مسئولیتپذیری
معرفی کتاب
در این کتاب فعالیتهایی مثل نقاشی، شعر، بازی، قصه، بحث و گفتگو، نمایش خلاق، کاردستی، مشاهده و فعالیت علمی طراحی شده است. در هر قسمت، اهداف مورد نظر از آن تمرین و شیوۀ اجرای آن نیز آمده است. از اهداف تمرینات این است که کودکان از سنین پایین یاد بگیرند بر اساس شناخت، هیجان و قضاوتهایشان تصمیمگیری کنند و تصمیمات مناسبتری بگیرند.
احساسات من
معرفی کتاب
احساس، امری است همگانی که حتی مراتب ضعیف و گنگ و مبهم آن در بیذوقترین افراد نیز وجود دارد. فعالیتهایی مثل بازی، بحث و گفتگو، قصه، شعر، نمایش خلاق و نقاشی در این کتاب وجود دارد. مربیان میتوانند شیوۀ اجرای هر فعالیت را در پایان هر صفحه بخوانند. به اهداف هر بخش نیز در ابتدای همان صفحه اشاره شده است.
زبانآموزی پیشدبستانی
معرفی کتاب
رویکرد اصلی کتاب، زبانآموزی و تقویت مهارتهای زبانی چهارگانه است؛ گوش دادن همراه فهمیدن، خواندن و درک مطلب، سخن گفتن و نوشتن. مطالعه این اثر سبب گسترش گنجینه واژگان کودکان در همه کاربردهای زبانی میشود. عنوان برخی از صفحهها که فعالیتهای آن به طور مستقیم به یکی از مهارتهای زبانی مرتبط است، هدف آن فعالیت را بیان میکند.
شکلها و حرفها
معرفی کتاب
هنر در پرورش خلاقیت و تخیل کودکان سهم بسیار دارد. کتاب حاضر شامل چندین نقاشی است که در نگاه اول یک معنا دارند و در نگاه دوم، یعنی بعد از بازکردن قسمت تاشدۀ هر صفحه، تصویری دیگر به چشم میخورد که البته از لحاظ مفهومی با تصویر اول ارتباط دارد. روبه روی هر صفحۀ نقاشی نیز جمله ای متناسب با تصویر درج شده است. نویسنده کوشیده است از این طریق نیروی خلاقیت مخاطب را پرورش دهد.
ما سه تا، آن دو تا
معرفی کتاب
سه تا بچه گربه با مادرشان نشسته بودند. دو بچه گربۀ دیگر هم نزدیک آنها میآیند. اما این سه داشتند شیر میخوردند و دوست نداشتند هیچ غریبهای نزدیکشان بیاید. مادر که خیلی مهربان بود اجازه داد آن دو بچه گربه هم بیایند و شیر بخورند. یک روز این سه پایشان گیر میکند در میلههای جوب و مادر نمیداند اول کدامشان را نجات دهد تا اینکه خواهر و برادر جدید به کمکشان میآیند و هر سه را بیرون میکشند. حالا این پنج بچه گربه همدیگر را دوست دارند. اگر کتاب را باز کنی پنج کَلۀ گربه میبینی که همگی خوشحال هستند.
من یکی، آن چها رتا
معرفی کتاب
یک روز مادر پنجتا بچه گربه آنها را گذاشته بود بالای دیوار و رفته بود تا دنبال غذا بگردد. یکی از این پنجتا سُر میخورد و پایین میفتد. حالا باید صبر کند تا مادر از راه برسد و دور حیاط بچرخد و او را نجات دهد. تازه ممکن است ناراحت هم بشود. اما انگار یک طناب از بالا آویزان شده است. آن چهارتا هستند که دم همدیگر را گرفتهاند تا او را نجات دهند. حالا اگر مادر برسد دیگر ناراحت نمیشود. حالا باز هم پنجتایی کنار هم روی دیوار نشستهاند.
ما پنج تا
معرفی کتاب
پنجتا بچه گربۀ فسقلی مثل همیشه داشتند توی خیابان بازی میکردند که ناگهان باران شدیدی گرفت. پنجتایی دویدند طرف خانهشان. خانۀ آنها زیر یک ماشین قدیمی و پیر و خاکخورده بود. کمکم از یکجا نشستن حوصلهشان سر رفت و شروع کردند به ورجه وورجه کردن روی سر و کول مادرشان و بعد هم روی ماشین. وقتی از بازی کردن خسته شدند دوباره کنار مادرشان آمدند و از دور ماشین را تماشا کردند. چهرۀ ماشین پیر چقدر عوض شده بود. یعنی این پنجتا گربه چه بلایی سر آن آورده بودند؟
آن چهار تا، من یکی
معرفی کتاب
در این داستان یکی از پنج گربه، همیشه کمتر از همیشه شیر گیرش میاید. چون آن چهارتای دیگر به او مهلت نمیدهند. یک روز که پنجتایی در پارک راه میرفتند شکم این یکی شروع به قار و قور کرد. بقیه رفتند برایش خوراکیهای خوشمزه بیاورند چون آن دور و بر خبری از مادرشان نبود. آن چهارتا با یک عالمه غذا برگشتند و اینبار کسی که از همه بیشتر خورده بود گربۀ یکییکدانۀ قصه بود.