینا" بروند. اما همین که از لانه بیرون می‌آیند "پیش‌پیشی پشمالو" راهشان را می‌بندد و آن‌ها که حسابی می‌ترسند، دوان‌دوان به لانه برمی‌گردند. پس جشن عروسی چه می‌شود؟ یعنی باید تا وقتی که پیش‌پیشی برود آن‌ها در خانه بمانند؟ نه... انگار خانم موش‌موشی باهوش فکری دارد. شما چه حدس می‌زنید؟

زرافه نازه گردن درازه

معرفی کتاب
در یک جنگل سرسبز بچه زرافه و بچه خرسه و بچه کرگدنه و بچه فیله با هم بازی می‌کردند. آن‌ها یک بادبادک رنگارنگ روی زمین پیدا کردند. هر کدام نوبتی آن را هوا می‌کردند تا نوبت به بچه زرافه رسید. اما نخ بادبادک پاره شد و بالای درخت گیر کرد. بچه زرافه از هر کسی که می‌توانست درخواست کمک کرد اما هیچکس نتوانست بادبادک را پایین بیاورد، تا اینکه یک نفر که قدش از تمام حیوانات جنگل بلندتر بود به داد بچه زرافه رسید. حدس می‌زنید او چه حیوانی بود؟

روباه کلک، زاغو زبلک

معرفی کتاب
"روباه کلک" دنبال خانۀ "خانم قدقدا" می‌گشت تا او را یک لقمۀ چپ کند. در راه از هرکسی که می‌دید نشانی خانۀ خانم قدقدا را می‌پرسید. تا اینکه به "هاپولی" رسید. هاپولی سگ زرنگی بود و تا روباه را دید شروع به تعقیب او کرد. در همین تعقیب و گریز، روباه یک تکه گوشت پیدا کرد و گوشه‌ای مخفی شد تا آن را بخورد. "زاغو زبلک" که از بالای درخت همه چیز را می‌دید نقشه‌ای کشید تا ماجرای سال‌ها قبل را تلافی کند. همان ماجرایی که روباه او را گول زد تا پنیر را از منقارش درآورد. یادتان هست؟

سوسکه اومد آب بخوره

معرفی کتاب
این کتاب دارای پنج شعر است. شعرها موزون هستند و زبان ساده‌ای دارند. بعضی شعرها اشاره به یک داستان یا جملۀ معروف دارد که با زبانی دیگر بیان شده است یا قصه‌ای متفاوت دارد. مثلا شعر اول مربوط به قصۀ خاله سوسکه و عروسی‌اش با آقا موشه است، شعر دوم جملۀ "قصۀ ما به سر رسید کلاغه به خونه‌ش نرسید" را به شیوۀ خود روایت می‌کند و سه شعر پایانی نیز قصه‌های کوتاه و کودکانۀ دیگری دارند.

دوست من فیلی

معرفی کتاب
این کتاب، داستان دخترکی است که یک دوست به اسم "فیلی" دارد. فیلی یک فیل است و خیلی به دخترک کمک می‌کند؛ مثلا گاهی دوچرخۀ او را می‌شوید، با گوش‌هایش دختر را باد می‌زند، برایش شعر می‌خواند، با هم به گردش می‌روند و گاهی اوقات نیز با گِل مجسمه می‌سازند. این دو دوست خیلی همدیگر را دوست دارند.